همانند بسیاری دیگر از نویسندگان بزرگ داستان کوتاه (چخوف، موپاسان و پو) کاترین منسفیلد در جوانی مرد. او پس از یک دوره زندگی فوق العاده نامتعارف در سال 1923 از بیماری سل درگذشت.
آوازهی نویسندگی او در گرو چهل و دو داستان کوتاه و یک مجموعهی نقد و یک دسته نامهی افشاگر و یک سفرنامهی زیباست.
منسفیلد با نام اصلی کتلین بیچم دختر یک بانکدار توانگر نیوزیلندی بود. در پانزده سالگی به انگلستان رفت و دیگر، جز یک بار در سال بعد، هرگز به میهنش بازنگشت. بااینهمه، شماری از بهترین داستانهای او در نیوزیلند کودکیش رخ میدهند. در بزرگسالی، همیشه یک بیگانه، یک خارجی بود. در اروپا گشت، در انگلستان و آلمان و ایتالیا زیست، در فرانسه مرد، و در حاشیهی گروههایی مانند بلومزبری یا درویشانی که واپسین روزهای عمرش را در فونتنبلو با آنان گذراند زندگی کرد. دوستانش کولیها و هنرمندان بودند. شخصیت گودران در زنان عاشق لارنس و بیاتریس گیلری در ضد و نقیض آلدوس هاکسلی ظاهر ملهم از او هستند. او و ویرجینیا وولف دوستان خوبی نبودند. (وولف پس از خواندن یکی از داستانهای منسفیلد گفت: کار او تمام است!) بهترین رابطهی او در بزرگسالی با جان میدلتون بری بود که در سال 1918 با او پیمان زناشویی بست، پس از مرگ او مری نامهها و یادداشتهایش را تدوین کرد و در ترویج اسطورهی کاترین منسفیلد به عنوان هنرمند محکوم به فنایی که همیشه کامل زندگی کرد بسیار کوشید.
منسفیلد پیش از انتشار آثارش به انگلیسی، چخوف را به آلمانی خوانده بود و بسیار تحت تأثیرش بود. دستکم پنج داستان او ملهم از داستانهای چخوف است. منسفیلد مانند چخوف از لحظات اندک به معانی بسیار در زندگی آدمیان میرسد و همانند او طنز نهفته در بسیاری از موقعیتهای انسانی را میپرورد.
با اینهمه، کمکهای بزرگ او به تکامل داستان کوتاه و زبان و ساختار آن از افتخارات خود اوست. تحت تأثیر او زبان این ژانر شاعرانهتر و گویاتر شد. او احساسات و افکار شخصیتهایش را صرفا ترسیم یا توصیف نمیکند، بلکه بازآفرینی میکند. زبان او کاملا از حساسیتها و ادراکات و عواطف آنها پیروی میکند. کوتاهِ سخن، لحن و اصطلاحات و جملهبندیها، شخصیت را بازسازی میکند. این شیوه در بهترین کاربردش خواننده را چنان به مرکز عاطفی داستان نزدیک میسازد که نویسنده و خواننده و قهرمان داستان همگی یک فضا را اشغال میکنند و عواطف یکسانی را تجربه میکنند.
زیرا از آنجا که منسفیلد خود یک رمانتیک به تمام معنا بود، چندان به عمق احساس اهمیت میداد که میکوشید هرچه را مستقیما به تأثیر عاطفی یاری نمیرساند بزداید. او عرضه داشت پیرنگ را در مدت زمان کوتاهی میگنجانید که تنها برجستهترین لحظهها را دربرمیگیرد. همهی زمانها، گذشته و حال و آینده، به نظر همین اکنون در ذهن قهرمان روی میدهد. همهی وزن یک زندگی_ یا یک ازدواج_ در یک لحظه فشرده میشود. شخصیتهای اصلی او معمولا در برابر تجربه و عواطف خود آسیبپذیرند. با اینگونه تنها چشم دوختن به حساسیتهای شدید آنها گاهی به نظر میرسد که منسفیلد آدمهایش و حدیث انسان را بیش از حد ساده میکند. داستانهای او گاه به دام احساسات میافتند.
منبع
یک درخت، ی صخره، یک ابر
برجستهترین داستانهای کوتاه این دو قرن اخیر
ترجمه حسن افشار
نشر مرکز
چاپ دهم
صص 416-415
مطالب مرتبط
چگونه از «دادگاه بیستوچهار ساعتی ذهن» و «محکومیتهای مداوم» رها بشویم؟
من فکر میکنم هرگز نبوده قلب من اینگونه گرم و سرخ...
نگاهی به کتاب «خطابههای برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی آیدا گلنسایی: بزرگترین شاعران…
شبیه به مجتبی مینوی! مرتضی هاشمیپور محمد دهقانی، نویسنده و منتقد ادبی را از پویندگان…
نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور» «جیمز سیدنی ادوارد» که با نام «جیمز انسور»…
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی «لباس جایی است که فرهنگها برای حضور فیزیکی بدنها…