با ما همراه باشید

تحلیل داستان و نمایش‌نامه

درنگی در سه‌گانۀ «خواب‌گردها» نوشتۀ هرمان بروخ

درنگی در سه‌گانۀ «خواب‌گردها» نوشتۀ هرمان بروخ

درنگی در سه‌گانۀ «خواب‌گردها» نوشتۀ هرمان بروخ

هرمان بروخ [Hermann Broch] اول نوامبر 1886 در وین به دنیا آمد و سی‌ام ماه مه 1951 در نیویورک چشم از جهان فروبست. این نویسنده‌ی یهودی‌تبار که بعدها به کلیسای کاتولیک پیوست، در نوجوانی به خواست پدرش در رشته‌ی فنی آموزش دید و در سال 1907 در مقام مهندس نساجی در شرکت او سرگرم کار شد و تا سال 1927 مدیریت آن را به عهده داشت؛ اما در همان سال کارخانه‌هایی را که پدرش راه‌اندازی کرده بود، یک‌به‌یک فروخت. بروخ که در سال 1925 وارد دانشگاه شده بود، تا سال 1930 در رشته‌ی ریاضی، فلسفه و روان‌شناسی درس خواند. در سال 1938، در پی اشغال اتریش توسط ناسیونال‌سوسیالیست‌ها، گشتاپو او را بازداشت کرد. اما دوران بازداشت او چندان طولانی نشد. بروخ به کمک جیمز جویس توانست ویزای انگلستان بگیرد. پس از رسیدن به انگلستان به امریکا مهاجرت کرد و در آن‌جا از حمایت توماس مان برخوردار شد. بروخ در سال 1950 در دانشگاه ییل (Yale University, New Haven) به‌عنوان مدرس افتخاری ادبیات آلمانی‌زبان کار می‌کرد.

از بروخ فزون بر «خواب‌گردها» [The Sleepwalkers (Die Schlafwandler)] چهار رمان به نام‌های «افسون» (Die Verzauberung)، «بزرگیِ نامعلوم» (Die Unbekannte Grӧße)، «بی‌گناهان» (Die Schuldlosen)، و «مرگِ ویرژیل» (Der Tod des Vergil)، تعدادی نوول، نمایش‌نامه، شعر و جستار، نقدهایی در باب ادبیات، و نوشته‌های فلسفی ـ سیاسی به جا مانده است. سه مجلد از مجموعه‌آثار او به نامه‌هایی اختصاص دارد که از 1913 تا 1951 نوشته یا دریافت کرده است. بخش مهمی از این مکاتبات به نامه‌نگاری او با هانا آرنت اختصاص دارد. این نامه‌نگاری‌ها در سال 1946 آغاز شد و تا زمان مرگ نابهنگام بروخ در 1951 ادامه داشت. بروخ و هانا آرنت در این نامه‌نگاری‌ها، که از دوستی و صمیمیت سرشار است، درباره‌ی آلبر کامو و آرتور کوستلر بحث می‌کنند، به مسائل فلسفی و موضوعات مربوط به مهاجرت و وضعیت آلمانِ پس از جنگ می‌پردازند، و نیز به جستارهایی که هانا آرنت درباره‌ی آثار بروخ می‌نوشت.

بروخ نگارش سه‌گانه‌ی «خواب‌گردها» را، که نخستین رمان اوست و ضمناً مشهورترین و موفق‌ترین اثر او هم محسوب می‌شود، در سال 1928 آغاز کرد و آن را در سال 1932 به پایان برد. وقایع این اثر نسبتاً قطور در دوره‌ی زمامداری ویلهلم دوم، قیصر و پادشاه پروس می‌گذرد. بروخ می‌کوشد با پرداختن به این گستره‌ی تاریخی، فضای فرهنگی ـ اجتماعیِ آلمان را از سال 1888 تا 1918 در سه واریاسیون نقد و بررسی کند. فضای واقع‌گرایانه‌ی اثر، درآمیخته با توصیفی روان‌شناختی و عمیقاً موشکافانه، بسیار تأثیرگذار است. بروخ با به‌کارگیری شیوه‌ای که خود آن را «ناتورالیسم بسط‌یافته» می‌نامد، لایه‌های درهم‌تنیده‌ی احساسات و رفتار عقلانی (rational) و غیرعقلانی (irrational) تیپ‌هایی را که نمایندگان جامعه‌ی ویلهلمی هستند، نمونه‌وار به تصویر می‌کشد و حاصل کار خود را در سه دفتر به نام‌های: 1888 ـ «پاسنوف یا رمانتیک» ، 1903 ـ «اِش یا آنارشی»، و 1918 ـ «اُگِنو یا واقع‌نگری» به خواننده عرضه می‌کند.

بروخ سال‌های 1888، 1903، و 1918 را سه مرحله‌ی کمابیش پایانی ارزش‌های پیشینِ اروپا می‌داند و می‌کوشد نشان بدهد که در پی بی‌رمق ‌شدن بیش ‌از پیشِ سنن و ارزش‌های روبه‌فروپاشی ‌گذاشته‌ی قدیم، درهم‌آمیختگی زندگی با عناصر رؤیایی، با تصورات و تخیلات خواب‌گونه، هرچه بیش‌تر آشکار می‌شود. در حالی‌که دوران رمانتیکِ «رؤیایی» هنوز به خواب‌وخیال چندان میدان نمی‌دهد، در دوره‌ی اغتشاش واقع‌گرایانه‌ی ارزش‌ها، خواب‌وخیال عنان‌گسیخته و به‌ خود رهاشده عملاً به امری واقع‌نگرانه بدل می‌شود. بروخ ضمناً می‌کوشد نشان دهد که آویختن به ساختار ارزش‌های در حال ‌افول مشکلی را حل نمی‌کند. پاسِنوف برای سروسامان ‌دادن به زندگی خود، راه‌حل را در دیانت می‌جوید، اِش به عرفان کام‌جویانه پناه می‌برد، اما به نظر بروخ این‌ها راه‌حل‌های نصف‌ونیمه‌ای هستند و به رهایی از خواب‌وخیال منجر نمی‌شوند، بلکه بیش‌تر اخلاق را به ورطه‌ای تاریک می‌کشانند و به‌سوی قلمرو غریزه سوق می‌دهند ـ نمونه‌ی تراژیک گناه نخستین.

بحران سال 1918 کسی که علی‌الظاهر باید گناه‌کاران را کیفر بدهد، برمی‌انگیزد و تقویت می‌کند. کیفردهنده ضرورتاً در قامت انسانی «رها از ارزش» و واقع‌نگر ظاهر می‌شود: اُگنو، شخصیتی تبه‌کار که رؤیای کودکی خود را به‌گونه‌ای ساده‌لوحانه در واقعیت تجربه می‌کند.

یکی از پی‌آمدهای مهم انقلاب کبیر فرانسه پیدایش نهضت رمانتیک در اروپا بود. این نهضت در آلمان به شکل نوعی آزادی‌خواهیِ آمیخته به ناسیونالیسم بروز کرد. سال 1888 را شاید بتوان مقطعی نامید که در آن روحیه‌ی ناسیونالیستی، حس آزادی‌خواهی را به حاشیه راند. در سال 1888، بیسمارک پس از تقریباً سی سال کار و تلاش، فعالیت سیاسی و به‌ویژه جنگ، ازجمله جنگ 71 – 1870 علیه فرانسه، وحدت آلمان را محقق کرده است و آلمانِ یک‌پارچه پس از این به اصلاحات سیاسی ـ اجتماعی رو می‌آورد و در جاده‌ی صنعتی‌‌شدن گام می‌گذارد و به‌مرور زمان به یکی از قطب‌های صنعتی اروپا بدل می‌شود. روند صنعتی‌شدن آلمان در دوره‌ای رخ می‌دهد که قدرت‌های اروپایی مانند انگلستان، اسپانیا، فرانسه، و حتی هلند و بلژیک، جهان را میان خود تقسیم کرده‌اند، آسیا، آفریقا و امریکای لاتین را به‌گونه‌ای به‌راستی ددمنشانه استثمار می‌کنند.

اما آلمانِ دیر از راه‌رسیده سرش بی‌کلاه مانده است و حس می‌کند از ثروت جهان به‌اندازه‌ی کافی سهم نمی‌برد. این است که می‌خواهد جهان از نو تقسیم شود، اما کشورهای استعماری مسلماً حاضر نیستند به خواسته‌ی آلمان تن بدهند. در نتیجه جنگ ناگزیر می‌نماید. آلمان در دهه‌ی نخست قرن بیستم صنایع تسلیحاتی خود را تقویت می‌کند و سرانجام در سال 1914 آتشِ جنگ شعله‌ور می‌شود، جنگی که وحشی‌گریِ اروپا را به اوجی تا آن‌ زمان ‌ناشناخته می‌رساند: جنگ تن‌به‌تن، مسلخ فرزندان تهی‌دستان، مسلخ پرولتاریا و دهقانان، و پی‌آمد آنْ انقلاب، گرسنگی و بحران فراگیر اجتماعی.

«خواب‌گردها» با تکیه بر این پس‌زمینه و با این دیدگاه نوشته شده است که رمان به آن‌دسته از مسائل بشری می‌پردازد که از یک‌سو دانش از کنار آن‌ها عبور کرده است، زیرا این مسائل در پژوهش‌های علمی جایی ندارند و دانش نمی‌تواند آن‌ها را به‌گونه‌ای معقول طرح و بررسی کند، و از سوی دیگر دانش در روند پیشرفت دقیق، اما کُند خود هنوز به ابزار بررسی آن‌ها دست نیافته است. به این ترتیب، بروخ میدان عملِ رمان و کلاً ادبیات را در محدوده‌ی به‌اصطلاح «دیگر نه» و «هنوز نه»ی دانش جای می‌دهد. به عقیده‌ی بروخ ادبیات، عرصه‌ی پرداختن به مسائلی است که بیرون از حیطه‌ی عقل تجربه می‌شوند، جایی‌که امر غیرعقلانی در قالب عمل ظاهر می‌شود و در نتیجه، امکان طرح و بیان هنری پیدا می‌کند. بروخ می‌گوید رمان محق است چنین وظیفه‌ای را به عهده بگیرد و به این مسائل بپردازد، چون حاصل کار نویسنده، برخلاف حاصل کار دانشمند، در بطن کلماتی تحقق نمی‌یابد که روی کاغذ نقش زده می‌شوند، بلکه در تنشی شکل می‌گیرد که میان کلمات و جملات ایجاد می‌شود.

شخصیت‌های اصلی رمان: پاسِنوف، اِش و اُگِنو هریک راهی را در پیش می‌گیرند و به شیوه‌ی خاص خود می‌کوشند به زندگی معنا ببخشند.
1. پاسِنوف، افسر ارتش پروس است، روحیه‌ای رمانتیک دارد و در دوره‌ای که پایه‌های رمانتیک سست و متزلزل شده است، می‌کوشد با پیروی از باورهای زمانه: مذهب، اخلاق و تا حدودی با گرایش به زیبایی‌شناسی، برای زندگی خود محتوایی شایسته دست‌وپا کند. پاسِنوف، مردی به‌شدت پای‌بندِ اخلاق، دوستی دارد به نام برتراند. برتراند از زمانه‌ی خود جلوتر است، خوب می‌داند که ارزش‌های فراگیر یا فروپاشیده‌اند یا در حال فروپاشی‌اند. پاسِنوف اغلب در حل‌وفصل مسائل روزمره‌ی خود درمی‌ماند و به راهنمایی برتراند نیاز دارد. اما در عین‌ حال به او بدبین است، به‌سوی او کشیده می‌شود و در همان‌ حال از او گریزان است، معمای او را نمی‌تواند برای خود حل کند و او را اگر نه خودِ شیطان، دست‌کم کارگزار شیطان می‌داند.

2. اِش ذهنی آشفته دارد، گرفتار هرج‌ومرج درونی است، میان گذشته و آینده دست‌وپا می‌زند، ظاهراً وارد مناسبات اقتصادی قرن بیستم شده است، در مقام حسابدار با دفترودستک سروکار دارد و از لحاظ شیوه‌ی زندگی در دوره‌ی واقع‌نگری به سر می‌برد. اما در عمق جانِ خود هنوز از ارزش‌های قدیم و باورهای سنتی دل نبریده است. اِش معنا و مفهوم زندگی را آگاهانه مطرح نمی‌کند، تب‌وتاب او بیش‌تر در ژرفای تاریک درونش جریان دارد. به‌عنوان حسابدار حس می‌کند که حساب‌وکتاب جهان ایراد دارد، این ستون و آن ستون دفتر با هم نمی‌خواند، دنبال راه‌حل می‌گردد، ولی راه به جایی نمی‌برد، جز به این‌در و آن‌در زدن کاری از دستش ساخته نیست و نهایتاً چاره‌ای جز این ندارد که با پیروی از الگوهای قدیمی به زندگی خود معنا ببخشد و به حالت تسلیم‌ و رضایی مذهبی ـ عرفانی پناه ببرد.

پاسِنوف و اِش هر دو شخصیت‌هایی هستند تابع وجدان، گرچه از اصول وجدانی متفاوتی پیروی می‌کنند، اصولی که در دوران فروپاشی ارزش‌ها، رفته‌رفته رنگ‌وبوی رمانتیک گرفته است. اما برتراند، برخلاف این دو، درک زیبایی‌شناسانه دارد، بر زوال اخلاقْ آگاهی دارد و می‌کوشد پایه‌های زندگی خود را حتی‌المقدور بر اساس خودمختاریِ آگاهانه (نه اخلاقی) استوار کند.

3. اُگِنو شخصیتی کاملاً غیرمذهبی است، اهل اروتیک هم نیست و شاید درست به این دلیل نه آگاهانه و نه ناآگاهانه برای زندگی معنا و مفهومی جست‌وجو نمی‌کند، پای‌بند هیچ ارزشی نیست، به‌راستی از قید ارزش آزاد است و به این مفهوم فرزند زمانه است. اُگِنو ذهنیتی «واقع‌نگر» دارد و در مراوداتش با دیگران به آن قانونی پای‌بند است و آن وسیله‌ای را مجاز می‌شمارد که او را از نزدیک‌ترین راه به هدف می‌رساند.

برتراند، دوست و هم‌قطار پاسِنوف را به عقیده‌ی بروخ شاید بتوان شخصیت اصلی رمان به شمار آورد. او که به‌راستی پیش‌گام زمانه‌ی خود است، در سال 1888 با کناره‌گیری از ارتش، از ارزش‌های زمانه فاصله می‌گیرد. اما از آن‌جا که بیرون‌زدن از حصار تنگ زمان شدنی نیست، نمی‌تواند خود را به‌طور کامل از سلطه‌ی ارزش‌های رایج برهاند و نهایتاً دربند ثروت و مکنت می‌ماند. برتراند در تلاش برای بریدن از ارزش‌های زمانه، تندروی را به جایی می‌رساند که در مظان اتهام دگرباش‌بودن قرار می‌گیرد و به رفتاری متهم می‌شود که دیگران از آن گریزانند. اما او هم راه به جایی نمی‌برد، به‌گونه‌ای محتوم شکست می‌خورد و برایش چیزی جز شهامت خودکشی باقی نمی‌ماند. برتراند در دفتر نخست رمان، حضوری پررنگ دارد، در دفتر دوم در ذهن و خاطره‌ی دیگران حاضر است و در دفتر سوم از صحنه محو می‌شود، با این‌ حال تأثیر او در کنش هر سه شخصیت رمان کاملاً مشهود است.

درباره‌ی «خواب‌گردها»، مقالات بسیاری نوشته شده است. نویسندگان این مقالات به نقد ساختار اثر هم پرداخته و به فرم خاص آن اشاره کرده‌اند. از جمله هرمان هسه که در نقد خود به این نکته اشاره می‌کند و می‌نویسد بروخ فقط در دفتر نخست، فرم رمان را به‌خوبی حفظ کرده است و به‌واقع فقط این بخش را می‌توان رمان نامید. به عقیده‌ی هسه، بروخ از میانه‌ی دفتر دوم و به‌ویژه در دفتر سوم تقریباً به‌طور کامل تحت‌تأثیر محتوای اثر قرار می‌گیرد و به‌مرور از فرم رمان دور می‌شود. به‌راستی از نیمه‌های دفتر دوم به ‌بعد، تأملات بروخ درباره‌ی مسائل فلسفی ـ فرهنگی بر پی‌گیری سرنوشت شخصیت‌های اثر سایه می‌اندازد و عنصر داستان‌پردازی کم‌رنگ می‌شود، به‌گونه‌ای که در دفتر سوم، داستان فقط در قالب تصاویری ناپیوسته پی گرفته می‌شود و تعدادی سرنوشت که درهم تنیده شده‌اند، به‌موازات هم روایت می‌شوند. البته منتقدینی هم هستند که هنگام خواندن «خواب‌گردها»، در صفحاتی به یاد نثر پروست، و در برخی بخش‌ها به یاد داستایوفسکی افتاده‌اند. اما به‌هر‌حال تمام منتقدین، ازجمله هسه، از «خواب‌گردها» به‌عنوان اثری بدیع و ماندگار ستایش می‌کنند.

آن‌چه موجب شده است «خواب‌گردها»، به‌ویژه در دفتر سوم، کم‌تر رنگ‌وبوی داستانی داشته باشد، پرداختن به مسئله‌ی بیماری فرهنگ اروپا و فروپاشی ارزش‌هاست که بخش گسترده‌ای از دفتر سوم را به اثری تقریباً فلسفی بدل کرده است. بروخ می‌کوشد روند فروپاشی ارزش‌ها را در قالب نمادها به تصویر بکشد و نقد و بررسی کند. موتیف اصلی اثر مسئله‌ی ارزش‌های اروپا ـ مسیحی است که در یک روند تاریخی تکه‌پاره شده‌اند. بروخ دوران رنسانس را سرآغاز این ازهم‌گسیختگی می‌داند، دورانی که در آن مجموعه ارزش‌های یک‌پارچه‌ی مسیحی به دونیم شد، نیمی کاتولیک و نیمی پروتستان، و سپس این ارزش که زمانی با رشته‌ی مذهب به جهان اعلا وصل بودند و از این ‌طریق دوام یک‌پارچه‌شان تضمین می‌شد، در روندی پانصدساله رو به فروپاشی گذاشتند و به‌مرور خرده‌ارزش‌هایی پدید آمدند که هیچ رشته‌ای آن‌ها را به‌هم وصل نمی‌کند. در نتیجه انسان‌ها امروزه، هریک محصور در خرده‌نظام ارزش خاص خودْ از یک‌دیگر جدا افتاده‌اند، زبان‌شان گنگ شده است و در هیاهوی ماشین و جنگ، صدای یک‌دیگر را نمی‌شنوند، حرف یک‌دیگر را نمی‌فهمند و هریک پای‌بند ارزش‌های فردی خود، در جهانی تاریک زندگی می‌کنند.

با این‌ حال، بروخ این تاریکی را نقطه‌ی عطف می‌داند و نه سرنوشت محتوم و نهاییِ آلمان. به‌راستی هر نقطه‌ی عطف، نقطه‌ی پایان و در عین‌حال نقطه‌ی آغاز است. بروخ با رجوع به عهد جدید، اعمال رسولان، باب شانزدهم، «خواب‌گردها» را با لحنی آشتی‌جویانه و امیدبخش به پایان می‌برد: «خود را ضرری مرسان، زیرا که ما همه در این‌جا هستیم».

منبع: ghatreh.com

 

مطالب بیشتر

  1. سروده‌هایی از گوته
  2. هولدرلین شاعری در میان فلاسفه
  3. نگاهی به رمان رنج‌های ورتر جوان اثر گوته
  4. آشنایی با گونتر گراس و جهان ِ او
  5. انتشار خواب‌گردها اثر هرمان بروخ

درنگی در سه‌گانۀ «خواب‌گردها» نوشتۀ هرمان بروخ

برای افزودن دیدگاه کلیک کنید

یک پاسخ بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برترین‌ها