Categories: اخبار

سه شعر از «شهرام شیدایی»

سه شعر از «شهرام شیدایی»

1)

بی‌آنکه بدانی حرف زده‌ای

بی‌آنکه بدانی زنده بوده‌ای

بی‌آنکه بدانی مُرده‌ای.

ساعت را بپرس کمکت می‌کند

از هوا حرف بزن کمکت می‌کند

نام مادرت را بیاد بیاور

شکل و تصویر کسی را

سریع! از چیز کوچکی آغاز کن

مثلا رنگ‌ها مثلا رنگ زرد

سبز، اسم چند نوع درخت

به مغزی که نیست فشار بیاور

فصل‌ها را، مثلا برف

سریع باش، سریع

چیزی برای بودنت پیدا کن، دوُر بردار

ممکن است بقیه‌ی چیزها یادت بیاید

سریع! وگرنه

واقعا

به مرگت

عادت، کرده‌ای.

صص14-15

2)

چه چیز میانِ آدم‌ها عوض شده؟

نمره‌ی کفش‌ها، نمره‌ی عینک‌ها، رنگِ لباس

یا رنج که هیچ تغییری نمی‌کند؟

خندیدن

در خانه‌ای که می‌سوخت:

_زبانی که با آن فکر می‌کردم

آتش گرفته بود.

دیگر هیچ فکری در من خانه نمی‌کند

شاید خطر از همین‌جا پا به وجودم می‌گذارد.

سکوت کلمه‌ای‌ست که برای ناشنواییمان ساخته‌ایم

وگرنه در هیچ چیزی رازی پنهان نیست.

کسی عریان سخن نمی‌گوید

شاعرانِ باستان‌شناس

شاعرانِ بی‌کار، با کلماتی که زیاد کار کرده‌اند.

چه چیز ما را به چنگ زدن اشیا

به نوشتن وادار می‌کند؟

ما برای پس گرفتنِ کدام «زمان» به دنیا می‌آییم؟

آیا مردن آدم‌ها

اخطار نیست؟

چرا آدم‌ها خود را به گاوآهنِ فلسفه می‌بندند؟

چه چیز جز ما در این مزرعه درو می‌شود چه چیز؟

من از پیچیده شدن در میان کلمات نفرت دارم

چه چیز ما را از این توهم_زنده بودن_

از این توهم_مردن_ نجات خواهد داد؟

پرنده یعنی چه؟

از چه چیز درخت باید سخن بگویم

که زمان در من نگذرد؟

خندیدن در خانه‌ای‌ بزرگ‌تر

که رفته رفته زبانش را

خاک از او می‌گیرد

و مثل پارچه‌ای که روی مرده‌ها می‌کشند

آن را روی خود می‌کشد.

صص 18-16

3)

تاریکی در خانه حرکت می‌کند

و صورت اشیا را به دیگران می‌دهد

نامی در کار نیست

نامی که در کار جابه جایی چیزی باشد

 

گاه وقتی پنجره باز می‌شود

اما هوای تازه داخل نمی‌شود

پنجره از کار افتاده

بیرون از کار افتاده

یادآوردنِ چند صندلی و میزی

که پشت آن صورت‌ها و دست‌ها حرکت می‌کردند

و حالا سکوتی چهارچشم خانه را به تاریکی تسلیم کرده

تا به محضِ ورود، گلویت در گذشته گیر کند

و با هر قدمی به جلو سکوتی فلزی تسخیرت کند

و با هر بار لمس چیزی، فنجانی  لبه‌ی میزی  تاقچه‌ای  لاله و شمع‌دانی

چند پرده تاریک‌تر شوی

 

برای کسی در بیرون، که درخت و سنگ جای او را می‌گیرند

چه تسلایی می‌توان داد؟

صص35-34

منبع

خندیدن در خانه‌ای که می‌سوخت

سروده‌ی شهرام شیدایی

نشر کلاغ سفید

چاپ سوم

 

مطالب مرتبط

  1. سی سال سکوت در برابر شهرام شیدایی. چرا؟
  2. «آتشی برای آتش دیگر» سروده‌ی شهرام شیدایی
  3. شعر تطهیر
  4. بررش‌هایی از آخرین مجموعه شعر شیدایی

 

مدیریت

فریادی شو تا باران وگرنه مُرداران... احمد شاملو

Recent Posts

درسی از «احسان یارشاطر» برای زندگی

درسی از «احسان یارشاطر» برای زندگی

3 روز ago

اسلامی‌ندوشن: سعدی شادترین شاعر ایرانی است

اسلامی‌ندوشن: سعدی شادترین شاعر ایرانی است محمدعلی اسلامی ندوشن با یاد کردن از سعدی به…

3 روز ago

تجارب دکتر «نسرین شکیبی‌ممتاز» از تدریس ادبیات فارسی در کشور ژاپن

تجارب دکتر نسرین شکیبی ممتاز از تدریس ادبیات فارسی در کشور ژاپن آهوی کوهی در…

6 روز ago

و تمام شهوت تند زمین هستم/ که تمام آب‌ها را می‌کشد در خویش/ تا تمام دشت‌ها را بارور سازد…

و تمام شهوت تند زمین هستم که تمام آب‌ها را می‌کشد در خویش تا تمام…

6 روز ago

دربارۀ شاهکار جورج الیوت: «میدل مارچ»

دربارۀ شاهکار جورج الیوت: «میدل مارچ»

7 روز ago

«آتش از پشت شیشه» نوشتۀ شهلا حائری: روایتی ایرانی از اسطورۀ اوریدیس و اورفئوس!

«آتش از پشت شیشه» نوشتۀ شهلا حائری: روایتی ایرانی از اسطورۀ اریدیس و اورفئوس! آیدا…

1 هفته ago