شهلا لاهیجی (مدیر نشر روشنگران) و معرفی یک چهرۀ تازه در ادبیات زنان: مهدیه شهریاریمقدم
چهرهی دیگری در آسمان ادبیات زنان ایران پدیدار شد، آن هم با اولین اثرِ ادبیاش، یا میشود گفت اولین اثرِ اتوبیوگرافی از زندگیاش که سراسر تا به امروز رنج بود و رنج و رنج. با ضریب هوشی صد و پنجاه و پنج که در حد یک نابغه است اما او از این نبوغ در سالهای زندگیاش جز رنج و اندوه سهمی نبرد تا آنجا که مغزِ فعالش، چندپاره شد و هر پاره برای خودش چرخید و او را تا مرز جنون و از خود بیخبری کشاند. چنانکه دیوانهاش خواندند و کارش به تیمارستان و آنطورکه بعضیها میگویند به مراکز اعصاب و روان کشید. دلیل رَنجَش ارتباط مستقیم او با رنجدیدگانی بود که با آنها سروکار داشت و کارش ترمیم درد آنها بود و از درمان، عاجز. همین عجز، او را دچار آنچنان اندوهی کرد که فکر و مغزش توانایی حمل آن را نداشت. ولی آنچه از او نویسندهای توانا ساخته، توضیحِ این دورانِ فلاکت و از هم پاشیدگی، قدم به قدم و لحظه به لحظه، در بازنوشتِ آن است.
او نقاش هم بود. وقتی نمیتوانست دردش را با کسی در میان گذارد، آنها را به صورت تصاویری پیچیده و پُررنج و پُردرد بر صفحهی کاغذ منتقل میکرد. سخن نمیگفت . دردش را با کسی در میان نمیگذاشت. فقط به تصویر پناه میبُرد. اما روزی که آغاز به نوشتن کرد، اثری از خود به جا گذاشت که در نوع خود بینظیر است و من این شانس را داشتم که این اثر را بخوانم و سپس به انتشارش اقدام کنم: «خوابهای کاغذی».
شاید به نظر برسد که خوابهای کاغذی، نوشتهی سادهی یک بیمارِ روانیست. اما کارِ او فراتر از اینهاست. به همین دلیل است که او را چهرهی دیگری در آسمان ادبیات زنان ایران میدانم. «خوابهای کاغذی» رمان نیست، داستان نیست، روایتیست از یک زندگی. اگر بشود نامش را زندگی گذاشت.
یکی از کارهای هنریِ او که روی جلد کتاب هم آمده است، تصویریست که او از روزِ عروسیاش قلم زده. و با همین تصویر، رنجِ خود را از آنچه در گوشهی دوراُفتاده و فراموش شدهی ایران میگذرد، در استان سیستان و بلوچستان، جایی که گویا همه از یاد بردهاند، به تصویر کشیده است. آنجا که زندگی نیست، آب نیست، غذا نیست، هر چه هست صبر است و خشکسالی و رنج.
از مهدیه شهریاری مقدم پرسیدم آیا همهی آنچه نوشتهای واقعا بر تو گذشته است؟ گفت: «لحظه به لحظهی آن». شما کتاب «خوابهای کاغذی» را بخوانید و به آنچه من در او کشف کردم، با من همراه شوید و به او آفرین بگویید. چون خبر خوش اینست که او امروز توانسته به سلامت، این راهِ پُرخطر را پشت سر نهاده و به زندگیِ طبیعی بازگردد. آفرین بر او.
منبع: roshangaran
شهلا لاهیجی (مدیر نشر روشنگران) و معرفی یک چهرۀ تازه در ادبیات زنان: مهدیه شهریاریمقدم
من فکر میکنم هرگز نبوده قلب من اینگونه گرم و سرخ...
نگاهی به کتاب «خطابههای برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی آیدا گلنسایی: بزرگترین شاعران…
شبیه به مجتبی مینوی! مرتضی هاشمیپور محمد دهقانی، نویسنده و منتقد ادبی را از پویندگان…
نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور» «جیمز سیدنی ادوارد» که با نام «جیمز انسور»…
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی «لباس جایی است که فرهنگها برای حضور فیزیکی بدنها…
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایت شیرجه به آبهایِ اعماق آیدا گلنسایی: در کتاب…