درویشیان از جمله داستان نویسانی است که موردِ اقبالِ مخاطب قرار گرفت. این نکته را چه طور ارزیابی می کنید؟
سلطه ی یک سبک یا نگرش ادبی، فقط نویسندگانِ یک دوره را شامل نمی شود بل که خوانندگان را نیز در برمی گیرد. در دهه های چهل و پنجاه، داستان هایی بیش تر پسندیده می شد و خواننده پیدا می کرد که بر گرته ی «ادبیات متعهد» نوشته می شد؛ بنابراین زمینه ی اجتماعیِ اقبالِ داستان نویس بیش تر در اختیارِ این نوع ادبی بود؛ اما این همه ی ماجرا نیست. تواناییِ نویسنده نیز نقش بسزایی در استقبالِ خوانندگان از آثارِ او داشت. کم نبودند داستان نویسانی که پیرو «ادبیات متعهد» بودند اما یا مورد توجه قرار نگرفتند یا پس از چندی فراموش شدند. درمورد درویشیان، جز زمینه ی مساعدِ اجتماعی، باید انتخاب موضوع و مهم تر، نوع پرداختِ آن را از دلایلِ استقبال خوانندگان دانست. او با انتشارِ اولین مجموعه داستانش- «از این ولایت»- در سال ۱۳۵۲ توجه بسیاری به خود جلب کرد و انتشار دومین مجموعه اش با نام «آبشوران» این توجه را بیش تر و جدی تر ساخت. ممنوع شدن انتشار این دو کتاب از طرفِ حکومت و به زندان افتادن نویسندهاش، شهرت درویشیان را به عنوان نویسنده ای مردمی و متعهد تثبیت کرد. او پس از آزادی از زندان در سال ۵۷ به نوشتن برای کودکان پرداخت و آثارش با تیراژ بسیار بالا منتشر می شد. آثار بعدی او نیز- داستانی و غیر داستانی- بارها تجدید چاپ شده است. فقط یکی دو کتابِ غیرداستانی او در چاپ اول باقی ماند؛ بنابراین می توان گفت اکثر آثار او- در اندازه های متفاوت- با اقبال روبه رو بوده است. فکر می کنم دو مجموعه داستانِ اول او، هر کدام سی، پنجاه نوبت تجدید چاپ شده باشند. رمانِ «سالهای ابری» هشت یا ۹ نوبت باز نشر شده است. باید ممنوعیت های دوره ای و سنگ انداختن در راه نشر آن ها را هم در نظر داشت تا بتوان شمایی از میزان توجه جامعه به کارهای درویشیان به دست آورد.
آیا قرارگرفتن آثار درویشیان در مقطع خاصی از تاریخ ایران با ویژگی های سیاسی و اجتماعی آن دوران سبب محبوبیت او شده و به عبارتی دیگر، نوعِ خاص سوژه یابی در داستان های او بر نویسندگی اش برتری داشته یا مهارت در نویسندگی علت اصلی شهرت درویشیان بوده است؟
همان طور که در پاسخِ پرسشِ قبل گفتم شرایط اجتماعی و این که هژمونی ادبی با چه سبک و مکتبی است نه تنها بر آفرینشِ آثارِ تاثیر می گذارد بل که تا حدی شهرت و محبوبیتِ نویسنده را نیز باعث می شود؛ مشروط به این که با توانمندی نویسنده (به لحاظِ قلمی و به لحاظِ حس هنری) همراه باشد. عالی ترین و ناب ترین رویکردهای ادبی هم (البته به فرض که بشود وجودِ چنین چیزی را در خلأ تصور کرد) اگر زمینه ی اجتماعی نداشته باشند توفیق نمی یابند. در موردِ درویشیان نه تنها زمینه ی اجتماعی در آن دوران وجود داشت بل که او هم داستان پرداز خوبی بود و هم، حسِ هنری اثر گذاری داشت. جامعه منتقد بی رحمی است. این طور نیست که اگر نویسنده یا هنرمندی در کارهای اولش به شهرت رسید به اعتبار آن، دائم او را روی سرش می گذارد و حلوا حلوایش می کند. خیر، در صورتی که کارهای بعدی او قابل توجه نباشد فراموشش می کند. در این مورد می شود مثال های فراوانی زد. پس، ماندگاری درویشیان در روندِ آثار او است؛ در حسِ هنری و قدرتِ داستان پردازی اش. اما در توضیح شهرت و محبوبیت او باید اثر «مقطع تاریخی» و «نوع خاص موضوع» را هم به دلایل قبلی افزود.
برخی از منتقدان معتقدند اصول حرفه ای و تئوریک داستان نویسی در آثار درویشیان چندان رعایت نشده است؛ شما چه طور فکر می کنید؟
این حکم بسیار کلی است. نمی توان همه ی آثار او را با این کلیت توضیح داد. من می توانم داستان هایی از او نمونه بیاورم که در حدِ عالی هستند. این «برخی» ها بروند اگر توانستند مشابهش را در داستان نویسی ایران پیدا کنند؛ پس حکم کلی نمی توان داد. بله… من هم معتقدم که در آثار اولیه ی درویشیان «اصول داستان نویسی چندان رعایت نشده است»؛ قرار هم نبوده رعایت شود. در ابتدای این گفتوگو اشاره کردم که جهتِ ادبی درویشیان، «ادبیات متعهد» بوده است؛ آن هم نسخه ایرانی شده اش. در این نسخه، ادبیات ابزار است؛ ابزارِ آگاهی بخشی و افشاگری سیاسی و تحلیل اجتماعی و حتی تبلیغ ایدئولوژیک. لذت ادبی فرع بود. توجه نویسنده در این نوع به معانی ای بود که می خواست با مخاطب در میان بگذارد. تکنیک و تاکتیکِ داستان نویسی تا جایی مورد توجه قرار می گرفت که به این هدف کمک می کرد و اگر نمی کرد به آن اعتنایی نمی شد و این پاشنه ی آشیل نسخه ایرانی «ادبیات متعهد» بود. این ضعفِ درویشیان نبود؛ ضعف جهتِ ادبی ای بود که هژمونی داشت و البته هژمونی آن بی دلیل نبود. در بعد اجتماعی این دلایل، اختناقِ آریامهری بود که امکانِ هر نوع فعالیت سیاسی و تشکلهای مستقل از حکومت را از مردم گرفته بود. در چنان شرایطی، داستان و شعر شده بود مفری برای ابراز وجود سیاسی. دهه ی چهل و پنجاه پر است از کسانی که عضوِ سازمان و احزاب مخفی هستند و شعر و داستان هم می نویسند و نیز کسانی که ادبیات را محل «فعالیت» سیاسی خود قرار داده اند. ایرادِ من به سیاسی بودن شاعر و نویسنده نیست، می خواهم شرایط اجتماعی هژمونی نسخه ایرانی ادبیات متعهد را توضیح دهم. بسیاری از این نویسندگان فراموش شدند. از میان آن همه داستان نویس، چند نفر برآمدند و ادامه یافتند، درویشیان از این دسته بود. او به رغمِ قلم زدن بر آن گرته، ماند و محبوب تر هم شد؛ زیرا حسِ هنری صادقانه و ذهن داستان گویی داشت و این، ضعف های برآمده از جهت ادبی اش در دهه پنجاه را جبران می کرد.
درویشیان، هم در حوزه ی داستان نویسی بزرگسال حضوری تاثیر گذار دارد و هم در حوزه ی ادبیات کودک و نوجوان؛ او را در کدام یک از این ها موفق تر دیدید؟ ایشان در صدر همه ی فعالیت هایش داستاننویس است؛ به ویژه از نوع کوتاه نویسش. در عرصه های دیگر هم موفق بوده اما در نوشتنِ داستان کوتاه موفق تر بوده است. این را به اعتبارِ چاپ های متعددِ کتاب هایش می گویم. آثاری که برای کودکان نوشته بیش تر در سال های ۵۸ تا ۶۰ منتشر شده اند و در آن دوره از کتاب های پرتیراژ محسوب می شدند. اگر بگویم بعضی از آن ها در تیراژِ صد هزار نسخه منتشر می شد، شاید بعضی ها گمان برند که دارم برایشان افسانه تعریف می کنم. به این بعضی ها میگویم باور کنید در سی و چند سال پیش، در دوره ای که جمعیت از نصفِ جمعیت کنونی هم، کم تر بود حتی تیراژ صدهزار غیرعادی نبود.
به اعتقاد شما آیا هنوز هم نوشته ها و داستان های علیاشرف درویشیان در میانِ نسل امروز ادبیات ایران کارکرد دارد یا این که به دوره ی گذار از داستان نویسانی چون علی اشرف درویشیان نزدیک می شویم؟
این مورد را باید با دلایلِ عینی توضیح داد. تا آن جا که به درویشیان مربوط می شود هنوز کتابهایش، حتی آن ها که در سال های دور نوشته شده اند و مجوز چاپ گرفته اند، باز نشر میشوند. ناشرانی هستند که مشتاقِ چاپ کتاب هایش هستند؛ حتی یک مجموعه داستان را که در ایران به آن مجوز چاپ داده نشد ناشرانی در خارج از کشور منتشر کردند و نیز یک رمان کوتاه او را. این ها به ما می گویند که درویشیان همچنان خوانده می شود؛ اما این که نسلِ جدید سبکِ کار او را ادامه میدهد یا نه، در بخشِ «ادبیات متعهد» نه، چیزی دیده نمی شود؛ گر چه در سال های اخیر در همدستی و همگامی سانسور و بعضی ناشران، بسیاری از داستان ها- چه از نظر فرم و چه محتوا- از نسخه ی ایرانی «ادبیات متعهد» نیز عقب تر و سست تر هستند. با این همه، موضوعاتی که درویشیان به سراغ شان می رفت هم چنان مورد توجه به ویژه سینماگران و مستندسازان است. علاقه ی جوانان به تهیه ی شناخت نامه و ساختنِ مستند از زندگی درویشیان، گواهِ دیگری بر توجه آن ها به درویشیان و امثال اوست. و اما درباره ی بخش دیگر پرسش تان که «آیا این دوران به پایان خود نزدیک می شود؟» به نظرم وسوسه ی پایان ناپذیری و جاودانگی در عین شیرینی بسیار متوهمانه است و بهتر که با دغدغه ی اثرگذاری در زمانِ خود، جایگزین شود. اگر ده یا بیست سالِ دیگر یا حتی همین امروز اعلام شود راه و روشِ درویشیان به پایان رسیده است، جای هیچ غبطه نیست؛ زیرا درویشیان در زمانِ خود موثر بوده است. نزدیک به نیم قرن، میلیون ها نفر آثار او را خواندهاند؛ هزاران نفر با خواندن آنها متوجه ی محیط اجتماعی خود شده اند و صدها نفر قلم به دست گرفته اند؛ چرا که با خواندنِ آثارِ درویشیان دیدهاند که داستان نویسی، امری فاخر و پیچیده برای ساختن متنهای مالیخولیایی نیست، بل که می شود زندگی روزمره را نیز به داستان بدل کرد. این ها را به گواهِ بسیاری نشانهها از جمله نامه هایی که دیگران برای علی اشرف نوشته اند و من خوانده ام میگویم. گذشته از اینها، درویشیان جدای از داستان نویسی انسانی مسئول نسبت به اجتماعش، خاصه نسبت به اقشارِ تهیدست و زحمتکش، بوده است. او برای آن که تغییری مثبت در اوضاع به وجود آورد، تلاش کرده و رنج برده است. سال ها با سانسور مبارزه کرده و بههمین دلیل به عضویت کانون نویسندگان ایران درآمده و از اعضای بسیار موثر و محبوب آن بوده است. بله، چنین آدمی همین امروز هم اگر «پایان» اش اعلام شود، افسوس نخواهد داشت؛ چرا که او کارِ خود را به عنوان نویسنده و انسان، چنان که باید و شاید کرده است.