اگر نویسندگان ایرانی ناپدید شوند…
پیام ناصر معتقد است: بخش بزرگی از جامعه ناشران به شکلی کاملا سیستماتیک و از جهات مختلف ادبیات داخلی را تضعیف میکنند و به حاشیه میرانند، اما هنوز ادبیات داخلی نفس میکشد و در بدترین شرایط موجود آثار درخشانی هم در آن میتوان یافت که زیر هیاهوی آثار ترجمهای خودشان را نشان میدهند.
پیام ناصر که با رمان «قوها انعکاس فیلها» به عنوان برگزیده رمان جایزه احمد محمود انتخاب شده است، به پرسشهایی درباره وضعیت ادبیات داستانی کشورمان، تاثیر جایزههای ادبی بر آن، توجه رسانهها به ادبیات و نقد و بررسی آن و تاثیر فضای مجازی بر ادبیات، به صورت مکتوب پاسخ داده است، که متن آن در پی میآید:
اگر نویسندگان ایرانی ناپدید شوند…
وضعیت رمان و ادبیات داستانیمان را به لحاظ انتشار کتاب و مخاطبان این بخش چطور ارزیابی میکنید؟
روشن است که دادههای آماری و تحقیق علمی در این مورد ندارم و فقط بر اساس مشاهدات و احساس خودم به این سوال جواب میدهم. آنچه میبینم این است که برخلاف آنچه کمابیش ناشران ادعا میکنند، وضعیت فروش و گردش مالی در بازار کتاب خوب است. منتها بخش اصلی این درآمدزایی به آثار ترجمه مربوط میشود. بخصوص در ادبیات داستانی ناشران سودهای خود را از ترجمه میبرند. این چندین اشکال بزرگ ایجاد کرده است. اول این که نویسنده ایرانی از معادلات اقتصادی ناشر حذف میشود. اگر تمام رماننویسان ایرانی همین امروز ناپدید شوند تغییر بسیار ناچیزی در درآمد ناشران ایرانی حاصل میشود. به نظر من این بیشترین لطمه را به رشد ادبیات ما میزند که از یک دور باطل و خودخواسته نشأت میگیرد.
در حالت عادی مردم تصور میکنند رماننویس کسی است که شاهکاری به دست ناشر میرساند، ناشر آن را چاپ میکند و سودی سرشار نصیب هر دو طرف میشود. این تصویری ساده لوحانه است. در سیستمهای کارآمد، نویسنده توسط ناشر هدایت میشود تا اثرش را بازنویسی کرده و ارتقا ببخشد. ممکن است هر بار که نسخههای اولیه را تحویل میگیرد کارشناسان خبره ای برای بهتر شدن کیفیت اثر به نویسنده مشورت دهند. ممکن است کمک هزینهای به نویسنده داده شود تا با آسودگی بیشتر بتواند بنویسد و شرایطی فراهم شود که برای تحقیقات رمانش از بهترین منابع و متخصصها سود ببرد. منظورم این است که ناشر برای سودی که بعدها قرار است ببرد واقعا هزینه و تلاش میکند. در واقع این ناشر، یا بهتر بگویم سازوکار نشر است که برای نویسنده ارزش افزوده ایجاد میکند و بعدها سود آن به ناشر بازمیگردد. شاید این کمی خیالپردازانه به نظر برسد اما راستش را بخواهید خود من همین تجربه را با ناشری بریتانیایی داشتهام. وقتی داستانی کوتاه به سفارش این ناشر مینوشتم در همان شروع کار قیمت کاملا قابل توجهی برای خرید داستان پیشنهاد داد و هفتهای یک بار برایم پیغام میفرستاد که آیا کم و کسری ندارم. چندین مشاور به من معرفی کرد و وادارم کرد داستان پنجهزارکلمهای را بارها و بارها بازنویسی کنم. در واقع ناشر پا به پای من نگران اثری بود که باید منتشر میشد. تازه بعد از تمام این همکاریها ناشر به صورت سازماندهی شده به معرفی کتاب در داخل و خارج میپردازد. در ایران چنین تعاملی تقریباً وجود ندارد. میخواهم بگویم ناشرین میتوانند نقش تعیین کنندهای در رشد ادبیات کشورشان داشته باشند در حالی که عملا چنین سازوکاری برای نویسندگان و ناشران ایرانی بیمعناست.
وقتی چنین سیستمی وجود ندارد قاعدتا مقدار قابل توجهی آثار ایرانی نابالغ و دارای کیفیت پایین وارد بازار میشود. ناشر ایرانی، برخلاف ناشران جهانی، اهمیتی به کیفیت آثار ایرانی نمیدهد چون اصلا قرار نیست روی درآمد آن حساب کند و در اکثر مواقع فقط رفع تکلیف میکند. در نبود قوانین جهانی و بدون ممنوعیتها، ناشران ایرانی میتوانند مستقیما و بدون زحمت از دسترنج همان ناشران جهانی استفاده کنند. شاید ما تصور کنیم خارجیها ذاتا بهتر از ما مینویسند اما واقعیت این است که آنها فقط بیشتر از نویسندگان ایرانی مشورت میگیرند و وادار میشوند که خودشان را اصلاح کنند چون قرار است منبع درآمدی برای ناشر خارجی باشند. این موضوع در مورد مشهورترین و حرفهایترین نویسندگان جهان هم صادق است. مثلا داستان «یک روز خوش برای موزماهی»، اثر سلینجر، قبل از چاپ در نیویورکر مدت طولانی اصلاح و بازنویسی شده است. بسیاری شاهکارهای ادبی جهان نتیجه همکاری تنگاتنگ میان ناشران و نویسندگان هستند.
اگر نویسندگان ایرانی ناپدید شوند…
به حاشیه راندن ادبیات داخلی
مهمترین و البته پنهانترین نتیجه چنین خلایی در کشور ما این است که بسیاری از افراد باهوش و توانمند هرگز تصمیم نمیگیرند نویسنده شوند. در واقع ما نویسندگان بالقوه را حذف میکنیم چون عاقلانه نیست که ریسک ورود به یک چرخه معیوب و ناکارآمد را بپذیرند که هیچ تعامل سازندهای با نویسنده ندارد. از آن بدتر این است که به مرور خوانندگان ایرانی را نسبت به ادبیات داخلی و توانایی نویسندگان هم وطنشان بدبین میکنیم تا جایی که خواننده ایرانی تصور میکند دلایل مرموز یا فرهنگی وجود دارد که باعث میشود ایرانی جماعت نویسنده خوبی نباشد. در حالی که خوانندگان ایرانی از هزاران رمان نازل اروپایی و آمریکایی که هرگز به فارسی ترجمه نمیشوند خبر ندارند، همچنین اصلا مطلع نمیشوند که تعدادی رمانهای قابل توجه در ایران نوشته میشوند که کیفیت مطلوبی دارند. تمام این بلا توسط همین سیستم نشر ناکارآمد و مخرب بر سر ادبیات ما نازل میشود. ناشرانی که به بنگاههای ترجمه تبدیل شدهاند و برای ترجمه رمانهای خارجی با هم رقابت دارند اما به ندرت استعدادی جوان را کشف، تربیت و معرفی میکنند. با چشمها و دهانهای باز منتظر شکار رمانهای نویسندگان اروپایی و آمریکایی هستند اما نیم نگاهی به جوانان مستعد وطنی که نیاز به حمایت، هدایت و دیدهشدن دارند نمیاندازند.
میخواهم بگویم بخش بزرگی از جامعه ناشران به شکلی کاملا سیستماتیک و از جهات مختلف ادبیات داخلی را تضعیف میکنند و به حاشیه میرانند؛ با ترجمههای بیرویه، عدم همراهی با نویسنده و انفعال در مورد کیفیت آثار، بدبین کردن خواننده ایرانی نسبت به آثار ایرانی و سوءاستفاده از دسترنج ناشران خارجی.
اگر نویسندگان ایرانی ناپدید شوند…
ادبیات داخلی هنوز نفس میکشد
با تمام اینها هنوز ادبیات داخلی نفس میکشد و شک ندارم که در بدترین شرایط موجود آثار درخشانی هم در آن میتوان یافت که زیر هیاهوی آثار ترجمهای خودشان را نشان میدهند. همین به من نوید میدهد که اتفاقا ما نویسندگان بسیار سختجان و مقاومی داریم و اگر روزی در شرایطی عادلانه، حمایتگرانه و در سایه احترام به قوانین جهانی نشر قرار بگیرند تردید ندارم ادبیات ما به سرعت جهانی خواهد شد و نویسندگان بزرگی از دل آن بیرون خواهند آمد.
البته کم لطفی است اگر تعداد بسیار اندک ناشرانی را نادیده بگیریم که همواره برای معرفی چهرههای جدید و نویسندگان بااستعداد تلاش کردهاند و همتشان این بوده که با انتشار آثار ارزشمند توجه خوانندگان را به ادبیات ایرانی جلب کنند.
اگر نویسندگان ایرانی ناپدید شوند…
کمرنگ شدن اعتبار جوایز
همیشه به جوایز ادبی نگاههای متفاوتی وجود دارد؛ برخی آن ها را برای انتخابهایشان نقد میکنند و برخی هم دفاع میکنند. نظر شما درباره جوایز ادبی و تأثیرگذاری آنها چیست؟
جوایز ادبی زمانی تاثیرگذار هستند که اعتبار بالایی داشته باشند. به نظر میرسد در کشور ما این اعتبار به تدریج کمرنگ میشود. از آنجایی که شرایط اقتصادی و ساختار کلان مدیریتی از بسیاری جهات روی انجیاوها و سازوکارهای مردم نهاد تاثیر میگذارد طبیعی است که خطر بیاعتباری از بالا به پایین تسری پیدا کند. در واقع اگر جایزها واقعا مستقل، سالم و معتبر باشد به طور سیستماتیک اعتبار و قدرتش را از دست خواهد داد. این موضوع چندان عجیب هم نیست. همان بلایی است که ساختار مدیریتی بر سر کل ادبیات آورده است. گمان نمیکنم کسی به نیت متولیان جوایز برای ارتقای ادبیات شک داشته باشد. اما فساد و بینظمی موجود در سیستم خودش را به تدریج تحمیل میکند و اگر نتواند فساد ایجاد کند اساسا آن را حذف خواهد کرد. بنابرین افراد خوشبین همیشه فکر میکنند «شاید این بار بشود کاری برای ادبیات کرد و به هر حال باید تلاشمان را بکنیم» و افراد بدبین معتقدند «در چنین سیستمی وجود جایزه بیمعناست.» به نظر میرسد باید به هر دو طرف حق بدهیم!
ادبیات باید خوراک کافی تولید کند
فکر میکنید رسانههای ما چقدر به ادبیات و مسائل آن میپردازند و ادبیات دغدغه آنهاست؟
انعکاس هر نوع خبری در رسانه مسالهای است مربوط به عرضه و تقاضا. مسلم است که اخبار مربوط به ادبیات نسبت به سینما یا ورزش کمتر است و این امری طبیعی است. به نظر من که نسبت به تقاضای جامعه در مورد ادبیات داخلی، نشریات ما به قدر کافی دغدغه دارند. بعضی از آنها بسیار هم گزیده، حسابشده و موثر فعالیت میکنند. فکر میکنم در وهله اول ادبیات خودش باید خوراک کافی تولید کند تا تمایل نشریات به معرفی و نقد تولیدات افرایش یابد. منظورم این است که در شرایط فعلی همین که هست کاملا درست است.
حرف آخر را کیفیت میزند
در این سالها استفاده از فضای مجازی رواج زیادی داشته و گاهی نویسندهها این فضا را فرصتی مناسب برای معرفی و تبلیغ آثار خود میدانند. به نظر شما این فضا چقدر بر ادبیات ما تاثیر گذاشته است؟ و چقدر معرفی و فعالیت نویسندهها در این فضا میتواند به جذب مخاطب کمک کند؟
این که نویسندگان در فضای مجازی به تبلیغ آثار خودشان میپردازند نتیجه ناکارآمدی همان سیستمی است که در سوال اولتان به آن اشاره کردم. نویسندگان میخواهند دیده شوند و اگر سازوکار ادبیات این بستر را فراهم نکند مجبور میشوند خودشان اقدام کنند. فضای مجازی به هر حال میتواند تاثیری مختصر یا موقتی روی دیده شدن یا فروش آثار نویسنده داشته باشد. نویسندگان پرفروش یا مشهوری هستند که فعالیت بسیار اندکی در فضای مجازی دارند و برعکس، نویسندگانی بسیار فعال که با تمام تلاشی که میکنند نتیجه چندانی هم نمیگیرند. میخواهم بگویم که فعالیت نویسنده در فضای مجازی برای مورد اقبال قرار گرفتن آثارش نه شرط لازم است و نه کافی. بنابراین جواب من به سوال شما این است که فضای مجازی در یک نگاه کلی نتیجهای مشابه همان چیزی دارد که قرار بوده در فضای واقعی رخ دهد. روی هم رفته حرف آخر را کیفیت آثار میزنند و هر عامل دیگری غیر از کیفیت دیر یا زود کارایی و توانش را از کف میدهد.
من فکر میکنم هرگز نبوده قلب من اینگونه گرم و سرخ...
نگاهی به کتاب «خطابههای برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی آیدا گلنسایی: بزرگترین شاعران…
شبیه به مجتبی مینوی! مرتضی هاشمیپور محمد دهقانی، نویسنده و منتقد ادبی را از پویندگان…
نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور» «جیمز سیدنی ادوارد» که با نام «جیمز انسور»…
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی «لباس جایی است که فرهنگها برای حضور فیزیکی بدنها…
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایت شیرجه به آبهایِ اعماق آیدا گلنسایی: در کتاب…