هر 3 روز یک کتاب

و کتاب‌هایی که کس و کارهای کاغذی‌ام هستند….

و کتاب‌هایی که کس و کارهای کاغذی‌ام هستند….

 برای نائیریکا

همین موسیقی که مرا می‌برد تا گُل‌های اثیری

همین پیرهن سبزِ یشم که عجیب به تو می‌آید

و کتاب‌هایی که کس و کارهای کاغذی‌ام هستند

همین گربۀ سه رنگ

که گه‌گاه پنجه می‌ساید به کسالت

و فرزندی که شعرهایم را از بَر است

نه!

حالا حالاها خیال مُردن ندارم

با من از این شوخی‌ها نمی‌کند خاموشی

من پا به ماهم

و ستاره‌های زیادی گفته‌ام برای شب

تا حوصله‌اش سر نرود از تاریکیش

و تردستی باران را از برم

و می‌توانم روز را حفظی بخوانم

 

آن بیرون همیشه حق با غم است

و دیوارها دور برداشته‌اند

آن بیرون

بهار که می‌شود مردم

بی‌نشستن به شکوفه

می‌نشینند پشت ماشین‌هاشان

و ادای درخت را درمی‌آورند با رختِ نو

تا بگویند پوشیده از پرنده‌اند

 

قو نمی‌پرد در شادی

و شهاب‌ها که دکمه‌های شُل شب‌اند

دانه دانه می‌افتند

برهنگی زمین قابلِ اغماض است

و بی‌تجربگی زمانی که فقط جلوی پایش را می‌بیند

قابل اغماض است پاییز

توی دل انارها چیزی نیست.

 

چیزی نیست؛

من از خجالت «هیچ» درآمده‌ام

من که پا به ماهم

و ستاره‌های زیادی گفته‌ام

«پشتِ خالی زندگی»

حاصلخیزترین جا برای کشت روشنی‌ست

چرا بچینیم به مرگی که آدم را می‌چیند؟

دلیل نمی‌شود عدم

 

همین که آفتاب طرفم را می‌گیرد

و مُرداد توی خونم است

همینکه چشمه‌ها را از چشم من می‌بینند

کافی است.

ترحمتان را نمی‌خواهم

کسانی که امروز از کنارم می‌گذرید

و کبریت‌هایم را نمی‌خرید

ترحمتان را نمی‌خواهم

مرا بس است نائیریکا[1]

و شناور شدن در نقاشی‌های ایرانِ دَرّودی

اشراق پُر ‌برگی در شَک‌ام نشانده

و «چشم شنوا»[2]ش مرا می‌کشاند تا سروش

 

عاقبت کارگر افتاد فانوسِ فراموش شده‌ات یحیی[3]

و عقل سرخِ[4] سیب‌ها فراخواندم به سلوک

به سر و تن شستن در صفیر سیمرغ[5]،

و مثل رودخانه‌‌ها عازم شدن به زلال

 

از پشت تمیزیِّ انبساط

واحه‌هایی اساطیری پیداست

مقصد من ماقبل غم و اعراض از حزن

آن قسمت روز که دست‌پسود سایه نیست

مقصد من

بی‌تقصیری قایق کاغذی و

شکوفۀ بادامِ مدام

 

از سنگ‌ها دور شدم فرسنگ‌ها

و حفره‌های همواره

دیگر ناهموارم نخواهند کرد

 

عاقبت کارگر افتاد

فانوس فراموش شده‌ات

یحیی…

 

توضیحات

[1]  اسمی اوستایی به معنای زن دلیر و جنگاور

[2]  مجموعه آثار ایران درّودی است که بین سال‌های 1336 تا 1382 خلق شده‌اند

[3] یحیی بن حبش بن امیرک ابوالفتوح سهروردی، ملقب به شهاب‌الدین، شیخ اشراق

[4]  از رسائل فارسی شیخ اشراق

[5]  از رسائل فارسی شیخ اشراق

برای ناییریکا؛ شعر و صدا: آیدا گلنسایی

 منبع

سماع در سنگستان

آیدا گلنسایی

نشر مروارید

و کتاب‌هایی که کس و کارهای کاغذی‌ام هستند….

مدیریت

فریادی شو تا باران وگرنه مُرداران... احمد شاملو

Recent Posts

انتشار سه شعر از آیدا گلنسایی در مجلۀ braided way امریکا

انتشار سه شعر از آیدا گلنسایی در مجلۀ braidedway امریکا لینک مطالعۀ اشعار: https://braidedway.org/lumina-trilogy/

2 روز ago

گوستاو فلوبر از نگاه ماریو بارگاس یوسا

گوستاو فلوبر از نگاه ماریو بارگاس یوسا ترجمۀ منوچهر یزدانی: قرن گذشته بود. روزی که…

3 روز ago

زندگی قلب مرا تکرار خواهد کرد…

زندگی قلب مرا تکرار خواهد کرد...

2 هفته ago

مراقبۀ عبور از آشفتگی و لمسِ آرامش

مراقبۀ فراخواندن نیروهای بیکران درون

2 هفته ago

رمان «مسئله‌ی اسپینوزا» اثر اروین یالوم: سه روایت متفاوت از «در خانه بودن»!

رمانِ مسئله‌ی اسپینوزا اثر اروین یالوم: سه روایت متفاوت از «در خانه بودن»! آیدا گلنسایی:…

3 هفته ago

نگاهی به «سه‌گانه قاهره» نوشتۀ نجیب محفوظ

  یاسمن انصاری، منتقد و مترجم در نگاهی به «سه‌گانه قاهره» به عنوان مهم‌ترین اثر…

1 ماه ago