تحلیل نقاشی

درنگی در نقاشی «پیگمالیون و گالاتئا» اثر ژان لئون ژروم

درنگی در نقاشی «پیگمالیون و گالاتئا» اثر ژان لئون ژروم

تابلوی پیگمالیون و گالاتئا، اثر ژان لئون ژروم نقاش فرانسوی است که در سال ۱۸۹۱ کشیده شده است. این نقاشی در واقع ایدۀ اصلی خود را از کتاب افسانه‌های دگردیسی اثر اوید (شاعر روم باستان) الهام گرفته است.

هنرمند ژان لئوم ژروم
تکنیک رنگ و روغن روی بوم
سبک هنر آکادمیک
ابعاد ۶۹ سانتی متر × ۸۹ سانتی متر
سال خلق اثر ۱۸۹۱
محل نگهداری موزه هنر متروپولیتن، نیویورک

درنگی در نقاشی «پیگمالیون و گالاتئا» اثر ژان لئون ژروم

تکنیک نقاشی

در ابتدای کار بد نیست بدانید ژان لئون ژروم در بین سال های ۱۸۹۰ تا ۱۹۲۰، چندین نسخه متفاوت از داستان پیگمالیون و گالاتئا را نقاشی کرد یا به صورت مجسمه درآورد. در تمام این نسخه‌ها، لحظه‌ای دیده می‌شود که پیگمالیون در حال بوسیدن مجسمه گالاتئاست و این مجسمه توسط الهه زیبایی یعنی ونوس زنده می‌شود. در هر یک از این نقاشی‌ها، مجسمه از زوایای متفاوتی دیده می‌شود اما معروف‌ترین نسخه نقاشی، همین تابلوی حاضر است که با رنگ و روغن بر روی بوم کشیده شده است.

درنگی در نقاشی «پیگمالیون و گالاتئا» اثر ژان لئون ژروم

آشنایی با سبک نقاشی

ژان لئون ژروم نقاش و مجسمه‌ساز فرانسوی است که به خاطر سبک هنر آکادمیک معروف است و شاگردان بسیاری نیز در فرانسه داشت. این هنرمند بزرگ زمان خود جزو کسانی ست که توانست هنر آکادمیک را به اوج موفقیت خود برساند. هنر آکادمیک نوعی سبک هنریست که تحت نفوذ آکادمی هنر اروپا ایجاد شد و به شدت تحت تاثیر استانداردهای آکادمی هنرهای زیبای فرانسه بود. در این سبک هنری، نقاشی ها باید از نظر ترکیب‌بندی، طراحی و کاربرد رنگ پیرو استانداردهای وضع شده توسط این آکادمی می‌بودند.

درنگی در نقاشی «پیگمالیون و گالاتئا» اثر ژان لئون ژروم

داستان پیگمالیون و گالاتئا

داستان پیگمالیون و گالاتئا احتمالا یکی از مشهورترین داستان‌های اسطوره‌ای یونان است. این افسانه یکی از تاثیرگذارترین و الهام‌بخش‌ترین اسطوره‌ها در تمام دوران بوده و موضوع نمایشنامه، فیلم و آثار هنری زیادی بوده است. اما داستان این اسطوره چیست و از کجا می‌آید؟ خلاصه‌ای از داستان را در ادامه نقل می‌کنیم:

آثار هنری زیادی بر اساس افسانه پیگمالیون و گالاتئا خلق شده‌اند

پیگمالیون یک مجسمه‌ساز یونانی اهل قبرس بود. وی از زن‌ها بیزار بود و ترجیح می‌داد به تنهایی زندگی کند. او زنان را به صورت موجودات پر از عیب و نقص می‌دید و قسم خورده بود که هرگز زندگیش را با زنان تلف نکند و ازدواج نکند. این مجسمه‌ساز روزی شروع به ساخت مجسمه زنی زیبا از عاج فیل کرد و با چنان دقتی بر روی این مجسمه کار کرد که از هر زنی که تا به حال دیده بود، زیباتر و فریبنده‌تر شده بود.

پیگمالیون اسم مجسمه را گالاتئا گذاشت که به معنی “زنی با پوستی به سفیدی شیر” است.

هنگامی که کار مجسمه به پایان رسید، پیگمالیون تحت‌تأثیر زیبایی بیش از حد مجسمه قرار گرفت و ناخودآگاه عاشق مجسمه‌ای شد که خود آن را با دقت و ظرافت آفریده بود. این عشق به چنان شدتی می‌رسد که پیگمالیون برای مجسمه‌اش حتی هدایایی می‌خرد و روز و شب به او خیره می‌شود. روزها و شب‌های زیادی می‌گذرند و این عشق یک‌طرفه ادامه دارد و نومیدی و دلسردی ناشی از این عشق یک‌طرفه پیگمالیون را هیچگاه رها نمی‌کند.

در این میان، روز جشن ونوس در قبرس فرا می‌رسد. روزی که همیشه عاشقان به درگاه این الهه عشق و زیبایی برای قربانی و دعا می‌رفتند تا با کمک او  بتوانند نظر معشوق خود را جلب کنند. پیگمالیون هم به معبد ونوس می‌رود و از او می‌خواهد معشوقه‌ای به زیبایی گالاتئا برای او پیدا کند. اما ونوس که از داستان عشق پیگمالیون به مجسمه‌اش آگاه است، می‌داند که او در دلش چیز دیگری را طلب می کند: زنده شدن مجسمه گالاتئا. به نشانه قبول درخواست پیگمالیون، مشعل معبد ونوس سه بار زبانه می‌کشد و پیگمالیون این نشانه را به فال نیک می‌گیرد!

ونوس به کارگاه مجسمه‌سازی پیگمالیون می‌رود و مجسمه گالاتئا را که می‌بیند، آن را بسیار زیبا و شبیه به خود می‌بیند. تصمیم می‌گیرد مجسمه را برای پیگمالیون مجسمه‌ساز زنده کند. پیگمالیون از معبد برمی‌گرد و نگاهی به مجسمه‌اش می‌کند و عاشقانه‌ گونۀ گالاتئا را نوازش می‌کند. حسی عجیب وجود پیگمالیون را فرا می‌گیرد چرا که حس می‌کند گونه‌های مجسمه گرم شده‌اند. با شک و تردید لب‌های مجسمه را می‌بوسد و گرمای لب‌ها را حس می‌کند و بازوان و شانه‌های مجسمه را در آغوش می‌کشد و می‌بیند همچون مومی که در آفتاب نرم می‌شود، عاج مجسمه نیز شروع به نرم شدن کرده است.

پیگمالیون مچ گالاتئا را می‌گیرد و در کمال تعجب متوجه می‌شود که نبض مجسمه می‌زند. بله گالاتئا زنده شده است و لبخندی خجولانه بر لب دارد و گونه‌هایش گل انداخته است! در این لحظه ونوس ظاهر می‌شود و آن‌ها را به ازدواج هم در می‌آورد و آن دو سال‌های سال با همدیگر زندگی می‌کنند.

درنگی در نقاشی «پیگمالیون و گالاتئا» اثر ژان لئون ژروم

الهام از داستان پیگمالیون در آثار هنری

از زمان یونان باستان تا به‌حال، آثار هنری زیادی از این داستان الهام گرفته‌اند که معروف‌ترین آن‌ها داستان پینوکیو عروسک چوبی اثر کارلو کلودی نویسندۀ ایتالیایی است.

ماجراهای پینوکیو، نوشته کارلو کلودی، ۱۸۸۳

در ادبیات ایران نیز صادق هدایت از این داستان الهام گرفته و داستان “عروسک پشت پرده” را نوشته است. از روی این داستان فیلمی سینمایی با عنوان ساحره به کارگردانی داوود میرباقری هم ساخته شده است. از این داستان، نقاشی‌های بسیاری نیز کشیده شده است اما بدون شک معروف‌ترین نقاشی، تابلوی کشیده شده توسط ژان لئون ژروم نقاش فرانسوی است که در ادامه به تحلیل آن می‌پردازیم.

 

توصیف نقاشی پیگمالیون و گالاتئا

هنگامی که به این نقاشی نگاه می‌کنیم، متوجه می‌شویم که نقاشی ژروم، به صراحت این افسانه را به تصویر کشیده است. او هیجانی‌ترین صحنه این داستان را برای نقاشی خود انتخاب کرده است: یعنی لحظه‌ای که پیگمالیون می‌فهمد مجسمه‌اش زنده شده است. این نقاشی، این لحظه را جاودانی کرده است و به ما اجازه می‌دهد که حس عجیبی که پیگمالیون در آن لحظه داشته را احساس کنیم.

اولین چیزی که در نقاشی متوجه آن می‌شویم، مجسمه برهنه زن است چون روشن‌ترین بخش تابلو است و با چیزهای دیگر درون تابلو تضاد و کنتراست روشنایی زیادی دارد. مجسمه در مرکز تابلو واقع شده است و پشت به ما و با استحکام روی سکویی ایستاده است. زیر پای او ماهی‌ای را می‌بینیم که شاید غیرمرتبط به نظر برسد اما در اسطوره‌های یونانی، شخصیت گالاتئا به عنوان یک پری دریایی هم مشهور است، به همین دلیل ژروم این ماهی را در زیر پای او کشیده است.

هنگامی که با دقت به گالاتئا نگاه می‌کنیم، متوجه تغییر رنگ درست بالای زانوانش می‌شویم. بخش بالایی بدن به رنگ گرم پوست است و از زانو به پایین، به رنگ سفید سرد است. تغییر رنگ نشان دهنده لحظه تغییر مجسمه از سنگ به انسانی زنده است. ما به تابلو نگاه می‌کنیم و منتظر زنده شدن بقیه مجسمه هستیم و حتی می‌خواهیم ببینیم آیا ماهی هم زنده می‌شود یا نه!

در سمت چپ گالاتئا، پیگمالیون را می‌بینیم که به این تغییر ماهیت مجسمه مشتاقانه واکنش نشان می‌دهد. گالاتئا بازوانش را دور پیگمالیون قرار داده و پذیرای آغوش مشتاق وی شده است. پیگمالیون که پایین‌تر از گالاتئا قرار دارد، روی نوک انگشتانش بر روی جعبه‌ای ایستاده تا بتواند به لبان مجسمه برسد. او با اشتیاق گالاتئا را می‌بوسد و چنان وی را در آغوش گرفته گویی نمی‌خواهد هرگز رهایش کند. هیجان و شگفتی پیگمالیون آشکارا در نقاشی پیداست.

در پایین تصویر می‌توانیم ابزاری را ببینیم که پیداست به صورت سراسیمه و ناگهانی روی زمین افتاده است؛ گویا پیگمالیون به محض متوجه شدن این‌که رویایش به واقعیت پیوسته، از شدت شوق ابزار در دست خود را رها کرده است.

این نقاشی منتقل‌کننده حس قدرتمند عشق و اشتیاق است و البته که احساس عشق بدون حضور کوپید (خدای عشق در یونان باستان) مگر ممکن است؟ در سمت راست بالای نقاشی، ما این خدای بالدار عشق را می‌بینیم که تیر خود را به سمت این زوج نشانه گرفته است. ژروم این خدا را به نقاشی اضافه کرده است اما در داستان اصلی خبری از حضور او نیست بلکه این مادرش (ونوس) است که در داستان حضور پر رنگی دارد.

در کنار گالاتئا در سمت چپ، پلکان چوبی کوچکی دیده می‌شود که قطر قدرتمندی را به ترکیب‌بندی تابلو اضافه کرده است و همچنین جعبه کوچکی در سمت چپ پله قرار دارد که در جهت عکس پله واقع شده است و باعث می‌شود قدرت جهت پله کمتر شود و نقاشی به سمت تعادل و تقارن بهتری پیش برود.

در کنار دیوار کارگاه پیگمالیون در پس زمینه، ما می‌توانیم طاقچه‌ای را بببینیم که در عرض کل نقاشی دیده می‌شود. در انتهای سمت راست طاقچه دو ماسک را می‌بینیم که دو سمبل مشهور تراژدی و کمدی هستند که همواره با همدیگر آورده می‌شوند. چهره این دو ماسک نشان‌دهندۀ حالت‌های چهره اغراق‌آمیزی است و دهانشان را طوری باز کرده‌اند که گویی در حال فریاد زدن هستند. هنگامی که سمت پایین و چپ ماسک‌ها نگاه می‌کنیم، ما سپر جنگجویی را نیز در کنار دیوار می‌بینیم.

اگر با نگاهمان طاقچه را به سمت پیگمالیون و گالاتئا دنبال کنیم، مجسمه‌های کوچک‌تری از زنان را می‌بینیم. یکی از مجسمه‌ها زنی است که بازویش را به دور کودکی در کنارش انداخته است. در سمت راست این مجسمه، مجسمه دومی را می‌بینیم که زنی است که بر روی صندلی نشسته و خودش را در آینه‌ای که در دست دارد، نگاه می‌کند.

تحلیل نقاشی پیگمالیون و گالاتئا

به صورت کلی دو برداشت یا تحلیل را می‌توان برای این نقاشی بیان کرد که در ادامه به هر کدام به طور جداگانه می‌پردازیم.

تحلیل اول:

ژان لئون ژروم که عمده ایده‌هایش را از اسطوره‌شناسی و افسانه‌های یونان باستان گرفته است، به شدت برای نقاشی‌های شرقی خود نیز معروف است.

این شیفتگی نقاشان قرن نوزدهم با فرهنگ شرق، اورینتالیسم نامیده می‌شود و اغلب متمرکز بر فرهنگ‌هایی مردسالارانه است. در بسیاری از نقاشی‌های ژروم مانند “فراین در پیش روی آرئوپاژ”، “خرید برده” و بسیاری دیگر زنان به حراج گذاشته شده‌اند که نشان‌دهندۀ فرودستی زنان در این فرهنگ‌ها است. اگرچه نقاشی پیگمالیون و گالاتئا، یکی از آثار اورینتالیستی یا شرقی ژروم نیست، با این حال منتقدان مدعی هستند که باز هم نشانه‌های کلیشه ای جنسیتی در آن دیده می‌شود.

در ابتدا متوجه می‌شویم که رابطه واضحی بین پیگمالیون به عنوان ارباب و گالاتئا به عنوان برده وجود دارد: زیرا گالاتئا مخلوق و آفریده پیگمالیون است و از این رو تا ابد مدیون اوست و باید تسلیم هرگونه دستور و فرمان او باشد. اگرچه گالاتئا زنده شده است و جان انسانی در بدن دارد اما بعید است که بتواند آزادانه زندگی کند. او توسط پیگمالیون خلق شده است و از این رو مجبور به دوست داشتن پیگمالیون بدون حق دنبال کردن آرزوهایش است!

یک نشانه مهم دیگر وجود مردسالاری در این نقاشی و همینطور این افسانه، این واقعیت است که پیگمالیون باید زن ایده‌آلش را خود بیافریند. در افسانه پیگمالیون اینطور گفته شده است که از نظر پیگمالیون زن زمینی و فانی، ارزش عشق و محبت او را ندارد. بنابراین، پیگمالیون باید زن ایده‌آلی که مدّ نظرش است و طبیعت نتوانسته برای او بیافریند، خلق کند.

دو باور بسیار مهم که در سراسر تاریخ هنر نیز دیده می‌شود، در این اثر وجود دارند:

باور اول: همیشه مردان باید ویژگی‌های مردانه و قدرت بازو و فن داشته باشند. در این نقاشی پیگمالیون نماد مردان است و سپر کنار کارگاه نیز اشاره به قدرت بازو و جنگاوری که مردان باید داشته باشند، دارد.

باور دوم: در اینجا گالاتئا نماد زن است و همانطور که در این تابلو هم می‌بینیم همیشه اصل این است که زن باید پاک، نجیب و ظریف باشد. همچنین همواره بر قدرت باروری زنان تأکید می شود، گویی که وظیفه اصلی آن‌ها تنها همین است. دو مجسمه پشتی در پس زمینه این باور مرتبط با قدرت باروری را تقویت می‌کنند.

مجسمه سمت چپ، زنی به‌همراه کودکش است که تأکیدی بر نقش مادری زنان است. همچنین مجسمه زنی که در آینه به خودش نگاه می‌کند، سمبل این است که حفظ زیبایی پس از مادری مهم‌ترین چیزی ست که زنان باید به آن اهمیت بدهند (زیبایی ابدی چیزی است که پیگمالیون از مخلوقش انتظار دارد). این مجموعه باورها همیشه در هنر حضور داشته‌اند، و با اینکه چنین باورهایی بسیار رایجند اما به شدت جنسیت‌زده هم هستند.

تحلیل دوم:

به نظرمان بهتر است حالا سراغ تحلیل دوم این تابلوی معروف برویم. با اینکه متنقدان دسته اول معتقدند موضوع این تابلو به شدت مردسالارانه است، برداشت دیگری نیز می‌توان از این نقاشی داشت که بیانگر عکس کلیشه‌های جنسیتی است.

اولین نکته‌ای که در تحلیل دوم و متفاوت جلوه‌نمایی می‌کند این قانون کلی است که هر چه چیزی در تصویر بزرگ‌تر باشد، اهمیت و قدرت آن نیز بیشتر است. از آنجایی که در این نقاشی، گالاتئا (زن) از همه اشیا و افراد درون تابلو بزرگتر است، پس کنترل قدرت  تابلو در دست اوست. او بر روی پایه‌ای سوار شده که آشکارا نشان می‌دهد، بالاتر و برتر از پیگمالیون است. پیگمالیون که پایین‌تر از گالاتئا قرار دارد برای رسیدن به او روی پای خود بلند شده و گالاتئا با مهربانی به سمت او خم شده است. اگرچه نمی‌توانیم این واقعیت را ندیده بگیریم که گالاتئا آفریده پیگمالیون است اما می‌بینیم که گالاتئا روح مجسمه‌ساز و خالقش را تسخیر کرده است. از آنجایی که پیگمالیون برای خلق گالاتئا، تمام روح و جسمش را وسط گذاشته است، گالاتئا تبدیل به بُتی برای او شده و در اصل در حال حاضر هرچه گالاتئا بخواهد، می‌تواند با قدرت عشق، پیگمالیون را مجبور به انجام آن کند.

اگر فرض کنیم هدف ژروم نشان دادن سرسپردگی کورکورانه پیگمالیون به گالاتئا بوده است، این کار را حتی با قرار دادن نشانه مهمی در این نقاشی هم انجام داده است. دو ماسک تراژدی و کمدی در سمت راست تابلو معمولاً در تئاتر به نشانۀ احساسی به کار می‌روند که واقعی نیستند و ساختگی هستند، اما باز به نتیجه دلخواه خود می‌رسد.

بنابراین، اگرچه گالاتئا عشق و محبت خود را به پیگمالیون نشان می‌دهد اما از آنجایی که او تنها یک مخلوق است، هر احساسی که از خود بروز می‌دهد نیز ساختگی و تصنعی است. از آنجایی که پیگمالیون با خامی تصور می‌کند که عشق گالاتئا به او واقعی است، ما متوجه می‌شویم که احساس و عشق او به مجسمه نوعی ضعف رقت‌برانگیز است.

درنگی در نقاشی «پیگمالیون و گالاتئا» اثر ژان لئون ژروم

سخن پایانی

چه منظور ژروم، کشیدن تابلویی در ستایش مردسالاری باشد یا چه نظر او برعکس کردن جای نقش‌ها و کلیشه‌های جنسیتی باشد، برای هر کدام یک از این باورها نشانه‌های زیادی برای ما به جای گذاشته است. همانطور که تا ابد می‌توانیم در آغوش کشیده شدن گالاتئا و پیگمالیون را نظاره‌گر باشیم، تا همیشه نیز می‌توانیم بحث کنیم که منظور هنرمند واقعا ًچه بوده است. این ابهامِ پیام پشت نقاشی ژروم، به فریبندگی اثر او بیش از پیش اضافه می‌کند و  می‌تواند تماشاگران را تا ابد مبهوت خود کند.

منبع: artparisa.ir

مدیریت

فریادی شو تا باران وگرنه مُرداران... احمد شاملو

Recent Posts

من فکر می‌کنم هرگز نبوده قلب من این‌گونه گرم و سرخ…

من فکر می‌کنم هرگز نبوده قلب من این‌گونه گرم و سرخ...

1 روز ago

نگاهی به کتاب «خطابه‌های برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی

نگاهی به کتاب «خطابه‌های برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی آیدا گلنسایی: بزرگ‌ترین شاعران…

4 روز ago

شبیه به مجتبی مینوی!

شبیه به مجتبی مینوی! مرتضی هاشمی‌پور محمد دهقانی، نویسنده و منتقد ادبی را از پویندگان…

5 روز ago

نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور»

نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور» «جیمز سیدنی ادوارد»‌ که با نام «جیمز انسور»‌…

1 هفته ago

جمله‌هایی به یادماندنی از نغمه ثمینی

جمله‌هایی به یادماندنی از نغمه ثمینی «لباس جایی است که فرهنگ‌ها برای حضور فیزیکی بدن‌ها…

1 هفته ago

«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایتِ شیرجه به آب‌هایِ اعماق

«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایت شیرجه به آب‌هایِ اعماق آیدا گلنسایی: در کتاب…

2 هفته ago