مهدی غبرائی: ادبیات کشورهای شرقی خیلی خواندنیتر از کشورهای غربی است.
«طاقت زندگی و مرگم نیست» عنوان تازهترین کتابی است که به ترجمه مهدی غبرایی از «مویان» نویسنده و نوبلیست نامدار چینی، روانه بازار کتاب شده؛ غبرایی که این ترجمه را از زبان انگلیسی انجام داده، با وجود برخی نقدهایی که به ترجمه از زبانهای واسطه انجام میشود، معتقد است اگر این کار انجام نشود، از بسیاری آثار شاخص جهان محروم میشویم. وی مهمترین دلیل علاقهمندی اش به ترجمه از آثار نویسندگان شرقی را به واسطه شرایط سیاسی و اجتماعی حاکم بر کشورهای آسیایی و آفریقایی میداند. به گفته غبرایی، انعکاس تمام فراز و فرودهای این قبیل کشورها را میتوان در ادبیات آنان دید و همین مسأله منجر به خواندنیتر شدن آثار آنان در مقایسه با آثار غربی شده است.
مهدی غبرائی: ادبیات کشورهای شرقی خیلی خواندنیتر از کشورهای غربی است.
چرا ترجمه «طاقت زندگی و مرگم نیست» را با همکاری مترجم دیگری انجام دادید؟ بویژه که تا پیش از این شاهد ارائه ترجمه مشترکی از شما نبودهایم.
ترجمه این کتاب را حدود سال 2012 شروع کردم، آن زمان «مویان» تازه موفق به دریافت جایزه نوبل ادبی شده بود که از یکی از دوستانم در خارج کشور درخواست کردم نسخه انگلیسی کتاب را برایم بیاورد. اواسط کار ترجمه گرفتار مشکل قلبی و کارهای درمانی و مدتی بعد هم استراحت مطلق شدم. در آن روزها تنها به سراغ کار روی نوشتههای افرادی همچون موراکامی -که با فضای کار و فکری آنان آشناتر بودم- رفتم. از وقتی کار ترجمه کتاب مویان را نیمه کاره رها کرده بودم سه-چهار سالی میگذشت که فرصتی برای همکاری حدوداً یک سال و نیمهای با انتشارات دنیای اقتصاد فراهم شد، طی این همکاری با تعدادی از مترجمان جوان برخورد کردم که از میان آنان خانم سحر قدیمی را مستعدتر از دیگران یافتم و با همکاری او کار ترجمه«طاقت زندگی و مرگم نیست» را انجام دادیم.
مهدی غبرائی: ادبیات کشورهای شرقی خیلی خواندنیتر از کشورهای غربی است.
چه ویژگی مشخصی در نوشته «مویان» دیدید که تصمیم به ترجمه این کتاب گرفتید؟
راستش تا پیش از آنکه مویان موفق به دریافت نوبل ادبی شود، من او را نمیشناختم، درست مانند بسیاری دیگر از نویسندهها همچون ساراماگو. متأسفانه طی این سه-چهار دهه ارتباط مان با ادبیات غرب خیلی کمرنگ شده، تا همین 10 سال قبل که خبری از وسایل ارتباط جمعی جدید نبود، اهالی کتاب به سختی در جریان اتفاقات ادبی غرب و امریکا قرار میگرفتند. هر چند که طی این سالها فضای مجازی و شبکههای اجتماعی شرایط را بهبود بخشیدهاند. آشناییام با این نوشته مویان هم به فضای مجازی بازمی گردد، بعد از اینکه مویان موفق به دریافت نوبل شد خلاصهای از کتاب«طاقت زندگی و مرگم نیست» او را خواندم و آنقدر شیفتهاش شدم که ترجمهاش را آغاز کردم.
هر مترجمی به طور حتم زبان و سبک خاص خود را دارد، چه کردید تا مخاطب متوجه تغییر زبان مترجم نشود!
به واسطه حساسیت بسیاری که در کار ترجمه دارم برای انجام این کار مشترک و جلوگیری از مسألهای که به آن اشاره کردید قرار شد تا کلمه به کلمه این ترجمه با نظارت خودم باشد. حتی بعد از اتمام کار سطر به سطر آن را با نسخه انگلیسی مقابله کردم. هر چند که هیچگاه مدعی ارائه کار بیعیب و نقص نیستم اما تمام تلاش من و همکار جوانم انتشار کتابی قابل قبول بود. بنابراین به مخاطبان اطمینان خاطر میدهم که با ترجمهای یکدست روبهرو هستند و به هیچ وجه متوجه تغییر مترجم آن نخواهند شد.
مهدی غبرائی: ادبیات کشورهای شرقی خیلی خواندنیتر از کشورهای غربی است.
شیفته مضمون رمان شدید یا ساختار آن؟
هر دو، اما بیتردید ساختار و شگردهایی که مویان در تألیف این کتاب به کار برده حتی از مضمون آن هم بالاتر است. مویان در این کتاب با شگردی که از نویسندگان غربی همچون فاکنر آموخته دست به خلق اثری فوقالعاده زده است. در این کتاب نه تنها با راویانی مختلف روبهرو میشوید بلکه بارها با حضور خود نویسنده هم مواجه میشوید که به نوعی سر و کلهاش پیدا می شود، آنچنان که در فصل پایانی کتاب وقتی نویسنده از آوردن راویان انسانی و حتی حیوانی خسته شده خودش سکان را به دست میگیرد و ماجراها را روایت میکند. در برخی مواقع حضور نویسنده حتی با ناسزاهایی از سوی دیگر شخصیتهای داستان روبهرو است، جالب است که بدانید حتی اسم نویسنده مستعار و به معنی حرف نزن است! او در تألیف کتاب به شیوهای طنزگونه ماجراهای مورد نظرش را روایت میکند.
به واسطه آشناییتان با ادبیات چین، ادبیات امروز این کشور را چطور ارزیابی میکنید؟
نمیتوانم مدعی آشنایی کامل با ادبیات چین شوم، منتهی تا جایی که خواندهام و میدانم جریانهای ادبی این کشور را میتوان در چند قسمت بررسی کرد. از حدود سی سال قبل که اصلاحات ارضی در چین رخ داد شرایط بهتری برای آشنایی نویسندگان آنان با نویسندگان غربی فراهم شد، از این میان «مویان» و «یوهوآ» را میتوان از سرآمدان نویسندگان چینی دانست که با بهرهگیری از سبک نویسندگان آوانگارد غربی و یادگیری تکنیکهای آنان حتی از تاریخ سرزمین خودشان هم در تألیف آثارشان بهره گرفتهاند. هر چند که در کنار این افراد گروه دیگری هم هستند که همچنان به سبک رئالیستی وفادار بوده و کاری به رئالیسم جادویی یا ادبیات سوررئال ندارند.
با وجود نقدهایی که به ترجمه از زبان واسطه میشود چرا بخشی از ترجمههای شما به این طریق است؟
قبول دارم که در ترجمه، حتی از زبان اصلی با کاهش کیفی روبهرو خواهیم شد، حالا اگر ترجمه از زبان واسطه باشد این میزان افزایش پیدا میکند. با این حال تا وقتی که از وجود مترجمان حرفهای در همه زبانها محروم باشیم چاره دیگری نداریم. اگر سالها قبل سعید نفیسی دست به ترجمه «ایلیاد»از زبان فرانسه نمیزد ما که به ترجمه یونانیاش دسترسی نداشتیم! از این متن محروم می ماندیم. بنابراین گاهی برای آنکه از آثار مطرح ادبیات جهان محروم نشویم ناچار به ترجمه از زبانهای واسطه هستیم. اما در خصوص اینکه چرا به ترجمه آثار ادبی شرقی علاقه دارم باید به وضعیت سیاسی و اجتماعی کشورهای مذکور اشاره کنم. به عقیده من برخلاف کشورهای غربی که سالهاست به ثبات و رفاهی معقول دست یافتهاند کشورهای آسیایی و آفریقایی هنوز با تنشهای بسیاری روبهرو هستند که انعکاس آنها را میتوان در ادبیات و هنرشان هم دید. از همین رو تأکید دارم ادبیات کشورهای شرقی خیلی خواندنیتر از کشورهای غربی است.
پیشتر تأکید کرده بودید که بازار ترجمه گرفتار هرج و مرجی جدی شده، این وضعیت را نشأت گرفته از مترجمانی میدانید که تنها به صرف آشنایی با یک زبان به این کار روی میآورند یا از مسئولان فرهنگی؟
متأسفانه مقصران حال و روز فعلی بازار ترجمه تنها یکی-دو نفر نیستند. از یک طرف مترجمانی را میتوان مسئول دانست که وقتی بخشی از کتاب را متوجه نمی شوند بهجای تلاش برای ترجمهاش و قدری مطالعه بیشتر دست به حذف یا حتی تغییر آن میزنند. وزارت فرهنگ هم بهدلیل سختگیریهای سلیقهای برخی از بررس ها مقصر است، از سویی برخی ناشران هم بدون بهره گرفتن از نظر کارشناسان و اعمال هیچ حساسیتی تنها به فکر سود خود هستند. ای کاش حداقل از سوی خود مترجمان صنفی شکل میگرفت تا نظارتی به ترجمههای انجام شده داشت.
منبع: irna
مهدی غبرائی: ادبیات کشورهای شرقی خیلی خواندنیتر از کشورهای غربی است.
مهدی غبرائی: ادبیات کشورهای شرقی خیلی خواندنیتر از کشورهای غربی است.
من فکر میکنم هرگز نبوده قلب من اینگونه گرم و سرخ...
نگاهی به کتاب «خطابههای برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی آیدا گلنسایی: بزرگترین شاعران…
شبیه به مجتبی مینوی! مرتضی هاشمیپور محمد دهقانی، نویسنده و منتقد ادبی را از پویندگان…
نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور» «جیمز سیدنی ادوارد» که با نام «جیمز انسور»…
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی «لباس جایی است که فرهنگها برای حضور فیزیکی بدنها…
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایت شیرجه به آبهایِ اعماق آیدا گلنسایی: در کتاب…