و کتابهایی که کس و کارهای کاغذیام هستند….
برای نائیریکا
همین موسیقی که مرا میبرد تا گُلهای اثیری
همین پیرهن سبزِ یشم که عجیب به تو میآید
و کتابهایی که کس و کارهای کاغذیام هستند
همین گربۀ سه رنگ
که گهگاه پنجه میساید به کسالت
و فرزندی که شعرهایم را از بَر است
نه!
حالا حالاها خیال مُردن ندارم
با من از این شوخیها نمیکند خاموشی
من پا به ماهم
و ستارههای زیادی گفتهام برای شب
تا حوصلهاش سر نرود از تاریکیش
و تردستی باران را از برم
و میتوانم روز را حفظی بخوانم
آن بیرون همیشه حق با غم است
و دیوارها دور برداشتهاند
آن بیرون
بهار که میشود مردم
بینشستن به شکوفه
مینشینند پشت ماشینهاشان
و ادای درخت را درمیآورند با رختِ نو
تا بگویند پوشیده از پرندهاند
قو نمیپرد در شادی
و شهابها که دکمههای شُل شباند
دانه دانه میافتند
برهنگی زمین قابلِ اغماض است
و بیتجربگی زمانی که فقط جلوی پایش را میبیند
قابل اغماض است پاییز
توی دل انارها چیزی نیست.
چیزی نیست؛
من از خجالت «هیچ» درآمدهام
من که پا به ماهم
و ستارههای زیادی گفتهام
«پشتِ خالی زندگی»
حاصلخیزترین جا برای کشت روشنیست
چرا بچینیم به مرگی که آدم را میچیند؟
دلیل نمیشود عدم
همین که آفتاب طرفم را میگیرد
و مُرداد توی خونم است
همینکه چشمهها را از چشم من میبینند
کافی است.
ترحمتان را نمیخواهم
کسانی که امروز از کنارم میگذرید
و کبریتهایم را نمیخرید
ترحمتان را نمیخواهم
مرا بس است نائیریکا[1]
و شناور شدن در نقاشیهای ایرانِ دَرّودی
اشراق پُر برگی در شَکام نشانده
و «چشم شنوا»[2]ش مرا میکشاند تا سروش
عاقبت کارگر افتاد فانوسِ فراموش شدهات یحیی[3]
و عقل سرخِ[4] سیبها فراخواندم به سلوک
به سر و تن شستن در صفیر سیمرغ[5]،
و مثل رودخانهها عازم شدن به زلال
از پشت تمیزیِّ انبساط
واحههایی اساطیری پیداست
مقصد من ماقبل غم و اعراض از حزن
آن قسمت روز که دستپسود سایه نیست
مقصد من
بیتقصیری قایق کاغذی و
شکوفۀ بادامِ مدام
از سنگها دور شدم فرسنگها
و حفرههای همواره
دیگر ناهموارم نخواهند کرد
عاقبت کارگر افتاد
فانوس فراموش شدهات
یحیی…
توضیحات
[1] اسمی اوستایی به معنای زن دلیر و جنگاور
[2] مجموعه آثار ایران درّودی است که بین سالهای 1336 تا 1382 خلق شدهاند
[3] یحیی بن حبش بن امیرک ابوالفتوح سهروردی، ملقب به شهابالدین، شیخ اشراق
[4] از رسائل فارسی شیخ اشراق
[5] از رسائل فارسی شیخ اشراق
برای ناییریکا؛ شعر و صدا: آیدا گلنسایی
منبع
سماع در سنگستان
نشر مروارید
و کتابهایی که کس و کارهای کاغذیام هستند….
من فکر میکنم هرگز نبوده قلب من اینگونه گرم و سرخ...
نگاهی به کتاب «خطابههای برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی آیدا گلنسایی: بزرگترین شاعران…
شبیه به مجتبی مینوی! مرتضی هاشمیپور محمد دهقانی، نویسنده و منتقد ادبی را از پویندگان…
نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور» «جیمز سیدنی ادوارد» که با نام «جیمز انسور»…
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی «لباس جایی است که فرهنگها برای حضور فیزیکی بدنها…
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایت شیرجه به آبهایِ اعماق آیدا گلنسایی: در کتاب…