«برادرم برشت» شعر و صدا آیدا گلنسایی
برادرم برشت
میخواهی بخندانیام
شاید دربیایم از سیاه
حواسم را پرت میکنی
به درّههای پر گیاه
به جشن رنگها در هند
و به بالونهای فیستا[1]
صدایم میزنی ایشتار[2]
برایت زن، رقصِ تار «لطفی»[3]است
که تنها «عشق داند»[4]شوکتش را
اندوه را هُل میدهی بیرون
و برفی را که یکروند میبارد
میخواهی چفت اخبار را بیندازی
که هرروز نیاید
با نعش کودکان بر دوش
و با عروسهای نُه سالۀ آبستن
صورتت را تکان میدهی:
عادیاش کردهاند
عادیاش کردهاند
این تراژدیها دیگر از مردی افتاده.
قرمز تو را میکشاند به سنتور نوازی زوربا[5]
نه به بیرون مُردگانِ از سرما
های نو روترین شبدر!
شب در من است
تنهایم بگذار
تا سر کنم در تاریکی و
گریه سر کنم
برای قافیههای باخته
و جنازههای ردیف
«برههای روشن» کدام شعر
این افعال هرز را خواهند چرید؟
گوزن دروغ شاخداری است
و جوانه زدن
جواب اینهمه زمستان نیست
برادرم برشت[6]حق داشت نوشت:
«آن کس که میخندد
هنوز خبر هولناک را نشنیده است»…
[1] جشنوارۀ بالونها در اسپانیا
[2] ایزدبانوی آشوری، الهۀ نشاط عشق
[3] محمدرضا لطفی، نوازندۀ بزرگ تار و سه تار
[4] آلبوم موسیقی سنتی با آواز محمدرضا شجریان و تار نوازی محمدرضا لطفی
[5] زوربای یونانی نام کتابی از نیکوس کازانتزاکیس
[6] برتولت برشت: نمایشنامهنویس، کارگردان تئاتر و شاعر آلمانی
«برادرم برشت» شعر و صدا آیدا گلنسایی
منبع
سماع در سنگستان
آیدا گلنسایی
نشر مروارید
مطالب بیشتر
ویلیام فاکنر: هنرمند هيچ اخلاقی نمیشناسد مصاحبهکنندهای از فاکنر میپرسد: نويسنده چگونه رُماننويس جدی میشود؟…
بریدهای از کتاب آسایش نوشتۀ مت هیگ به دلیل انعطافپذیری عصبی، مغز ما براساس چیزهایی…
چرا «گلابی» مهم است؟ گلابی از زمان ماقبل تاریخ با ما بوده است، حتی برشهای…