معرفی کتاب

رمان «خداحافظ آنا گاوالدا» توصیف احساسات نه وصف‌حال

فریده حسن‌زاده: رمان «خداحافظ آنا گاوالدا» توصیف احساسات است نه وصف‌حال

فریده حسن‌زاده:  خوانندگان حرفه‌ای رمان معمولأ در کتابفروشی‌ها دنبال آثار نویسندگانی هستند که شهرتشان تثبیت شده باشد؛ اعم از کلاسیک یا مدرن. به‌ندرت جرأت می‌کنیم از ناشناخته‌ها بخوانیم به خصوص اگر ایرانی باشند زیرا کتاب‌های داستانی از نویسندگان ایرانی که در سال‌های اخیر منتشر شده‌اند، حتا از سوی ناشران معتبر و شناخته شده، به ندرت توانسته‌اند با کیفیت بالای داستان‌های آمریکایی، فرانسوی، ایتالیایی، آمریکای لاتین و آفریقایی رقابت کنند.

بیش‌تر  آن‌ها طی فصولی کشدار و ملال‌آور به جای توصیف احساسات به وصف حال پرداخته‌اند. به قول دکتر ساموئل هازو بین این دو، یک دنیا تفاوت است. وصفِ حال محدود به شخصی‌ست که آن را توصیف می‌کند اما توصیفِ احساسات همه‌ی ما را در بر می‌گیرد. فجیع‌تر آن که وصفِ‌حال نویسان، اصرار داشته باشند گزارش‌های شخصی از رؤیاها و کابوس‌ها و خاطراتشان را زیر نقابی از شعارهای مهم اجتماعی و کلیشه‌های روانشناسی و سیاسی بپوشانند و خود را قابل مطرح شدن بنمایند، حتا به بهای تأمین مالی نشر کتاب‌هایشان با مُهرِ ناشران معتبر.

اما خودِ من برای اثبات ارزش بی‌چون و چرای اولین رمان خانم آیدا گلنسایی با نام خداحافظ آنا گاوالدا، چاره‌ای جز وصف حال ندارم: وصف آشنایی با او و شناختنِ خودِ او. این تنها راهی‌ست که می‌توانم اعتماد خواننده‌ی این مطلب را جلب کنم.

نخستین بار خیلی تصادفی در نشریه‌ی اینترنتی «کافه کاتارسیس» یافتمش. جایی که مدیریت آن را به عهده داشت. بی‌اجازه روا داشته بود شعری از مرا درکنار شعری از خودش بیاورد و این عنوان را به آن بدهد: «دو شعر از دو زن»! این عنوان به نظرم همان قدر خام آمد که اگر جایی بنویسند: «دو شعر از دو مرد!» بی‌درنگ اشتباهش را پذیرفت و عنوان را تغییر داد به: «دو شعر از دو مادر». عنوانی که با توجه به مضمونِ دو شعر قابل قبول به نظر می‌رسید. مکاتباتمان ادامه یافت بی‌آن که هرگز به فکر دیدار یکدیگر بیفتیم. دوست داشت نامرئی باشد و جز در قالب کلمات رخ ننماید.

چنان با صداقت و شهامت از شکست‌ها و تلاش‌هایش در زندگی به عنوان یک زن برایم می‌نوشت که گویی دارد همه چیز را به امید شفایی عاجل با روانکاوش درمیان می‌نهد. به زودی پی به اشتباهم بردم و دانستم مخاطبش در واقع نه من که ادبیات است. هر کسی برای او دریچه‌ای بود به سوی کلمات و تجدید عهدش با ادبیات. تره خرد نمی‌کرد برای درد ِدل گفتن‌های شخصی و معاشرت‌های وقت‌کُشانه. گربه‌ها را استثنا می‌دانست و مانندِ میکل‌آنژ معتقد بود وقت گذراندن با گربه‌ها تمرین خلاقیت است.

کتاب شعرش که منتشر شد به محضِ ورق زدن، درهمان خیابان، روی نیمکتی رها کردم و در بازگشت به خانه بی‌درنگ برایش ای- میل زدم و ماجرای رهاکردنِ کتابش را ناتمام و ناکام و ناراضی شرح دادم. نوشت: «اگر خودشیفته بودم می‌رنجیدم. شما خواننده‌ی بی‌عقده‌ی شعرید. قبولتان دارم».
نقدهایش را اما بسیار دوست داشتم. چنان عاشقانه و عمیق و پرشور بر کتبی که بی‌وقفه و مدام و با پشتکار می‌خواند نقد می‌نوشت که به او پیشنهاد دادم کتابِ نقدهایش را با این عنوان منتشر کند: «نامه‌های عاشقانه‌ی یک منتقد».

هر نقدی از او می‌خواندم، ذهنی می‌دیدم که به جای خودنمایی و فضل فروشی، روح نویسنده را احضار کرده و مهمترین و عمیق‌ترین پیام‌های نویسنده را دریافته و آن‌ها را در ضمیرِ آگاهِ خود به خاطر سپرده و با مخاطب در میان گذاشته است. ذهنی شکل دهنده‌ی یک رمان نویسِ خلاق. هیچ تعجب نکردم وقتی از تکاپوی چندین و چند ساله‌اش برای نوشتن اولین رمانش با خبر شدم.

نه. او از قربانیانِ حقیر ِادبیات نبود: کسانی که فقط به امید دیدن اسمشان روی جلد کتاب می‌نویسند؛ به امیدِ رسیدن به شهرتی زودرس برای تزیین ِدر و دیوار غارِ تنهایی‌شان. سرچشمه‌ی انگیزه‌های او برای نوشتن، چون نیما یوشیج، رنج بود. او را زنی یافتم آفریده‌ی درد و نبرد. آیدا گلنسایی زنی‌ست که باید رمان‌اش خداحافظ آنا گاوالدا را خواند و دیگر بار به ادبیات ایمان آورد.

فریده حسن‌زاده: رمان «خداحافظ آنا گاوالدا» توصیف احساسات است نه وصف‌حال

برای آن‌ها که می‌خواهند به جای ستایشنامه‌ی من اندر وصف خانم آیدا گلنسایی، از کتاب او بیش‌تر و بهتر بدانند بخشی از نوشته‌ی فیلسوف و نویسنده‌ی معاصر آقای منصور هاشمی را در معرفی این کتاب می‌آورم و این نوشته را به پایان می‌برم:

«شخصیت‌های زنِ رمان خداحافظ آنا گاوالدا البته متعددند ولی کم و بیش همه یک زبان را به کار می‌برند و یک ذهن را نمایندگی می‌کنند. در شرایط معمول مسلما این ضعف یک رمان است که اشخاص آن نه افراد گونه‌گون با ذهن‌ها و زبان‌های جداگانه که پژواک‌های یک ذهن واحد باشند، ولی تصور می‌کنم این برای خداحافظ آنا گاوالدا ضعف نیست.

شخصیت این رمان و فرد واقعی آن نه اشخاص قصه که خود راوی است. زن راوی رمان که در ذهنش انباشتی دارد از تصورات و قالب‌ها و کلیشه‌های مختلف درباره‌ی زنان و زنانگی، اما در فرایند پیش رفتن رمان سرانجام انباری ذهنش سامانی می‌یابد و از تاریکخانه‌ی رسم و رسوم سنتی به روشنایی آزادی و فرد بودن راهی می‌یابد. و این ممکن نمی‌شود جز با حضور ادبیات، با درآمیختن با رمان‌ها و ذهن‌های رمان‌نویسانی که دست ذهن راوی را می‌گیرند تا افق‌های بازتر را ببیند و به فردیت تشرف یابد.»

اصل مقاله را می‌توانید در اینجا بیابید.

منبع: vinesh

فریده حسن‌زاده: رمان «خداحافظ آنا گاوالدا» توصیف احساسات است نه وصف‌حال

مطالب بیشتر

  1. گفت‌وگوی فریده حسن‌زاده با آدرین ریچ
  2. همزاد آمریکایی نیما یوشیج
  3. چرا ادبیات ایران جهانی نمی‌شود؟
مدیریت

فریادی شو تا باران وگرنه مُرداران... احمد شاملو

Recent Posts

نگاهی به مجموعۀ «تاریخ‌ و ادبیات» نوشتۀ محمد دهقانی

نگاهی به مجموعۀ «تاریخ‌ و ادبیات» نوشتۀ محمد دهقانی منصوره شوشتری: مجموعه «تاریخ و ادبیات…

2 روز ago

«گوش‌ماهی» با صدای آی‌لا کریمیان

«گوش‌ماهی» با صدای آی‌لا کریمیان گوش‌ماهی  ای بال دست‌باف پروانه‌ها! به روایت شکستۀ نور در…

4 روز ago

«شمس پرنده» شاهکار پری صابری

«شمس پرنده» شاهکار پری صابری

5 روز ago

محمدعلی بهمنی و روح نیمایی‌اش…

محمدعلی بهمنی و روح نیمایی‌اش... محمدعلی بهمنی معتقد بود، غزل بعد از نیما نمی‌توانسته از…

1 هفته ago

Canon in D شاهکار یوهان پاخلبل

Canon in D شاهکار یوهان پاخلبل

1 هفته ago

رمانی دربارۀ «دختری با گوشوارۀ مروارید»

رمانی دربارۀ «دختری با گوشوارۀ مروارید»

1 هفته ago