چه مایه رنج را از سرودههای خود تکاندیم
و افق را از پلکها لبریز کردیم و فریاد زدیم ای ابر
بر ما ببار!
ما آن فصل منتظریم
مشک پر آب خود را بگشای و بر ما فروریز
ای ابر
ای که از دریا به سوی ما آمدهای.
2
در رودخانه جاری شدیم
همانند زندگی
به گونهی حباب درآمدیم
آب شدیم
و نهان شدیم
در دامن میوهها،
در عیدها
شمعها برافروختیم و نماز گزاردیم
و آرزومند شدیم
و آنگاه خدا را_بیهیچ میعادی_دیدار کردیم.
ناقوسها روی پلکهای ما
و احتضارِ واژهها
و من در میان دشتهای واژهها
شهسواری هستم بر اسبی از خاک
ریهام شعر و چشمهایم کتاب.
در زیر پوستهی واژهها
بر کرانهی کفهای روشن
شاعری هستم که سرود و زندگی را بدرود کرد
برجای نهاده، پیش چشم شاعران
برای گنجشکها، و کرانههای آسمان،
این مرثیهی سوخته را.
در خویش به جستجوی آنم
کز نادانی و از جوانی
رنگ دگری دهم به فردا.
اندر پیِ معنیای که بتوان
در چهرهی دیگری درآورد
هم روی زمین و هم خدا را.
گام میزنم،
گام میزنم و در پیام ستارهها
سوی اختران روزِ دیگری
گام میزنند.
از گدازِ رنج تیره
مرگ و
رازها و
آنچه زنده میشود
گامهای من
کشته میشوند و خون من
زنده میشود.
این منم که راه او هنوز
ناسپرده مانده است و
هیچ طالعی برای او رصد نکردهاند.
گام میزنم به سوی خویش
سوی روز دیگری و گام میزنند
در پیام ستارهها.
منبع
شعر معاصر عرب
محمدرضا شفیعی کدکنی
نشر سخن
صص 217-214
مطالب مرتبط
پنج دلیل که ادبیات ایران در جهان جدی گرفته نمیشود آیدا گلنسایی: بسیاری از آثار…
رمان «دشمن عزیز» نوشتۀ جین وبستر: دعوت به مذهبی مبارزتر! آیدا گلنسایی: رمان دشمن عزیز…
نگاهی به رمانِ «هیچ دوستی به جز کوهستان» نوشتۀ بهروز بوچانی آیدا گلنسایی: «هیچ دوستی…
بریدههایی از خطابۀ نوبل ماریو بارگاس یوسا «به روشنی به یاد میآورم که تبدیل شدن…