با ما همراه باشید

شاعران ایران

زندگی و اشعار هوشنگ چالنگی

زندگی و اشعار هوشنگ چالنگی

زندگی و اشعار هوشنگ چالنگی

آیا آنجا که مى‌ایستى
حکایت جان‌هایی‌ست
که در انتظار نوبت خویش‌اند
تا گر بگیرند.
آیا آنجا که می‌گذرى
انبوهى‌ی رودهاست
که گلوى مردگان را
مى‌جویند و باز پس نمى‌دهند.
کمانداران و آبزیان
غرق می‌شوند دست در آغوش
صداى مرا می‌شنوند
که نمی‌خواستم بمیرم.

رزیتا ناظر: هوشنگ چالنگی، شاعری که شامگاه شنبه اول آبان در هشتادسالگی درگذشت و پیکرش روز پنج‌شنبه ششم آبان‌ در امامزاده طاهر کرج به خاک سپرده شد، از پایه‌گذاران «شعر موج نو» و «شعر دیگر» در ایران بود.

چالنگی گرچه مدت‌ها شعری منتشر نکرد، اما در کنار شاعران دیگری چون احمدرضا احمدی، بهرام اردبیلی، پرویز اسلامپور و بیژن الهی «شعر موج نو» و در ادامه آن «شعر دیگر» را پایه‌گذاری کردند که بر جریان‌های شعری معاصر ایران تأثیرگذار بود. با این حال هوشنگ چالنگی، به‌گفته خودش، در سال‌های پایانی عمرش دیگر شعر هم نسرود.

از تولّد در خوزستان، تا کار در تهران

هوشنگ چالنگی ۲۹ مرداد ۱۳۲۰ در مسجدسلیمان به دنیا آمده بود: «منوچهر برادرم کتاب کیلویی می‌خرید و می‌آورد خانه. او اهل کتاب بود و ما را اهل کتاب کرد. اگر او نبود، شاید ما می‌رفتیم شرکت نفت.»

در هفده هجده سالگی، از طریق کتاب‌های برادرش و همچنین برنامه‌های ادبی رادیو، با آثار نویسندگانی چون صادق هدایت، فرانتس کافکا و ادگار آلن پو آشنا شد: «آن موقع حافظ و دیوان شمس مولوی را هم می‌خواندم.»

آشنایی‌اش با کتاب و ادبیات، او را به سمت سرودن شعر نیز سوق داد: «خیلی کوچک بودم، چهارده‌سالم بود، غزل و دوبیتی می‌نوشتم و برای مطبوعات مانند “سیاه و سفید” می‌فرستادم.»

وقتی در همان جنوب ایران در سپاه دانش مشغول شد، آشنایی با هوشنگ آزادی‌ور، از امضاکنندگان شعر حجم، او را با دنیایی دیگر آشنا کرد. به‌نوشته خود چالنگی، در ابتدای دهه چهل بود که این دو در سپاه دانش با یکدیگر آشنا شدند؛ آزادی‌ور از تهران به ایذه و روستاهای اطراف آن آمده بود و چالنگی هم که در همان خوزستان معلم بود.

بعدها که چالنگی به تهران آمد، مدتی در لغتنامه دهخدا مشغول فعالیت شد و سپس از طریق نجف دریابندری به مؤسسه فرانکلین رفت و دو سالی با هوشنگ آزادی‌ور و پرویز اسلام‌پور و برخی از نویسندگان و مترجمان همکار شد.

چالنگی در ابتدای شاعری خود بیشتر غزل‌سرایی می‌کرد، اما شعر نیما یوشیج بر او تأثیر بسیار گذاشت و موجب شد به‌کلی سرودن شعر کلاسیک را رها کند. چالنگی دو سال پیش در مصاحبه‌ای گفته بود: «الان می‌بینم نیما تنها من را تحت تأثیر قرار نداد، او هم‌سن‌ و سال‌های خود را هم تحت‌تأثیر قرار داد. خیلی‌ها آن موقع جذب نیما شدند، ما هم به سمت نیما آمدیم، زیرا کار نیما اصالت داشت.»

از همکاری با شاملو تا گرایش به احمدی

در همان دهه ۱۳۴۰، همکاری با نشریه‌های «فردوسی» و «خوشه» شاعریِ چالنگی را جدی‌تر کرد: «امیرهوشنگ عسگری مجله‌اش، “خوشه”، را که در خیابان صفی‌علیشاه بود به شاملو داد. من مطالب کوتاهی برای خود عسگری می‌فرستادم که چاپ می‌کرد و این‌طور شد که سابقه‌ای از خوشه داشتم.»

در آغاز دهه ۴۰، هوشنگ چالنگی در بعضی از سروده‌های خود دل‌بستۀ شعر منثور است و در بعضی دیگر پیرو شعر نیمایی؛ ضمن آن‌که مضمون شعرهای چالنگی در آن دوره بیشتر اجتماعی بود. مثلاً چالنگی در شعر «بیماری»، که در شهریور ۱۳۴۶ سرود، از «گل تنهایی» روییده در میدان‌ها گلایه می‌کند و تصویری از تنهایی انسان به دست می‌دهد.

اما آشنایی با شاعران موج نو موجب شد او از شعر اجتماعی و حتی احمد شاملو، شاعر بزرگ آن دوره، فاصله بگیرد. او در این دوران بیشتر به شعر شاعرانی چون احمدرضا احمدی گرایش یافته بود: «شعرهای احمدرضا احمدی به قدر قابل‌توجهی شخصی بود. مثلا این شعر: “آی دستم را آزاد بگذارید/ می‌خواهم خورشید را پاک کنم”. این شعر خیلی ساده اما خیلی متفاوت از شعر کسانی بود که بعد از نیما آمدند. بسیار خصوصی و دارای نوستالژی دلنشینی بود. به همین دلیل خیلی از آدم‌ها دور احمدرضا احمدی جمع شدند.»

چالنگی خود ماجرای فاصله گرفتن از شاملو و نه «تقابل» با او را چنین تعریف کرده است: «بهرام [اردبیلی] گفت که نباید پیش شاملو [در یک شب شعر] شعر بخوانی. من هم زنگ زدم به خود شاملو که شعر نمی‌خوانم، که گفت آقا پس چرا؟ گفتم ما نمی‌خواهیم قاطی شعر اجتماعی شویم. ماجرای من و شاملو این بود و تقابلی در کار نبود.»

پس از مدتی همکاری با «خوشه»، چالنگی به شاعران شعر موج نو ایران پیوست، با این حال همواره حضور و تأثیر شعر احمد شاملو بر شعر خود را کتمان نمی‌کرد.

به‌عقیده برخی منتقدان ادبی، در نیمه‌ دهه‌ ۴۰ همین فاصله‌گذاری با شعر نیما و شاملو چالنگی را به تجربه کردن دیگر عرصه‌های شعر بی‌وزن، منثور و فرم‌گرا ‌کشاند. به‌طور کلی، آن دوره تاریخی دوره اوج جریان‌های نو شعر معاصر فارسی بود.

با این حال، چالنگی در تجربه عرصه‌های جدید به خود شعر توجه داشت و نه شاعرانش: «کسی که به‌سمت شعر می‌رود، جذب شعر می‌شود نه شاعر. من شعری از بیژن الهی خواندم و خوشم آمد و نمی‌دانستم کیست و بعدها با او آشنا شدم.»

نسبت چالنگی با شعر «موج ناب»

اردشیر صالح‌پور، پژوهشگر، در مراسم خاکسپاری هوشنگ چالنگی گفت که او و همراهانش با «شعر دیگر» نگاه دیگری به شعر داشتند و این نوع شعر «به یمن حضور چالنگی رونق و رواج تازه‌ای گرفت». به‌عقیده این پژوهشگر، از دل «شعر دیگر» بود که در جنوب و خوزستان و از جمله شهر مسجدسلیمان سبک شعر دیگری به نام «موج ناب» برآمد که پیامد همان «شعر دیگر» بود.

اما هرمز علیپور، شاعر، چندان به نسبت میان چالنگی و «شعر ناب» معتقد نیست. علیپور پس از درگذشت چالنگی به ایسنا گفت: «در مورد “شعر ناب” که من جزو آن محسوب می‌شوم، هوشنگ تأثیر غیرمستقیم داشت، اما هیچ‌وقت به قول خودش، شاعر “شعر ناب” نبود.»

به‌گفته علیپور، پیش از آن ‌که «شعر ناب» به‌وسیله منوچهر آتشی نام‌گذاری شود، هوشنگ چالنگی شاعری بود که «شاخص بود و حتی نیازی به این نسبت نداشت.»

انتشار کتاب‌های شعر پس از چهل سال

 علی باباچاهی، شاعر و منتقد ادبی، در مراسم خاکسپاری چالنگی گفت: «در دهه ۷۰ که فروپاشی ایدئولوژی‌های فریبنده رخ می‌دهد، شعر هوشنگ چالنگی و همراهانش آسیب کمتری می‌بیند.»

با این‌که این شاعر سرودن حرفه‌ای شعر را در دهه چهل شروع کرده بود، اما اولین کتاب شعر او در دهه هشتاد، یعنی با فاصله‌ای چهل ساله، منتشر شد.

«آن‌جا که می‌ایستی» (۱۳۸۰)، «نزدیک با ستارهٔ مهجور» (۱۳۸۱)، «زنگولهٔ تنبل» (۱۳۸۳)، «آبی ملحوظ» (۱۳۸۷) و گزینه اشعار (۱۳۹۱) عناوین مجموعه‌‌هایی است که از چالنگی منتشر شده است.

او درباره این‌که چرا دیر به چاپ کتاب روی آورد، گفته بود: «کار آن‌چنانی نداشتیم که قابل عرضه باشد. تا ۳۴-۳۵ سالگی دنبال شعر و شاعری بودم. بعد ازدواج کردم و به‌طور کلی از شعر و شاعری کنده شدم. هرچند به درد خانم و بچه‌ها هم نخوردم…»

هوشنگ چالنگی معتقد بود که هر شاعری و هر گروهی از شاعران از جمله شاعرانی که به سمت «موج نو» روی آوردند، مخاطب را در نظر دارند. با این حال و به‌گفته او، شاعران هم‌نسل و هم‌نحله او «به مخاطبانی توجه می‌کردند که در شعر تشخصی ببینند.»
کنون دیگر بیرقی بر آبم
چشم می‌بندم و با گردنم
رعشه‌هایم را هنجار می‌کنم
آیا روح به علف رسیده است
پس بر‌می‌گردم و ببینم
که میان گوش‌های باد ایستاده‌ام
تا این ماهی بغلتد و
پلک‌های من ذوب شوند
آه من می‌دانم
فرو رفتن یال‌های من در سنگ
آیندگان را دیوانه خواهد کرد
و از ریشه‌‌ این یال‌های تاریک
روزی دوست فرود می‌آید و
تسلیت دوست را می‌پذیرد
اکنون چشم ببندم و کشف کنم
ستاره‌ای را که اندوهگینم می‌کند.

منبع: radiofarda

زندگی و اشعار هوشنگ چالنگی

برای افزودن دیدگاه کلیک کنید

یک پاسخ بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برترین‌ها