نگاهی به کتاب «نیچه جوان؛ برآمدن نابغه» نوشته کارل پلیچ
کتاب «نیچه جوان؛ برآمدن نابغه» نوشته کارل پلیچ درباره ریشههای شکلگیری شخصیت و دیدگاههای نیچه بهعنوان یک نابغه است. نویسنده در این راه ابتدا مفهوم جدید نبوغ در دوران روشنگری و تبارشناسی آن را توضیح میدهد. سپس به این میپردازد که نیچه چگونه در میانه دورانی از نبوغ به دنیا آمد، به تقلید از نوابغ پرداخت و در همان جوانی خود را بهعنوان یک نابغه معرفی کرد. کتاب زندگینامهای تقریبا کامل و مفصل از دوران تولد تا سالهای جوانی نیچه و انتشار نخستین آثار او به خواننده میدهد و تلاش میکند در کنار بیان این زندگینامه، مفهوم نبوغ و چگونگی کشف و شکلگیری آن را نزد نیچه توضیح دهد. در فصول ابتدایی کتاب، نویسنده نخست جامعه اروپا را در قرن هجدهم و نوزدهم بررسی میکند و چگونگی ایجاد چهره «نابغه» را نشان میدهد. مفهوم نبوغ محصول دوران روشنگری بود. در قرن هجدهم نویسندگان رادیکال راه را برای انقلابهای مدرن باز کردند و در همان حال، عرصه را برای ظهور قهرمانان رمانتیک قرن نوزدهم و مفهومپردازی درباره نبوغ مهیا کردند. در سراسر اروپا و آمریکا افراد عادی جای طبقات صاحب امتیاز را میگرفتند. در قرن نوزدهم نابغه به نوعی رقیب خالق محسوب میشد و مفهومی بود هم ستایشبرانگیز و هم نفرتانگیز. نقش آفرینش که پیش از آن فقط برعهده خالق بود در قرن نوزدهم تا حد زیادی به نوابغی همچون واگنر سپرده شده بود. پرستشگاهی از هنرمندان و متفکران پدید آمد که آشکارا جهان اندیشه و ادراکی را خلق کرده بود که مردمان قرن نوزدهم زندگی را در آن مییافتند. نویسنده توضیح میدهد که چگونه آثار ژان ژاک روسو و یوهان ولفگانگ گوته و ریچارد واگنر مهمترین آثار در شکلدادن به آرمان و زندگی نیچه جوان بودند.
کتاب در کلیت قصد دارد نشان دهد که نوابغ ساخته دوران خویشاند و هیچ نابغهای نابغه زاده نمیشود. پدر فریدریش از کشیشان لوتری بود و اجداد مادری او نیز همگی کشیش بودند. فریدریش نیچه اولین ثمره ازدواج آنها بود. آنها دو فرزند دیگر نیز به دنیا آوردند: الیزابت و ژوزف. وقتی نیچه پنج سال داشت، پدرش بر اثر شکستگی جمجمه درگذشت و او به همراه مادر، خواهر، مادربزرگ و دو عمهاش زندگی میکرد. این محیط زنانه و دیندارانه بعدها تاثیر عمیقی بر نیچه گذاشت. او از چهارسالگی شروع به خواندن و نوشتن و در ۱۲ سالگی شروع به سرودن شعر کرد و در همان محل تولد به تحصیل پرداخت. نیچه پیش از آنکه حتی بتواند خود را فیلسوف بداند باید بر توقعات دستوپاگیر خانوادهاش غلبه میکرد و ارزشهای مذهبی و اخلاقی را انکار میکرد. اما او احساس وظیفه و مسئولیت را نیز به ارث برده بود. او پذیرای این فرض قرننوزدهمی شد که استادی در زبانهای کلاسیک و آشنایی با روشهای تاریخی تفکر پیشنیازهای برتری و پیشرفت فکریاند. نیچه در زمان دانشجوییاش به مدد شوپنهاور یک نوع فلسفه زندگی به وجود آورد مبنیبر اینکه شاید زندگی ذاتا آشفته و بیمعنا باشد ولی انسان میتواند به آن معنا ببخشد. بر اساس برداشتی که نیچه آن زمان داشت وظیفه عملیاش این بود که حوزهای متناسب با تواناییهایش برگزیند و در آن نظم و معنا بیافریند. این صرفا شامل تربیت زبانشناختی و استعدادهای او نمیشد بلکه کل شخصیت او را دربر میگرفت. این نگاه به زندگی همان چیزی بود که باعث میشد نیچه فکر کند از بعضی جهات مشخص فراتر از اساتیدش است.
نیچه از بیستوچهارسالگی به استادی کرسی لغتشناسی کلاسیک در دانشگاه بازل و بهعنوان آموزگار زبان یونانی در دبیرستان منصوب شد و مدرک دکترای خود را بدون امتحان از دانشگاه لایپزیگ دریافت کرد. در سال ١٨٧٠ نیچه خود را بهعنوان یک پژوهشگر ثابت کرده بود. اما تنها با انتشار «زایش تراژدی از روح موسیقی» در ١٨٧٢ بود که بهعنوان نویسندهای درخشان و متفکری بیباک پا به صحنه گذاشت. او در این اثر نهتنها برای اولینبار توضیحی درباره خاستگاههای تراژدی در همسرایی دیونوسوسی و معنای همسرایی در تراژدی ارائه کرد بلکه تجربه پالایشی را که مخاطب در تراژدی دارد بر مبنای فهمش از همسرایی توضیح داد. بهعلاوه فهم او از همسرایی تراژیک منجر به اولین استنتاج فلسفی بزرگ او شد، استنتاجی که در این حکم مشهور بیان شده که جهان فقط به شکل زیباشناختی قابل توجیه است. در همین کتاب بود که او نسبت به شوپنهاور پیشرفتی دقیقا فلسفی داشت. او در این کتاب بیآنکه خود بداند به نوع متفاوتی از نوابغ تبدیل شد. «زایش تراژدی» زیر پای تحسینشدهترین دستاوردهای عصر خود را خالی کرد و اثر درخشانی بود که سرمشق سبک و خلاقیتی را معین کرد که با تغییر قرن به خصوصیت مدرنیسم تبدیل شد. این کتاب همچنین اثری درباره غلبه بر نفس نیز بود، و این یکی از برجستهترین ویژگیهای نیچه بود. نیچه با تحلیل و موشکافی تعلیم و تربیت خودش «زایش تراژدی» را به شکلی تأملآمیز تألیف کرد و این کتاب به یکی از اولین آثار نبوغ احساساتمحور تبدیل شد. نیچه مفصلتر از اکثر نوابغ عصر خودش راجع به تجربه خلاقش نوشته است. «اینک انسان» تفسیر شخص او از زندگی و کارش است. او زرتشت خود را بزرگترین هدیهای میدانست که تاکنون به بشریت داده شده است. پلیچ «اینک انسان» را چکیده فکری و زندگینامهای نیچه نابغه میداند. «شاید نیچه قادر نبود وابستگیاش را به آرتور شوپنهاور و ریچارد واگنر در سالهای شکلگیریاش پنهان کند ولی در اینک انسان دانسته تجربه انضمامی خود را از آنچه نوآوران تمامی اعصار و فرهنگها تجربهاش کردهاند به نمایش گذاشت. او در این کتاب فرایند رمزگشایی از نبوغ را آغاز کرد». ( ص ٢۴٨)
کتاب «نیچه جوان؛ برآمدن نابغه» نوشته کارل پلیچ درباره ریشههای شکلگیری شخصیت و دیدگاههای نیچه بهعنوان یک نابغه است. نویسنده در این راه ابتدا مفهوم جدید نبوغ در دوران روشنگری و تبارشناسی آن را توضیح میدهد. سپس به این میپردازد که نیچه چگونه در میانه دورانی از نبوغ به دنیا آمد، به تقلید از نوابغ پرداخت و در همان جوانی خود را بهعنوان یک نابغه معرفی کرد. کتاب زندگینامهای تقریبا کامل و مفصل از دوران تولد تا سالهای جوانی نیچه و انتشار نخستین آثار او به خواننده میدهد و تلاش میکند در کنار بیان این زندگینامه، مفهوم نبوغ و چگونگی کشف و شکلگیری آن را نزد نیچه توضیح دهد. در فصول ابتدایی کتاب، نویسنده نخست جامعه اروپا را در قرن هجدهم و نوزدهم بررسی میکند و چگونگی ایجاد چهره «نابغه» را نشان میدهد. مفهوم نبوغ محصول دوران روشنگری بود. در قرن هجدهم نویسندگان رادیکال راه را برای انقلابهای مدرن باز کردند و در همان حال، عرصه را برای ظهور قهرمانان رمانتیک قرن نوزدهم و مفهومپردازی درباره نبوغ مهیا کردند. در سراسر اروپا و آمریکا افراد عادی جای طبقات صاحب امتیاز را میگرفتند. در قرن نوزدهم نابغه به نوعی رقیب خالق محسوب میشد و مفهومی بود هم ستایشبرانگیز و هم نفرتانگیز. نقش آفرینش که پیش از آن فقط برعهده خالق بود در قرن نوزدهم تا حد زیادی به نوابغی همچون واگنر سپرده شده بود. پرستشگاهی از هنرمندان و متفکران پدید آمد که آشکارا جهان اندیشه و ادراکی را خلق کرده بود که مردمان قرن نوزدهم زندگی را در آن مییافتند. نویسنده توضیح میدهد که چگونه آثار ژان ژاک روسو و یوهان ولفگانگ گوته و ریچارد واگنر مهمترین آثار در شکلدادن به آرمان و زندگی نیچه جوان بودند.
کتاب در کلیت قصد دارد نشان دهد که نوابغ ساخته دوران خویشاند و هیچ نابغهای نابغه زاده نمیشود. پدر فریدریش از کشیشان لوتری بود و اجداد مادری او نیز همگی کشیش بودند. فریدریش نیچه اولین ثمره ازدواج آنها بود. آنها دو فرزند دیگر نیز به دنیا آوردند: الیزابت و ژوزف. وقتی نیچه پنج سال داشت، پدرش بر اثر شکستگی جمجمه درگذشت و او به همراه مادر، خواهر، مادربزرگ و دو عمهاش زندگی میکرد. این محیط زنانه و دیندارانه بعدها تاثیر عمیقی بر نیچه گذاشت. او از چهارسالگی شروع به خواندن و نوشتن و در ۱۲ سالگی شروع به سرودن شعر کرد و در همان محل تولد به تحصیل پرداخت. نیچه پیش از آنکه حتی بتواند خود را فیلسوف بداند باید بر توقعات دستوپاگیر خانوادهاش غلبه میکرد و ارزشهای مذهبی و اخلاقی را انکار میکرد. اما او احساس وظیفه و مسئولیت را نیز به ارث برده بود. او پذیرای این فرض قرننوزدهمی شد که استادی در زبانهای کلاسیک و آشنایی با روشهای تاریخی تفکر پیشنیازهای برتری و پیشرفت فکریاند. نیچه در زمان دانشجوییاش به مدد شوپنهاور یک نوع فلسفه زندگی به وجود آورد مبنیبر اینکه شاید زندگی ذاتا آشفته و بیمعنا باشد ولی انسان میتواند به آن معنا ببخشد. بر اساس برداشتی که نیچه آن زمان داشت وظیفه عملیاش این بود که حوزهای متناسب با تواناییهایش برگزیند و در آن نظم و معنا بیافریند. این صرفا شامل تربیت زبانشناختی و استعدادهای او نمیشد بلکه کل شخصیت او را دربر میگرفت. این نگاه به زندگی همان چیزی بود که باعث میشد نیچه فکر کند از بعضی جهات مشخص فراتر از اساتیدش است.
نیچه از بیستوچهارسالگی به استادی کرسی لغتشناسی کلاسیک در دانشگاه بازل و بهعنوان آموزگار زبان یونانی در دبیرستان منصوب شد و مدرک دکترای خود را بدون امتحان از دانشگاه لایپزیگ دریافت کرد. در سال ١٨٧٠ نیچه خود را بهعنوان یک پژوهشگر ثابت کرده بود. اما تنها با انتشار «زایش تراژدی از روح موسیقی» در ١٨٧٢ بود که بهعنوان نویسندهای درخشان و متفکری بیباک پا به صحنه گذاشت. او در این اثر نهتنها برای اولینبار توضیحی درباره خاستگاههای تراژدی در همسرایی دیونوسوسی و معنای همسرایی در تراژدی ارائه کرد بلکه تجربه پالایشی را که مخاطب در تراژدی دارد بر مبنای فهمش از همسرایی توضیح داد. بهعلاوه فهم او از همسرایی تراژیک منجر به اولین استنتاج فلسفی بزرگ او شد، استنتاجی که در این حکم مشهور بیان شده که جهان فقط به شکل زیباشناختی قابل توجیه است. در همین کتاب بود که او نسبت به شوپنهاور پیشرفتی دقیقا فلسفی داشت. او در این کتاب بیآنکه خود بداند به نوع متفاوتی از نوابغ تبدیل شد. «زایش تراژدی» زیر پای تحسینشدهترین دستاوردهای عصر خود را خالی کرد و اثر درخشانی بود که سرمشق سبک و خلاقیتی را معین کرد که با تغییر قرن به خصوصیت مدرنیسم تبدیل شد. این کتاب همچنین اثری درباره غلبه بر نفس نیز بود، و این یکی از برجستهترین ویژگیهای نیچه بود. نیچه با تحلیل و موشکافی تعلیم و تربیت خودش «زایش تراژدی» را به شکلی تأملآمیز تألیف کرد و این کتاب به یکی از اولین آثار نبوغ احساساتمحور تبدیل شد. نیچه مفصلتر از اکثر نوابغ عصر خودش راجع به تجربه خلاقش نوشته است. «اینک انسان» تفسیر شخص او از زندگی و کارش است. او زرتشت خود را بزرگترین هدیهای میدانست که تاکنون به بشریت داده شده است. پلیچ «اینک انسان» را چکیده فکری و زندگینامهای نیچه نابغه میداند. «شاید نیچه قادر نبود وابستگیاش را به آرتور شوپنهاور و ریچارد واگنر در سالهای شکلگیریاش پنهان کند ولی در اینک انسان دانسته تجربه انضمامی خود را از آنچه نوآوران تمامی اعصار و فرهنگها تجربهاش کردهاند به نمایش گذاشت. او در این کتاب فرایند رمزگشایی از نبوغ را آغاز کرد». ( ص ٢۴٨)
منبع: sharghdaily
نگاهی به کتاب «نیچه جوان؛ برآمدن نابغه» نوشته کارل پلیچ
نگاهی به کتاب «نیچه جوان؛ برآمدن نابغه» نوشته کارل پلیچ
نگاهی به کتاب «نیچه جوان؛ برآمدن نابغه» نوشته کارل پلیچ
نگاهی به کتاب «نیچه جوان؛ برآمدن نابغه» نوشته کارل پلیچ
من فکر میکنم هرگز نبوده قلب من اینگونه گرم و سرخ...
نگاهی به کتاب «خطابههای برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی آیدا گلنسایی: بزرگترین شاعران…
شبیه به مجتبی مینوی! مرتضی هاشمیپور محمد دهقانی، نویسنده و منتقد ادبی را از پویندگان…
نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور» «جیمز سیدنی ادوارد» که با نام «جیمز انسور»…
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی «لباس جایی است که فرهنگها برای حضور فیزیکی بدنها…
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایت شیرجه به آبهایِ اعماق آیدا گلنسایی: در کتاب…