شعر به مثابۀ نجاتِ زندگی
یکی از گویاترین گفتههای استیونس این است: «پس از آنکه باور به خدا از دست نهاده شد، شعر آن جوهری است که بهمثابه نجاتِ زندگی جای آن را میگیرد.» شعر شکلی ممکن از نجات را پیش مینهد، نجاتی که ما را به داستانوارگی جهان بهمنزلهی امری داستانی بازمیگرداند و معنای جهان را برای ما حفظ میکند (و لازم به گفتن نیست که فقط جهان نجات مییابد: قلمروي جلوهها، نمودها و دیدارپذیری). به گفتهی کرمود، شعر قادرمان میسازد تا «به دلیل جان بهدربردن نیرویی (یعنی نیروی تخیل) که زمانی خدا را برایمان کافی کرده بود، اکنون بدون او به زندگی ادامه دهیم و آن را نیک بدانیم».
ویلیام فاکنر: هنرمند هيچ اخلاقی نمیشناسد مصاحبهکنندهای از فاکنر میپرسد: نويسنده چگونه رُماننويس جدی میشود؟…
بریدهای از کتاب آسایش نوشتۀ مت هیگ به دلیل انعطافپذیری عصبی، مغز ما براساس چیزهایی…
چرا «گلابی» مهم است؟ گلابی از زمان ماقبل تاریخ با ما بوده است، حتی برشهای…