نگاهی به رمان «پنلوپیاد» نوشتۀ مارگارت اتوود
رمان «پنلوپیاد» نوشته مارگارت اتوود بازنویسی از «اودیسه» است که عمدتاً از زاویه دید پنلوپه روایت میشود. «پنلوپیاد» را بازگویی یک اسطوره معرفی کردهاند، اما کاملاً این طور نیست. قصه بازگشت «اودوسئوس» از جنگ تروا به خانه واجد شرایط یک اسطوره است، اما اگر اسطوره قصهای باشد که نیرو و طنین صدایش را مدیون جزئیات و زبان هر یک از نسخههایش باشد، «اودیسه» این گونه نیست. «پنلوپیاد» نه دقیقاً در پاسخ به اسطوره اودوسئوس، که در پاسخ به اودیسه نوشته شده است.
یکی از دلایل طرحی نو در انداختن در اثری قدیمی این است که چیزهایی که در طول زمان برای خوانندگان بدیهی میشود و چیزهایی که نیاز به توضیح دارند، تغییر میکنند. خواننده مدرن اودیسه ممکن است از خود بپرسد در ذهن پنلوپه چه میگذشته وقتی 20 سال فرمانبردارانه برای همسرش صبر میکند تا به خانه بازگردد و میبافد و میگرید و خواستگارها را میتاراند. اتوود در ستایشی خطاب به پنلوپه از فصل بیست و چهارم اودیسه هومر مدد میجوید: «… ای اودوسئوس مکار! تو عجب مرد خوشاقبالی هستی که زنی با فضایلی چنین برجسته نصیبت شده! چهقدر پنلوپه بیهمتای تو، دختر ایکاروس، وفادار بود! چه وفادارانه خاطره شوهرش در جوانی را حفظ کرد! شکوه پاکدامنی او طی سالیان محو نخواهد گشت، اما خدایان بیمرگ به افتخار پنلوپه وفادار به نغمهای زیبا برای گوشهای میرا ساز خواهند کرد.»
نکته چشمگیر در رابطه با این نقل قول –که با آنکه اتوود این را نمیگوید، از روح آگاممنون در هادس است- این است که نه خطاب به خود پنلوپه که خطاب به اودوسئوس است؛ همه چیز مربوط به اوست نه پنلوپه. جهان اودیسه جهان مردانه است. پنلوپه در «پنلوپیاد» شانس این را مییابد که قصه را از منظر خودش روایت کند. به هر روی یکی از کارکردهای ادبیات صدا بخشیدن به بیصدایان است و این میتواند شامل شخصیتهای سایر آثار ادبی نیز بشود.
روایت پنلوپه چنین آغاز میشود: «حالا که مردهام همه چیز را میدانم. این همان چیزی است که همیشه آرزو میکردم اتفاق بیفتد.» -احتمالاً وقتی زنده بوده- «اما همچون خیل آرزوهای دیگرم این هم به حقیقت نپیوست.»
صدایی که اتوود به پنلوپه میبخشد مدرن، واقعبین، هوشمندانه، با مزه و از قید و بند اوهام رهاست: «هر از گاهی مه کنار میرود و میتوانیم نگاهی به دنیای زندهها بیندازیم. مثل این است که شیشه کثیف پنجره را پاک کنی و فضایی برای تماشا کردن درست کنی. گاهی حصار محو میشود و میتوانیم برویم گردش. آن موقع است که هیجان زده میشویم و کلی جیغ و داد میکنیم.» این رمان چنین گردشی است، خواه بدون جیغ و داد. راوی نه در جهانی که در آن زیسته وجود دارد نه در جهان ما، بلکه در برزخی در میانه –جایی آرمانی که از آنجا قصهاش را تعریف میکند. این روایت بین خاطرات او از زندگی خودش روی زمین و مواجهاتش در هادس با ارواح کسانی که زمانی میشناخت، در حرکت است.
منبع: ibna
نگاهی به رمان «پنلوپیاد» نوشتۀ مارگارت اتوود
در داستان اودیسه اثر هومر پنلوپه که همسر اودیسه است، بهعنوان نماد و نمونه کامل یک همسر وفادار به تصویر کشیده میشود. زمانی که اودیسه برای جنگیدن در نبرد تروآ راهی سفر میشود، پنلوپه بیست سال را به تنهایی میگذراند و در مواجهه با شایعاتی رسواکننده، موفق میشود پادشاهی ایتاکا را حفظ کند، پسر سرکش و متمرد خود را بزرگ کند و به بیش از صد خواستگار جواب منفی دهد. هنگامی که ادیسه پس از تحمل سختیهای فراوان، غلبه بر هیولاها و تعامل با خدایان به خانه بازمیگردد، خواستگارها و دوازده تن از ندیمههای پنلوپه را میکُشد. اتوود با پرداختی درخشان به حکایتی کهن، تصمیم گرفته که روایت این داستان را به پنلوپه و دوازده ندیمهاش بسپارد و این پرسش را مطرح کند: چه چیزی باعث مرگ ندیمهها شد و قصد و نیت واقعی پنلوپه چه بود؟ اتوود با لطافت طبع و جذابیت همیشگی داستانهای درخشانش، در این رمان به پنلوپه، زندگی و واقعیتی جدید میبخشد و عزم خود را به منظور پیداکردن جوابی برای معمایی کهن جزم میکند. بهبیانی دیگر، این کتاب روایتی متفاوت از داستان معروف اودیسه است؛ بهطوریکه اینبار داستان از زاویه دید پنلوپه، همسر اودیسه نقل میشود.
اگر در ذهنتان میگذرد در بیست سال غیبت اودیسه، چگونه بانویش به او وفادار ماند و صبوری پیشه کرد تا همسرش به خانه برگردد، این کتاب میتواند پاسخی خواندنی و جالب باشد به هر آنچه در ذهنتان میگذرد: «درباره ده سال بعد چه بگویم؟ اودوسئوس به تروا رفت. من در ایتاکا ماندم. خورشید طلوع کرد، از میان آسمان گذشت، غروب کرد. فقط گاهی اوقات آن را به ارابه شعلهور هلیوس میپنداشتم. هر روز به بالاترین طبقه قصر میرفتم و به بندر نگاه میکردم. روزها سپری میشد و هیچ نشانی نبود. گهگاه کشتیهایی بودند ولی آنی که من میخواستم نبود…» اتوود در عنوان طنزآمیز «پنلوپیاد» با بیپروایی جایگاه اودیسه، همسر پنلوپه را از دید پنلوپه مورد بررسی قرار میدهد. اودیسه همسرش را به همراه پسر نوزادشان در سرزمین سنگلاخ و بد آبوهوای ایتاکا میگذارد و خودش، قهرمان محاصره تروا، نزدیک به یک دهه را در جستوجوی راه خانه سپری میکند. سالها بعد، پسرشان تلماکوس که از کودکی شکاک و بدگمان بود به نوجوانی عصبی و جامعهستیزی دیرجوش تبدیل میشود، پنلوپه هم که با پشت سر گذاشتن سختیها و مشکلات فراوان موفق میشود قلمرو اودیسه را حفظ کند، اکنون از وجود به اصطلاح خواستگاران مشتاقی که ثروتشان را به جیب میزند در عذاب است.
اتوود سرگذشت پنلوپه را از منظر جدید و چشمگیری به تصویر میکشد- همسرایی سماجتآمیز دوزاده ندیمهاش. ندیمهها که در نقشههای بانویشان برای دورکردن خواستگاران مشارکت دارند، در پی بازگشت اودیسه بیدرنگ به دار آویخته میشوند تا بخشی از انتقام خونین او باشند. تصویر اندوهبار اعدامشان (مدت کوتاهی پاهایشان تکان خورد؛ اما چندان طولی نکشید) در سراسر داستان اتوود تکرار میشود، به علاوه اتوود در سرتاسر داستانش از شعر، بزرگنمایی، هجو و دادگاههای صوری و نیز قواعد سختگیرانه اجتماعی- اگرچه با تأکید کمتر- صحبت میکند. خود پنلوپه که بعنوان همسری نهچندان وفادار به تصویر کشیده شده و بازماندهای عملگرا، تماممدت به خصومت کینهتوزانهاش نسبت به دخترعموی «تحملناپذیر و زیبایش» هلن از تروا ادامه میدهد، رقابت سخت زنانهای که در داستان اتوود به چشم میخورد. (به نظر میرسد اتوود کاملا طرف پنلوپه را میگیرد؛ هرچند که هلن سرگرمکنندهتر است.) و اما اودیسه، او و همسرش دوباره به هم پیوسته و محکومند در زندگی پس از مرگ در میان دشتهای بیکران اسفودل با بیقراری سرگردان باشند، دشتهایی انباشته از سایه گناهی جبرانناپذیر. دیدگاه اتوود در این رمان بسیار تأثیرگذار و موشکافانه است؛ میتوان گفت «ردیف ندیمههای پریچهره»ی اتوود است که ذهنتان را درگیر و به عمق وجودتان رسوخ میکند. مهمتر از همه اینکه این بازگوییهای پرشور نشان از این دارند که داستانهای تأثیرگذار همیشه آمادهاند تا به شکلی خلاقانه دلها را تسخیر کنند.
منبع: ketabnews
نگاهی به رمان «پنلوپیاد» نوشتۀ مارگارت اتوود
نگاهی به رمان «پنلوپیاد» نوشتۀ مارگارت اتوود
من فکر میکنم هرگز نبوده قلب من اینگونه گرم و سرخ...
نگاهی به کتاب «خطابههای برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی آیدا گلنسایی: بزرگترین شاعران…
شبیه به مجتبی مینوی! مرتضی هاشمیپور محمد دهقانی، نویسنده و منتقد ادبی را از پویندگان…
نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور» «جیمز سیدنی ادوارد» که با نام «جیمز انسور»…
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی «لباس جایی است که فرهنگها برای حضور فیزیکی بدنها…
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایت شیرجه به آبهایِ اعماق آیدا گلنسایی: در کتاب…