درنگی در جهانِ رمانهای میشل ولبک
مهدیس امیری: میشل ولبک (Michel Houellebecq) به زبان فرانسه مینویسد، اما مدتهاست که نویسندهای بینالمللی محسوب میشود.
هر پنج رمان او پس از انتشار جنجال به راه انداختهاند و یکی پس از دیگری، عناوینی مانند «هرزهنگار»، «رواننژند» و«زنستیز» را از سوی منتقدان ادبی اروپایی و آمریکایی نصیب نویسنده کردهاند، اما همزمان چنان قدرتمند و تاثیرگذار بودهاند که کمتر منتقدی توانسته از کنار آنها بیتفاوت بگذرد.
حالا گیلام نیکلو، کارگردان فرانسوی ماجراهای پیرامون این نویسنده پرحاشیه را دستمایه فیلمی قرار داده با عنوان «ربوده شدنِ میشل ولبک» که به تازگی روی پرده سینماها رفته است.
این فیلم که ولبک در آن نقش خود را بازی میکند در جشنواره فیلم برلین سال گذشته به نمایش درآمد و به دلیل مستندوار بودن، طنز هوشمندانه و بداههپردازی هایش مورد تحسین منتقدان قرار گرفت. «ربوده شدنِ میشل ولبک» داستان سه روزی را روایت میکند که این نویسنده در میانه توری که ناشر کتابش برای معرفی او و کتاب تازه برگزار کرده بود، ناگهان و بی آنکه به کسی خبر بدهد ناپدید شد.
در کمدی-درامِ نیکلو، ولبک توسط سه برادر دزدیده شده و به حومه پاریس منتقل میشود تا نزدیکانش وادار شوند برای نجات او به ربایندگان پول پرداخت کنند؛ اما گفتگوهای چهار مرد کمکم به بروز رابطهای دوستانه میان آنها میانجامد.
این فیلم علیرغم تلاشش به مستندوارگی، کاملا زاییده تخیل فیلمنامهنویس/کارگردانش است. درواقعیت پس از ناپدیدشدن ولبک در آگوست ۲۰۱۱ ، رسانهها به تکاپو افتادند تا دریابند چه برسر این نویسنده پردردسر آمده است. نهایتا پس از سه روز ولبک صحیح و سالم ظاهر شد؛ در پاسخ به پرسش رسانهها او تنها گفت «فراموش کرده» بود که باید در مراسم معرفی «نقشه و قلمرو» شرکت کند و بدون توضیح بیشتر، تور خود را ادامه داد.
از «هرزهنگاری» تا «صداقت»
میشل ولبک تقریبا با انتشار هر یک از رمانهای خود (به ترتیب: «هَر چی»، «ذره بنیادی»، «Platform»، «احتمال یک جزیره» و «نقشه و قلمرو») منتقدان و مخاطبان عام و حرفهای را به دو دسته مخالفان سرسخت و ستایشگرانِ شیفته تقسیم میکند.
گروه اول نثر او را «زننده»، «مبتذل» و «پاورقیوار» و «هرزهنگارانه» میدانند؛ خودش را «زنستیز» و «وقیح» توصیف میکنند و به او بابت «انسانگریزی»، «انزواطلبی» و «افسردگی و تلخی»اش میتازند. گروه دوم اما او را «راویِ صادق» جهان ما میخوانند که آنچه کسی جرات گفتن آن را ندارد به زبان میآورد و با «حساسیتی بیبدیل» و «رنجی عمیق» از دست رفتن روابط انسانی را روایت میکند.
کتاب نخست او «ذره بنیادی» (به انگلیسی: Atomized) که در سال ۱۹۹۴ به چاپ رسید، همزمان با شهرت بینالمللی که به عنوان رئالیستی توانا و نویسندهای پیرو سنت بالزاک برای او به ارمغان آورد، توسط یکی از منتقدان نیویورک تایمز رمانی توصیف شده که «به طرزی ناخوشایند میان هرزگی و رواننژندی در نوسان است».
برای درک دنیای درونی ولبک شاید باید نگاهی به کودکی او انداخت- سالهایی که به گفته نویسنده هیچ عکسی از آنها در آلبومهای او وجود ندارد. بنا به روایت ولبک، پدر فرانسوی و مادر الجزایریتبار او در پنج سالگی پسرشان به این نتیجه رسیدند که «دیگر علاقهای به او ندارند» و تصمیم گرفتند فرزندشان را به مادربزرگش در الجزایر بسپارند تا با فراغت بیشتری مشغول زندگی خود شوند. مادرش اندکی بعد با معشوق تازهاش به برزیل سفر کرد تا مانند هیپیها زندگی کند- تصمیمی که بعدها به ابراز نفرت ولبک از سبک زندگی هیپیها و خصوصا ایدههای آنها در باب «عشقِ آزاد» انجامید. میشلِ خردسال کمی بعد به فرانسه بازگشت و نزد مادربزرگ پدریاش بزرگ شد.
در دانشگاه در رشته مهندسی کشاورزی تحصیل کرد، دورههای طولانی افسردگی و بستری شدن در بیمارستان روانی را پشت سر گذاشت تا سرانجام با نخستین رمانش در سن ۳۶ سالگی درهای شهرت و موفقیت به رویش گشوده شد.
سالها بعد و پس از شهرت ولبک، مادر او به این نتیجه رسید که پسرش در کتابها و مصاحبههای خود تصویری شیطانی از او رسم کرده است و برای ارائه روایت خود از ماجرا، زندگینامهاش را منتشر کرد. انتشار این کتاب جزو معدود اتفاقاتی بود که حس همدلی و همدردی رسانهها و منتقدان را نسبت به او برانگیخت و همه را متقاعد کرد این نویسنده دردسرساز والدینی به غایت بیمسئولیت داشته و کودکی بسیار رنجباری را پشت سر گذاشتهاست. فردِریک بِگبِدر رماننویس فرانسوی و یکی از دوستان ولبک در مورد او میگوید: «اگر من کودکی شبیه به کودکی او داشتم تا به حال دست به خودکشی زده بودم. او درست مثل یک زامبی، از مرگ برگشته است تا آن را برای ما روایت کند».
عشقورزی در بازارِ آزاد
قدرت نوشتههای ولبک و غنای تخیل او –به رغم عقاید مناقشهبرانگیزش- مانع از آن میشود که منتقدان از کنار آثارش بیتفاوت بگذرند؛ اما پذیرش ایدههای او – که «محافظهکار» و «متمایل به راست» خوانده میشود- نیز برای بسیاری آسان نیست. یکی از بنیادیترین موضوعاتی که او در کتابهایش به آن میپردازد، تاثیر اقتصادِ بازارِ آزاد و سرمایه داری بر روابط انسانی است.
از دید او در جامعهای که به آسانی میتوان در آن شریک جنسی جدیدی یافت، منطق روابط عاطفی و تنانه، به منطق روابط اقتصادی شبیه میشود به این معنا که عشقورزی و همخوابگی نیز «برندگان» و «بازندگانی» خواهد داشت. از جمله، شهروندانِ –زن و مردِ- جوامع ثروتمند میتوانند به کشورهای فقیرتر سفر کرده و در ازای پرداخت پول، دست به ماجراجوییهای جنسی بزنند و در نتیجه هیچ غریب نخواهد بود که در آینده نزدیک، توریسم جنسی که اکنون به صورت امری مذموم و پنهانی در جریان است، صورتی کاملا حرفهای و سازماندهی شده به خود بگیرد.
اثر آخر ولبک با نام «نقشه و قلمرو» (The Map and The Territory) توانست در سال ۲۰۱۰ معتبرترین جایزه ادبی فرانسه یعنی جایزه گنکور را از آن او کند. پیشتر نیز هنگام انتشار رمان جنجالی «Platform»، زمزمههای کاندیداتوری او برای جایزه گنکور بلند شده بود اما در نهایت ولبک از آن بیبهره ماند. همان زمان یکی از منتقدان ادبی در فرانسه پرسیده بود: «کتاب تازه ولبک قابلیت بردن جایزه گنکور را دارد، اما آیا میارزد که به خاطر یک جایزه، فتوایی صادر شود؟»
آخرین کتاب او – که ماجرای قتل فجیع شخصی به نام «میشل ولبک» را روایت میکند- به زعم خود نویسنده به امکانِ ابرازِ خویشتن از طریق هنر و خصوصا ادبیات میپردازد؛ اما این همه ماجرا نیست. اخیرا یک اقتصاددان سرشناس فرانسوی در کتابی به «دیدِ اقتصادی ولبک» پرداخته و خصوصا کتاب او «نقشه و قلمرو» را تحسین کرده زیرا در انتقاد به «مصرفگرایی» چیزهایی را به زبان میآورد که او به عنوان یک اقتصاددان «جرات» گفتن آنها را ندارد. با وجود تمام بازخوردهای مثبت، ولبک میگوید منتقدان بیش از آنچه او از آنها «متنفر است»، از او بیزارند. به گفته او آنها تکلیف کارهایش را یکسره کردهاند و دیگر آنها را نمیخوانند، چون پیشتر در مورد شخص او «تصمیمشان را گرفتهاند».
منبع: radiofarda
درنگی در جهانِ رمانهای میشل ولبک
درنگی در جهانِ رمانهای میشل ولبک
چگونه از «دادگاه بیستوچهار ساعتی ذهن» و «محکومیتهای مداوم» رها بشویم؟
من فکر میکنم هرگز نبوده قلب من اینگونه گرم و سرخ...
نگاهی به کتاب «خطابههای برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی آیدا گلنسایی: بزرگترین شاعران…
شبیه به مجتبی مینوی! مرتضی هاشمیپور محمد دهقانی، نویسنده و منتقد ادبی را از پویندگان…
نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور» «جیمز سیدنی ادوارد» که با نام «جیمز انسور»…
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی «لباس جایی است که فرهنگها برای حضور فیزیکی بدنها…