روبرت صافاریان: شعرهای عباس کیارستمی را چه بسا به هایکو تشبیه کردهاند. قالب کوتاه این شعرها و تصویری بودن تعداد قابلتوجهی از آنها این مقایسه را کاملاً موجه مینماید. اما شاید بتوان ریشههای این قطعات کوتاه را که گاه به حکمت سنتی پهلو میزنند در ادب فارسی یافت.
سایت مرکز مطالعات ژاپن japanstudies.ir به مناسبت درگذشت عباس کیارستمی در تابستان سال ۱۳۹۵ پانزده شعر کوتاه از کتاب برگ و باد او را تحت عنوان پانزده هایکو از فیلمساز شهیر ایرانی منتشر کرد. نگاهی میاندازیم به تعدادی از این شعرها:
دودی سپید بر آسمانی آبی از کلبهای گلین
* باد با خود خواهد برد شکوفههای گیلاس را تا سپیدی ابرها
* علفهای نو رسته به جا نمیآورند درختان کهن را
* چه دشوار است تماشای قرص ماه به تنهایی
* غازهای وحشی فرود میآیند این بار بر نیهای بریده
* گل های آفتابگردان سرافکنده نجوا میکنند در پنجمین روز ابری
* خوشههای گندم به خود میپیچند از تندباد بهاری
* در نسیم بهار پرواز چند برگ خشک پاییزی
* شیشه نوشابه شکسته لبریز ازباران بهاری
* زنبور عسل مدهوش میشود از عطر گلی ناشناخته
برخی از این شعرها حقیقتاً خواننده را به یاد هایکو میاندازند. شعرهایی که انتخاب شدهاند همه سهسطری هستند و همه بر مشاهدهی صحنهای در طبیعت استوارند. اما حقیقت این است که همهی شعرهای کوتاه کیارستمی این گونه نیستند و او که زبان ژاپنی نمیدانسته بعید است به قواعد دقیق شعر هایکو آگاهی داشته و به قصد سرودن هایکو دست به قلم برده باشد. تعداد هجاهای همین شعرها هم از قاعدهی خاصی تبعیت نمیکنند. اما آیا میتوان گفت چیزی از روح هایکو در این شعرها وجود دارد؟
واقعیت این است که درک غیرژاپنیها از هایکو یک درک بسیار کلی است. شعری کوتاه از تصویری بسیار کنکرت و ملموس در طبیعت که معهذا بر چیزی عامتر و مفهومی بزرگتر و یک نوع رابطهی شهودی بین شاعر و هستی دلالت میکند. به این مفهوم کلی شعرهای بالا را میتوان هایکو نامید، هرچند به یاد ندارم خود عباس کیارستمی از شعرهایش به عنوان هایکو سخنی گفته باشد.
مایکل بییرد که همراه کریم امامی مجموعهی گرگی در کمین کیارستمی را به انگلیسی ترجمه کرده است، در مقدمهی این کتاب دوزبانه آشکارا میگوید که شعرهای کیارستمی هایکو نیستند، با وجود این او هم میکوشد شباهتی میان این اشعار و کاری از باشو، از هایکوسرایان نامی ژاپن، پیدا کند. (ص ۱۶ کتاب گرگی در کمین). نکتهای که او در ادامه به آن اشاره میکند جالب است. او امید دارد « کیارستمی سرانجام به روشی مستقیم و سره در زبیاییشناختی زبان فارسی برسد و زیباییشناختی حجم غزلیات فارسی را تعدیل کند و مشاهده را در مرکز روند شاعرانه جای دهد…»
طبیعی است که آشنایی بییرد با شعر فارسی زیاد نیست و گرنه میدانست که نیما قبلتر این کار را کرده است. نکتهی مهمتر اما این که بسیاری از شعرهای کوتاه کیارستمی به اندازهی نمونههای بالا مشاهدهای نیستند. کیارستمی در مصاحبهها و محاورههای خود نیز به یک جور تیزبینی و حاضرجوابی مشهور بود. برخی از بهترین شعرهای او بیشتر به سبب این گونه نکتهدانی و توجه دادن بیننده به وجهی بدیهی که با وجود این نمیبینمش، زیبا هستند. مثلاً این شعر:
شعرهای عباس کیارستمی «هایکو» نیستند!
کدامین روز هفته
به پایان میرسد
بازی شنبه تا جمعه؟
یا این یکی:
شمارش معکوس
روز مرگ من
آغاز شد
درست لحظهی تولدم.
(صص ۱۳۴ و ۱۳۵ کتاب گرگی در کمین)
شعرهای عباس کیارستمی «هایکو» نیستند!
برای درک شعر عباس کیارستمی شاید توجه به این نکته که در همهی آثار او شاهد نوعی گرایش به قالبهای کوتاه و ایجاز و یک جور بیان ایدهای کلی در قالب یک موقعیت کنکرت و ملموس، یک جور گزینهگویی یا کلمات قصار هستیم، مهمتر باشد تا مقایسهی آنها با هایکو.
او کار سینماییاش را با ساختن تیزرهای تبلیغاتی و پوستر شروع کرد، یعنی قالبی که موفقیتش کاملاً مشروط به انتقال پیامی به کوتاهی و به شیوهای ابتکاری است. فیلمهای آموزشی او در کانون پرورش فکری نیز اکثراً کوتاه هستند و ناظر به انتقال پیامی روشن بر اساس یک موقعیت عینی. در دورههای متاخر کارش فیلمهایی مانند پنج و ۲۴فریم به نوعی مجموعههایی از تعدادی فیلم کوتاه هستند.
کاری که او با شعرهای حافظ و دیگر شاعران کلاسیک ایرانی کرده نیز بر این گواهی میدهند که او به نکتهسنجی و ایجاز نهفته در برخی تکبیتها یا حتا عبارتهای این شاعران بیش از کلیت شعر آنها علاقه داشته است؛ و حقیقت این که در درازمدت همینها هستند که به یاد میمانند. میتوان گفت شعرهای خودش نوعی سخنان حکمتآمیز با تاثیرپذیری از شعر و ضربالمثلهای فرهنگ ایرانی هستند تا هایکوهای ژاپنی. البته با پذیرش این واقعیت که بسیاریشان همان طور که بییرد گفته بسیار مشاهدهایترند و این را باز میتوان به تخصص او که سینما و عکاسی باشد نسبت داد تا تاثیرپذیری از فرهنگ ژاپنی.
این دیگر شعر تصویری نیست:
امروزم
از دست رفت
چون هر روز
نیمی در اندیشهی دیروز
نیمی در اندیشهی فردا.
بیان حسوحالی است درونی از راه توجه دادن خواننده به این نکته که زندگیمان چگونه در اندیشهی دیروز و بیم فردا سپری میشود و آنچه از دست میرود زمان حال است. ترکیبی از غنای فردگرایانه و حکمت خیامیِ «حال را دریاب».