هر 3 روز یک کتاب

در ستایش بی‌عقلی، شهوت، خودخواهی و غریزه

در ستایش بی‌عقلی، شهوت، خودخواهی و غریزه

مسیحیت تنها برای نیمی از روان آلمانی کار می‌کند، [یعنی] «نیمۀ روشن» که به ایمان معنوی، آموزش و ارزش‌های اخلاقی پاسخ‌گو است. مسیحیت نیمۀ روشن‌تر را گرفته، اهلی کرده و آن را «با تمدن متناسب کرده است». ولی مسیحیت همچون نیرویی تمدن‌ساز به کل روان بپرداخته است. درگیر نیروهای تاریک‌تر درون ما نشده، بلکه آن «روی تاریک را واپس رانده» تا بر نور و نیکی تأکید کند. به اصطلاح یونانی‌ها، ما باید میان خدایان آپولو و دیونیزوس تمایز قائل شویم. مسیحیت، روی آپولونی ما _گنجایشمان برای نظم و منطق_ را پذیرفته و به تصرف خویش درآورده و ما را به این سو هدایت کرده است، ولی روی دیونیزوسی‌مان_گنجایشمان برای آشوب و تکاپوی شوریده و خلسه‌آمیز_ را نادیده گرفته است. مسیحیت امیدوار بود نیروهای دیونیزوسی دنباله‌روی نیروهای آپولونی شوند، اشتیاق از عقل پیروی کند، و غریزه و شهوت به فرجامی والاتر هدایت شوند.

یونگ سپاسگزار خدمات مسیحیت است، ولی آن‌ها را به میزان زیادی بی‌اثر و بی‌ثمر می‌بیند. از نگاه او، مسیحیت نوعی تفکر آرزومندانه است. «ای کاش»، آدم‌های خوبی می‌شوند، «ای کاش» گونۀ دیگر را پیش آوریم، «ای کاش» می‌توانستیم جوری زندگی کنیم که انگار اشتیاق به نظم، فرهنگ و هماهنگی داریم و نه اشتیاق‌های دیونیزوسی به آشوب، غریزه، بی‌عقلی، شهوت، خودخواهی و مانند این‌ها. یونگ می‌گفت تمدن ما تنها تا همین‌جا در روان پیش می‌رود و ما زیر این لایۀ «جلای مطبوع» همان بدوی‌هایی هستیم که بوده‌ایم: «نیمۀ فرودین و تاریک‌تر همچنان در انتظار رستگاری و دومین افسون اهلی‌سازی است.»

«جانور» یا دجال موجود در شعر مشهور ییتس از همین حالا در راه سفر تازه‌اش به سوی خودآگاهی است و می‌خواهد مقدس شناخته شود: «خمیده به سوی بیت‌لحم می‌رود تا زاده شود». این بن‌مایۀ ثابت در هنر مدرن و فلسفه وجود دارد که زمانۀ ما نیازمند نوزایی بنیادین روی تاریک به‌عنوان اصلی کیهانی است و نه صرفاً به‌عنوان نوعی دردسر و گرفتاری که باید زدوده شود. باید تاریکی را با احترام بیشتری بنگریم و یاد بگیریم نه تنها ظرفیتش را برای ویرانی، که ظرفیتش را برای سرزندگی، رشد و دگردیسی ارج نهیم.

اگر هیچ کاری در این زمینه نکنیم، فوران خردستیزی و بی‌‌عقلی‌اش _همان‌گونه که در جنگ، تروریسم و خشونت می‌بینیم_ ما را نابود خواهد کرد. پس مهم‌ترین کار برای آینده این است که از تاریکی‌مان باخبر شویم، سطح نظرات اخلاقی‌مان را پایین‌تر بیاوریم، پیچیدگی‌هایمان را بپذیریم، اخلاقیات متعارف را نقد کنیم و در جست‌وجوی تعادلی باشیم که روی تاریکمان را نیز همچون روی روشن‌مان شامل شود. یونگ باور داشت این پیشرفت روان‌شناختی در افرادی آغاز می‌شود که شجاعت لازم برای پذیرش تاریکی‌های شخصی خویش را دارند و سپس از آن‌ها به حوزه‌های اجتماعی بزرگ‌تر خواهد رسید. او نسبت به این‌که چنین تغییری از بالا _ از فرمان‌های حکومتی و مسلک‌های دینی_ آغاز شود، بدبین بود و باور داشت دگرگونی حقیقی همواره از پایین آغاز می‌شود.

منبع

چگونه یونگ بخوانیم؟

دیوید تِیسی

ترجمۀ سپیده حبیب

نشر نی

در ستایش بی‌عقلی، شهوت، خودخواهی و غریزه

مدیریت

فریادی شو تا باران وگرنه مُرداران... احمد شاملو

Recent Posts

دربارۀ شعر ژاپن و عقل ناب…

 دربارۀ شعر ژاپن و عقل ناب... با اردشیر رستمی دربارۀ شعر ژاپن مطالب بیشتر با…

13 ساعت ago

گوستاو فلوبر از نگاه ماریو بارگاس یوسا

گوستاو فلوبر از نگاه ماریو بارگاس یوسا ترجمۀ منوچهر یزدانی: قرن گذشته بود. روزی که…

4 روز ago

زندگی قلب مرا تکرار خواهد کرد…

زندگی قلب مرا تکرار خواهد کرد...

2 هفته ago

مراقبۀ عبور از آشفتگی و لمسِ آرامش

مراقبۀ فراخواندن نیروهای بیکران درون

2 هفته ago

نگاهی به «سه‌گانه قاهره» نوشتۀ نجیب محفوظ

  یاسمن انصاری، منتقد و مترجم در نگاهی به «سه‌گانه قاهره» به عنوان مهم‌ترین اثر…

1 ماه ago

نگاهی به کتاب «دیدن در تاریکی» نوشتۀ ماریانا الساندری

نگاهی به کتاب «دیدن در تاریکی» نوشتۀ ماریانا الساندری سمیه مهرگان، نویسنده و روزنامه‌نگار در…

1 ماه ago