جملههایی که دوست خواهید داشت..
زندگی کوتاه است و ضایع کردن آن بیآنکه آدم لذتی از آن برده باشد جنایت بزرگی است.
هراسی به دل راه ندهید، ایمان داشته باشید. قانون خدا چنان است که باید کارد به استخوان برسد، والّا معجزهای روی نخواهد داد. به خاخام پیرتان گوش دهید. بچهها من. دارم حقیقت را بهشما میگویم. انسان نمیتواند بهپرواز درآید مگر آنکه ابتدا به لبه پرتگاه برسد!
ما تا پاسی از شب گذشته ساکت در کنار منقل نشستیم. من بار دیگر حس کردم که خوشبختی چه چیز سهلالوصول و کممایهای است و تنها با یک جام شراب، یک بلوط برشته، یک منقل کوچک و زمزمه دریا بدست میآید. برای اینکه بتوان احساس کرد که سعادت همین چیزهاست فقط کافی است یک دل ساده و قانع داشت.
تو بدبختی، مگه نه؟ آره، بدبختی، میدونم. ما همهمون بدبختیم، ولی باید همهشون رو ببخشیم. برای اینکه بشه دنیا رو تکون داد و آزاد شد، باید بخشید، بخشید، بخشید.
و به یاد داشته باش! زیبایی یگانه صورت معنوی است که ما با چشم جسم درکش میکنیم بیآنکه احساسمان در پیش آن پایاب از دست بدهد. وگرنه چه بر سرمان میآمد اگر هر آنچه خدایی است، اگر خرد و پرهیزگاری و حقیقت بر آن میشدند که بر ما تجلیای حسی و جسمانی بیابند؟ آیا در آن صورت ما از صلابت عشق قالب تهی نمیکردیم، و چنان که روزی سِلِمه در پیش منظر زئوس، از آتش شوق نمیسوختیم؟ پس زیبایی راه احساسمندان است به سوی معنویت.
عشق نباید تمنا ورزد یا همچنین التماس کند. عشق باید چنان قوی باشد که به یقین دست یابد. آنگاه دیگر مجذوب نخواهد شد بلکه مجذوب خواهد ساخت.
عشق از دست رفته هنوز عشق است، فقط شکلش عوض میشود. نمیتوانی لبخند او را ببینی یا برایش غذا بیاوری یا مویش را نوازش کنی یا او را دور زمین رقص بگردانی. ولی وقتی آن حسها ضعیف میشود،حس دیگری قوی میشود. خاطره. خاطره شریک تو میشود. آن را میپرورانی. آن را میگیری و با آن میرقصی. زندگی باید تمام شود، عشق نه.
فلوبر میگوید نادانی این است که بخواهیم نتیجهگیری کنیم. آدم نادان میخواهد خودش به راهحلهای قاطع و بیچون و چرا دست یابد. میخواهد برای همیشه به مسئلهای پایان دهد.
اگر تلفن زنگ مىزند، به آن جواب مىدادم. کسى که زنگ زده بود مىپرسید؛ «سرت شلوغ است؟» «بله، مشغول کار هستم.» نشسته روى مبل، گربهها کنارم، داشتم یک کتاب خیلى خوب مىخواندم. کار من امسال این بود و کار خوبى هم بود. درآمدى در کار نبود، اما رضایتمندىاش هرروزه و عمیق بود.
چرا فکر میکنید زیبایی، این ارزشمندترین نعمت روی زمین، مثل سنگی در ساحل افتاده تا هر رهگذر بیاعتنایی آن را ببیند و باری به هر جهت از زمین برش دارد؟ زیبایی چیز شگفتانگیز و غریبی است که هنرمند، به بهای شکنجه روح خود، آن را از آشوب جهان میآفریند.
جملههایی که دوست خواهید داشت…
جرم دیوانه این است که خود را برتر میبیند. من این برتربینی را در کسانی که میکُشند نفرتانگیز مییابم، و در کسانی که عشق میورزند مهیب. برای این آزمندان، محبوب چیزی نیست جز سکهای طلا که به مشت میگیرند. او فقط یکی از خدایان است و دیگرهیچ. من به خودم اجازه نمیدهم تو را به شیء بدل کنم، حتی به شیء پرستیدنی.
چیزی که جلو زندگی جمعی آدمها رامیگیرد حماقتشان است نه فرقشان… اگر تو نبودی، من هیچوقت نمیفهمیدم چیزی به نام برگ خرفه وجود دارد… آخر دانستنش به چه دردت میخورد؟ این حرفت واقعاً احمقانه است. چرا باید به دردم بخورد؟ چرا همهچیز همیشه باید به درد بخورد؟ اصلاً برایم مهم نیست به دردم میخورد یا نه. برایم جالب است بدانم چنین چیزی هست.