درسهای شاهکاری که هرکس نخواند بد باخته است: شازده کوچولو
«شازده کوچولو»، این شاهکار ادبی پر از درسهایی است که کودکان را برای ورود به دنیای بزرگترها آماده میکند.
بیایید از دید بچهها به دنیای عجیب و غریب بزرگسالان نگاه کنیم. چرا بزرگترها همیشه «کار» دارند؟ چرا در دشتها نمی دوند و شکل ابرها را حدس نمیزنند؟ و چرا فکر میکنند بچهها چیزی نمیدانند؟
هر کس که دوران بچگی خودش را به یاد بیاورد، احتمالاً یادش میآید که چقدر دنیای آدم بزرگها به نظرش گیج کننده میآمده: ساکنان دنیای بزرگسالی، همه چیز را بیش از حد جدی میگیرند و دربارهی هر موضوعی به توضیح نیاز دارند. عجب دنیای خسته کنندهای!
درسهایی از شازده کوچولو
«شازده کوچولو»، این شاهکار ادبی که در سرتاسر دنیا بیش از 140 میلیون نسخه به فروش رفته (و پس از انجیل، بالاترین رکورد ترجمه به سایر زبانها را داراست) پر از درسهایی است که کودکان را برای ورود به دنیای بزرگترها آماده میکند. کتابی که هم به کودکان، چیزهایی دربارهی آدم بزرگها میآموزد و هم به بزرگترها یاد میدهد چگونه آدمهای بهتری باشند.
1. ظاهربین نباش و تخیلت را به کار بگیر.
راوی شازده کوچولو میگوید:
شاهکارم را نشان بزرگترها دادم و پرسیدم از دیدنش ترس برتان می دارد؟ جواب دادند: چرا کلاه باید آدم را بترساند؟
نقاشی من کلاه نبود، یک مار بوآ بود که داشت یک فیل را هضم میکرد. آن وقت برای فهم بزرگترها برداشتم توی شکم بوآ را کشیدم. آخر همیشه باید به آنها توضیح داد.
تفسیر بزرگترها، کسلکننده و بیروح است. انگار قوهی تخیل، سالهاست از زندگیشان رخت بسته است! آنها به راوی میگویند کشیدن بوآی باز یا بسته را کنار بگذارد و عوضش حواسش را بیشتر جمعِ جغرافی، تاریخ، حساب و دستور زبان کند. به همین دلیل، در شش سالگی، راوی، دور کار ظریف نقاشی را خط میکشد و دلسرد میشود. همهی اینها به خاطر آن است که بزرگترها نمیخواهند عمیقاً ببینند یا احساس کنند.
درسهای شاهکاری که هرکس نخواند بد باخته است: شازده کوچولو
2. احساسات واقعیات را پنهان نکن.
در سیارهی شازده کوچولو، گلی زیبا میروید. گلی که نمیخواهد جز در اوج درخشندگی، زیباییاش را نشان دهد. این گل لطیف، که شازده کوچولو از او در همهی شرایط به خوبی مراقبت میکند، ادعا میکند که به او نیازی ندارد و خودش از پس نیازهایش برمیآید. به همین دلیل، شازده کوچولو تنهایش میگذارد و سفری پر از کشف و شهود را آغاز میکند. او بعدها دربارهی گلش میگوید:
میبایست به مهر و محبتی که پشت آن کلکهای معصومانهاش پنهان بود، پی میبردم.
3. پیش از قضاوت دیگران، خودت را قضاوت کن.
شازده کوچولو برای سرگرمی و یادگیری شروع به سیاحت میکند. او در اخترَک اول، پادشاهی تنها را در شنلی مخملی میبیند که با شکوه بر تخت پادشاهی تکیه زده و ادعایش این است که بر همه چیز سلطنت میکند. شازده کوچولو دقیقاً از کار او سر در نمیآورد (چرا که سلطنت این پادشاه، توهمی بیش نیست) اما این پادشاه به قهرمان ما میآموزد که قضاوت خود از قضاوت دیگران خیلی سختتر است و تنها از طریق قضاوت خودمان میتوانیم به رشد فردی دست یابیم.
اگر توانستی دربارهی خودت قضاوت درستی بکنی، معلوم میشود یک فرزانهی تمام عیاری.
4. مورد ستایش قرار گرفتن، چیزی به ما اضافه نمیکند.
شازده کوچولو بر دومین اخترک فرود میآید و با مردی خودپسند رو به رو میشود. این مرد دائم به تحسین خودش میپردازد و همواره منتظر موقعی است که هلهلهی ستایشگرانش بلند شود.
– تو راستی راستی به من با چشم ستایش و تحسین نگاه میکنی؟
– ستایش و تحسین یعنی چی؟
– یعنی قبول این که من خوشقیافهترین، خوشپوشترین، ثروتمندترین و باهوشترین مرد این اخترکم.
– آخر روی این اخترک که فقط خودتی و کلاهت.
– با وجود این ستایشم کن. این لطف را در حق من بکن.
– خب ستایشت کردم. اما آخر واقعاً چیِ این برایت جالب است؟
از ملاقات شازده کوچولو و مرد خودپسند میآموزیم که زندگی کردن برای مورد تحسین واقع شدن، به این معناست که فرد، هیچگاه خودش را تمام و کمال زندگی نمیکند و به همین دلیل نمیتواند هیچ گاه عشق به دیگری را تجربه کند.
درسهای شاهکاری که هرکس نخواند بد باخته است: شازده کوچولو
5. خودت را زیادی جدی نگیر
شازده کوچولو با مردی تجارتپیشه آشنا میشود که همهی ستارگان را میشمارد تا بتواند تصاحبشان کند. مرد میگوید:
من اینها را اداره میکنم، همینجور میشمارمشان و میشمارمشان. البته کار مشکلی است ولی خب دیگر، من آدمی هستم بسیار جدی.
بیش از حد جدی بودن این مرد، زندگی یکنواختی را برایش رقم زده است. او مردی تنهاست که آنقدر حساب و کتاب، وقتش را گرفته که نمیتواند از زیبایی ستارگان لذت ببرد.
6. بیشتر به دنبال کشف های واقعی باش.
در اخترکی دیگر، شازده کوچولو با جغرافیدانی آشنا میشود که فقط به تحقیق میپردازد و خودش هیچجایی نرفته است. او میگوید:
درآوردن حساب شهرها و رودها و کوهها و دریاها و اقیانوسها و بیابانها کار جغرافیدان نیست. مقام جغرافیدان خیلی بالاتر از این حرفهاست که ول بگردد. جغرافیدان از اتاق کارش پا بیرون نمیگذارد. اما کاشفان را در اتاق کارش میپذیرد، ازشان پرس و جو میکند و خاطراتشان را یادداشت میکند.
از ملاقات شازده کوچولو و جغرافیدان میآموزیم که افتادن به دام تحقیقات راجع به چیزهایی که میخواهیم کشف کنیم، خیلی ساده است اما این ممکن است باعث شود هیچوقت از جایمان تکان نخوریم. پس بهتر است از جا بلند شویم و به کشفهای واقعی دست بزنیم.
7. شخصیتهای نامأنوس میتوانند آموزگارمان باشند.
عادت ما این است که شخصیتها را خیلی زود دستهبندی کنیم. مثلاً روباه به نظرمان شخصیتی حیلهگر و مکار دارد. اما روباه در این داستان، نه تنها حیلهگر نیست، بلکه به دنبال دوست و همراهی واقعی است. همین روباه به شازده کوچولو مهمترین درس زندگی را میآموزد: «اهلی کردن». آنتوان دو سنت اگزوپری، نویسندهی شازده کوچولو میخواهد به ما بگوید گاهی باید از تصوراتی که به عادت تبدیل شده اند، دست بشوییم و با نگاهی نو به همهچیز بنگریم.
دربارهی خالق شازده کوچولو
آنتوان دو سنت گزوپری، خلبان و نویسنده ی محبوب، از سال 1943 که شازده کوچولو برای نخستین بار چاپ شد، در دل دوستداران ادبیات، بیش از پیش جا خوش کرد. در این جا قرار است به نکاتی ناگفته از زندگی او بپردازیم که حتی برای طرفداران پر و پا قرص شازده کوچولو نیز تازه خواهند بود.
1. سقوط هواپیما
«آنتوان دو سنت اگزوپری» چیزهایی دربارهی سقوط هواپیما میدانست. در داستان شازده کوچولو میخوانیم:
شش سال پیش در کویر آفریقا حادثهای برایم اتفاق افتاد؛ چیزی از موتور هواپیمایم شکسته بود و چون نه تعمیرکاری همراهم بود نه مسافری، یکه و تنها دست به کار شدم تا از پس چنان تعمیر مشکلی برآیم.
در این جا، سنت اگزوپری از تجربیات شخصیاش در نوشتن استفاده کرده است. پیش از جنگ جهانی دوم، سنت اگزوپری به عنوان یک خلبان، مورد تحسین بود. اما هنگامی که برای شکستن رکورد سریعترین پرواز بین پاریس و سایگون تلاش میکرد، با هواپیمایش در فاصلهی 125 مایلیِ قاهره سقوط کرد.
2. «پری دریایی کوچک»
دربارهی این که اگزوپری در نوشتن شازده کوچولو از چه منابعی الهام گرفته، تفاوت نظر وجود دارد. اما یکی از نظریاتی که بر آن اتفاق نظر وجود دارد، این است که داستانی افسانهای نوشته ی «هانس کریستین اندرسن» بر او تأثیر زیادی داشته است. در اوایل دههی 1940، سنت اگزوپری به سبب جراحتهای ناشی از سقوط هواپیمایش، در بیمارستانی بستری شده و از گیر افتادن در آنجا سخت در عذاب بود. به همین دلیل، دوستش آنابلا تصمیم گرفت برای او داستانی بخواند. «پری دریایی کوچک» (The Little Mermaid) باعث شد سنت اگزوپری به فکر نوشتن داستانی از جنس داستانهای تأثیرگذار هانس کریستین اندرسن بیفتد.
3. نوشتن و تصویرگری شازده کوچولو
سنت اگزوپری همهی تصویرسازیهای آبرنگی داستان را خودش انجام داده است. او خودش را هنرمند نمیدانست اما همیشه به کشیدن طرحهایی مشغول بود. طراحی از آدمهای کوچک بر کاغذهای باطله از تفریحات محبوب خالق شازده کوچولو بود.
4. عشق شازده کوچولو به گلش
همسر سنت اگزوپری، کنسوئلو، همان گل سرخی است که شازده کوچولو به آن عشق میورزد. آنتوان و کنسئولو رابطهای لطیف داشتند و بیشتر عمرشان را دور از یکدیگر سپری کردند. اما کنسوئلو همیشه الههی الهامبخش زندگی آنتوان باقی ماند. همانطور که شازده کوچولو دوست داشت از گلش مراقبت کند، سنت اگزوپری، عشق به کنسوئلو را در قلبش میپروراند.
در داستان شازده کوچولو، این شهریار دوست داشتنی با گلهای دیگری رو به رو میشود (همان طور که سنت اگزوپری با زنان دیگر)، اما روباه به شازده کوچولو یادآوری می کند که گل او در عالم، تک و منحصر به فرد است.
شازده کوچولو بار دیگر به تماشای گلها رفت و به آنها گفت: «شما سر سوزنی به گل من شبیه نیستید و هنوز هیچی نیستید. نه کسی شما را اهلی کرده نه شما کسی را. درست همانجوری هستید که روباه من بود: روباهی بود مثل صد هزار روباه دیگر. او را دوست خودم کردم و حالا تو همهی عالم تک است. گلها حسابی از رو رفتند. شازده کوچولو دوباره درآمد که: «خوشگلید اما خالی هستید. برایتان نمیشود مُرد. گفت و گو ندارد که گلِ مرا هم فلان رهگذر می بیند مثل شما. اما او به تنهایی از همهی شما سر است چون فقط اوست که آبش دادهام، چون فقط اوست که زیر حبابش گذاشتهام. چون فقط اوست که با تجیر برایش حفاظ درست کردهام، چون فقط اوست که حشراتش را کشتهام (جز دو سه تایی که میبایست شب پره بشوند)، چون فقط اوست که پای گِلِهگزاریها یا خودنماییها و حتی گاهی پای بُغ کردن و هیچی نگفتنهاش نشسته ام، چون او گلِ من است.»
کنسوئلو، کتابی دربارهی زندگی نامهی آنتوان دو سنت اگزوپری با عنوان «خاطرات گل سرخ» نوشته که ثابت میکند او گل آنتوان بوده است.
5. مخالفت با شازده کوچولو
سنت اگزوپری هیچ وقت انتشار شازده کوچولو را در زادگاهش، فرانسه ندید. این کتاب برای اولین بار به فرانسوی و انگلیسی منتشر شد، اما فقط در آمریکا. به دلیل دیدگاههای سیاسی و جنجالبرانگیز این نویسندهی فرانسوی، آثار او در فرانسهی تحت حکومت دولت ویشی (که در آن، شمال فرانسه از جمله پاریس در اشغال ارتش آلمان نازی باقی ماند) جایی نداشتند. پس از آزادی فرانسه، این کتاب در کشور سنت اگزوپری آزاد شد.
6. راز ناپدید شدن
وقتی شازده کوچولو در فرانسه موجود شد، یک سال از مردن مشکوک سنت اگزوپری میگذشت. مرگ این نویسندهی برجسته به اندازهی زندگی حیرتانگیزش، رازآلود بود. او راه خود را به نیروی هوایی فرانسه باز کرد و با وجود این که در سلامت فیزیکی و روحیاش جای تردید بود، بار دیگر قادر به پرواز شد. در این مأموریت اکتشافی در سال 1944 هواپیمای او ناپدید شد و دیگر هیچکس خالق شازده کوچولو را ندید. هرگز معلوم نشد که آیا او توسط دشمن کشته شده یا مانوری انتحاری باعث سقوطش بوده است. پیکر او هیچگاه پیدا نشد. اما در سال 1998 سرنخی از سرنوشت او به دست آمد: دستبند نقرهای سنت اگزوپری که دربردارندهی هویتش بود توسط یک ماهیگیر در ساحل مارسی در مدیترانه کشف شد. در سال 2000 نیز بقایای هواپیمایش توسط یک غواص پیدا شد. اگر داستان «شازده کوچولو» را بخوانید، میبینید که این پایان سحرانگیز، برای خالق داستان شازده کوچولو شاعرانهترین پایان است.
7. آثار دیگر سنت اگزوپری
شازده کوچولو نگاه ما را به همه چیز تغییر میدهد. پس از مطالعهی این کتاب، غروب آفتاب برایتان معنای دیگری خواهد داشت و ستارگان دیگر برایتان فقط نقاطی نورانی در آسمان نخواهند بود. سنت اگزوپری در این داستان به ما می گوید: «فقط با چشم دل میتوان خوب دید.»
اما از خالق شازده کوچولو، آثار دیگری نیز بر جای مانده که خواندنشان ما را در شناخت بهتر این نویسندهی پر احساس و در درک نگاه عظیم او یاری میکنند. خواندن کتابهای «پرواز شبانه» و «زمین انسانها» را از دست ندهید.
منبع: iranketab
مطالب بیشتر
من فکر میکنم هرگز نبوده قلب من اینگونه گرم و سرخ...
نگاهی به کتاب «خطابههای برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی آیدا گلنسایی: بزرگترین شاعران…
شبیه به مجتبی مینوی! مرتضی هاشمیپور محمد دهقانی، نویسنده و منتقد ادبی را از پویندگان…
نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور» «جیمز سیدنی ادوارد» که با نام «جیمز انسور»…
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی «لباس جایی است که فرهنگها برای حضور فیزیکی بدنها…
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایت شیرجه به آبهایِ اعماق آیدا گلنسایی: در کتاب…