با ما همراه باشید

تحلیل داستان و نمایش‌نامه

درنگی در رمانِ «زمینِ سوخته» نوشتۀ احمد محمود

درنگی در رمانِ «زمینِ سوخته» نوشتۀ احمد محمود

درنگی در رمانِ «زمینِ سوخته» نوشتۀ احمد محمود

مجید رحمانی: احمد اعطا با نام مستعار احمد محمود در کتاب حکایت حال – نوشته لیلی گلستان گفته است: «کار من ترکیبی است از واقعیت و تخیل. این کار را به صورت مکانیکی انجام نمی‌دهم، ذهنم خودش این کار را می‌کند؛ این آدم را می‌گیرد، احتمالاً پاره‌ای از خصایل و شمایلش را چه از نظر فیزیکی و چه از نظر شخصیتی و ذهنی تغییر می‌دهد، دگرگونش می‌کند و آدم دیگری از او ساخته می‌شود. اگر بگویم می‌سازم درست نیست، باید بگویم ساخته می‌شود. بله چنان آدم دیگری از او ساخته می‌شود و در داستان می‌نشیند که اگر الگوی واقعی او در زندگی واقعی آن را بخواند، شاید گاهی متوجه شود که با این آدم قرابت‌هایی دارد. به هر حال من شخصیت‌های داستانم را از میان مردم می‌گیرم و روی‌شان کار می‌کنم.»

وی هم چنین در مورد کتاب زمین سوخته گفته است: «جنگ شروع شده بود، اما مردم شهرهای دیگر کشور آن را حس نمی‌کردند، نوشتم تا بدانند چه اتفاقی دارد می‌افتد».

 شکل‌گیری رمان اجتماعی حاصل چندین دهه رویدادهای تاریخی، سیاسی و فرهنگی است. محمدعلی سپانلو در کتاب نویسندگان پیشرو ایران می‌نویسد:

«رمان اجتماعی در ایران در طول سرگذشت خود این توجه روز افزون به جامعه را که لازمه‌اش تجربه و شناسایی مستمر است را نشان می‌دهد. این رمان از گزارش خام‌گونه وقایع و معرفی سطحی و عاطفی شخصیت‌ها به شناخت ریشه‌ای و تحلیل موضعی رسیده است. ذهنیتی دوراندیش جایگزین احساسات رقّت‌ناک و بی‌مسئولیت شده است».

اولین رمان احمد محمود با عنوان «همسایه‌ها» منتشر شد. نگارش آن از سال 1342 تا 1345 به طول انجامید. به دلیل مهیا نبودن شرایط انتشار، هشت سال بعد و در سال 1353 چاپ شد. گرچه همسایه‌ها با استقبال عمومی مواجه گردید، اما به دلیل ممیزی و سانسور تا سال 1357 به این کتاب اجازه تجدید چاپ داده نشد. در آن دوره پیش شرط انتشار رمان این بود که در مقدمه نوشته شود: «این داستان حقیقی نیست». وقایع همسایه‌ها از دید خالد تا سال 1332 روایت می‌شود. رمان «داستان یک شهر» با خصوصیتِ مشابه و تعهد اجتماعی، می‌تواند گواهی بر ادعای تعهدِ نویسنده – اجتماعی بودنِ رمان و شکل‌گیری سبک واقع‌گرای او باشد. از نظر زمان تقویمی، داستان یک شهر ادامه همسایه‌ها و بعد از رویداد 1332 می‌باشد.

یکی از ویژگی‌های سبکی احمد محمود تمرکز بر جزئیات وقایع است. وی هم چنین شخصیت‌ها و تیپ‌های متنوعی از آدم‌ها را وارد جهان داستانش می‌کند. زمین سوخته با تکیه بر این ویژگی‌ها، دو سال بعد از شروع جنگ ایران و عراق منتشر می‌شود. مضمون آن در مورد مردم خوزستانِ زمان جنگ است. تعهد وی برای باورپذیری این داستان به قدری است که او را وادار می‌کند به جبهه می‌رود. برادرش در جنگ شهید می‌شود. نویسنده زمین سوخته که در همان جغرافیای خوزستان – اهواز به دنیا آمده، هنگام جنگ شاهد بمباران‌ها و موشک پراکنی‌هاست.

زمین سوخته با استفاده از زاویه اول شخص، روایتش را از روزهای آخر تابستان 1359 شروع می‌کند. گرچه در چند صفحه اول، زندگی عادی مردم توصیف می‌شود، اما نویسنده، مخاطب را با فضاسازی دقیق تصویری که از ویژگی‌های ممتاز این رمان است آرام آرام به حوادث می‌کشاند:

«گروه زیادی از مردم کنار کارون ایستاده‌اند تا نوبتشان بشود که قایق‌سواری بکنند. انتهای کارون تو تاریکی فرو رفته است. قطار پل سیاه را می‌لرزاند و می‌گذرد. آسمان گوشه شمال شرقی شهر، از شعله‌های گاز خوش‌رنگ است. دو مرد پشت سرم آهسته می‌آیند و حرف می‌زنند. از عراق می‌گویند و از نیروهای نظامی عراق که تو مرز متمرکز شده‌اند…». داستان به شکل خطی و ساده روایت می‌شود:

 «راوی که با مادر خواهر و چند برادر خود در اهواز زندگی می‌کند همچون دیگر اهالی منطقه شاهد آغاز جنگ تحمیلی ایران و عراق است. با آغاز جنگ و شروع بمباران مناطق مسکونی، خانواده وی نیز مانند سایر مردم در صدد مهاجرت بر می‌آیند. آن‌ها به سختی و با قطار شهر را ترک می‌کنند و تنها راوی و دو برادرش یعنی «خالد» و «شاهد» به اقتضای موقعیت شغلی ماندگار می‌شوند. بعد از بمباران مسکونی، راوی به محله دیگری از اهواز نقل مکان می‌کند. شخصیت‌های دیگری چون امیر سلیمان دبیر بازنشسته، محمد مکانیک، ننه باران (پیرزنی که تازه فرزندش به شهادت رسیده)، عادل، میرزا علی، گلابتون، پاپتی، ناپلئون، یوسف بی‌عار، احمد فری و چندین راننده کبوتر باز و دزد که اغلب در قهوه‌خانه یا در همان محله معرفی می‌شوند. مردم در اثر بمباران و خمپاره کشته می‌شوند. خالد بر اثر اصابت ترکش شهید می‌شود. در پی این حادثه، شاهد برادر خالد تعادل روحی و روانی خود را از دست می‌دهد و برای درمان به تهران اعزام می‌شود. راوی که تنها مانده خانه را ترک می‌کند و به منزل «ننه باران» می‌رود. در پایان، راوی که قصدِ دیدارِ خانواده‌اش را کرده، شهر بمباران می‌شود».

احمد محمود سعی می‌کند با خلق شخصیت – تیپ‌های متنوع و خُلق و خوی آن‌ها در مواجهه با جنگ به توصیف همه واکنش‌ها بپردازد. حالاتی نظیر ترس، فرار، خشم و مقاومت مردم در حوادث داستان به خوبی بیانگر نگاه واقع‌گرای او هستند. نویسنده تا جایی که به دنیای داستان مربوط است حوادث را سانسور نمی‌کند. همین خصلت می‌تواند مخاطب را با خود همراه کند. او ضمن اینکه از ایثار و مقاومت می‌گوید، از دزدی و و ظلمی که مردم جنگ زده نسبت به خود می‌کنند نیز غافل نمی‌شود. از دید او آدم‌ها در موقعیت و شرایط خلق می‌شوند. گران‌فروشی و فرصت‌طلبی «کل شعبان» در زمانی که مردم محتاج خواربار هستند و یا کسانی که از خانه‌های ویران شده دزدی می‌کنند، نمونه‌ای از آن‌هاست. اعدام یوسف بی‌عار و احمد فری توسط ننه باران و مردم به دلیل دزدی آن‌ها مثال دیگری از هرج و مرج و خشم مردم آن دوره است. هم چنین گفتگوها که در ساختار داستان معمولاً کوتاه هستند، در موقعیت‌های خاص، کوتاه‌تر و ضرب آهنگ بیشتری می‌گیرند:

«…اعدام؟! … ها بله! اعدام … مگه میشه؟!… چرا نمیشه؟!… آخه…. جاهای دیگم کردن…چطوری آخه… تو آبادان!… تو خرمشهر!… همیجا تو امانیه!… دروغ بود! …. تو پاداد!… اونم دروغه؟!…».

همان‌طور که قبلاً نوشته شد، احمد محمود در روایت زمین سوخته از زاویه اول شخص (یکی از برادرها که نامی هم از او نمی‌برد) استفاده می‌کند. اینکه چرا وی از این نوع زاویه دید برای بخش عمده‌ای از روایتی که بیشتر جنبه بیرونی دارد استفاده کرده مشخص نیست. به نحوی که حوادث مکرر داستان راوی را پنهان و از اول شخص به سوم شخص تبدیل می‌کند.

 گذشته از این‌ها احمد محمود در تعریف یا نقل داستان یک نفس پیش می‌رود. درنگ و یا تفسیر نمی‌کند. به عبارتی موقعیت را نمی‌گوید. تلاش وی در خلق موقعیت است. وی در گفتگو با لیلی گلستان روی این مسئله تاکید کرده است: «تعریف حرکت تعریف اشیا یا حوادث نیست، بلکه تعریف در حرکت است». در ادامه به رمان مدار صفر درجه اشاره می‌کند: «جایی که باران منتظراست مائده بیاید، باران توی اتاق منتظر است. بی‌قراری را در حرکت باران می‌بینیم. بدون اینکه گفته شود که بی‌قرار است».

در زمین سوخته نیز از همین تکنیک استفاده می‌کند. عاملی که باعث می‌شود، مخاطب خود را درون حوادث ببیند: «سرو جان، خود زنان و خودکشان جیغ می‌کشد. به جسد نگاه می‌کنم. کل شعبان است. لابد، شب تو دکان خوابیده است. چشمان درشتش باز است. انگار دارد نگاهم می‌کند. از دماغش و از دهانش خون بیرون زده است. جای دیگرش خونی نیست. چشمم می‌افتد به بتولی. به دیوار اتاق ته حیاط تکیه داده است و دست‌ها را روی سینه گره کرده است و مثل گنجشک سرما زده می‌لرزد…».

 احمد محمود مدتی در خلیج فارس، از جمله بندر لنگه، در تبعید به سر برد. این اتفاق نتیجه دورانی است که او در دانشکده افسری ارتش بود و پس از کودتای 28 مرداد 1332 بازداشت و به همکاری با حکومت تن نداد. در آثارش معمولاً جغرافیای جنوب را می‌بینیم. به لهجه و قومیت توجه می‌کند: مادر راوی بعد از به شهادت رسیدن برادرش مرثیه‌ای به لهجه خود می‌خواند: «کاروون غم کجاس غممه کنم بار، سرنشین مو بووم گردم کیچه بازار، هر کجا بینم هم نوم تو نومه، دسمه دیوار گِرُم مَنُم یه دَمونه»

 آدم‌هایش به چای و سیگار علاقه دارند. بسیاری از آنان کارگران، راننده‌ها، قهوه‌چی‌ها و به طور کلی از افراد فرودست و زخم خورده اجتماع هستند. زمین سوخته در دهه شصت و تا اواخر دهه هفتاد رمانی پرفروش بود. برخی از مجموعه داستان‌هایش مول، زائری زیر باران، قصه آشنا و رمان‌های همسایه‌ها، داستان یک شهر، زمین سوخته، مدار صفر درجه و درخت انجیر معابد (برنده بهترین رمان دوره اول جایزه هوشنگ گلشیری) از جمله آثارش هستند. احمد محمود در سال 1381 به دلیل بیماری ریوی درگذشت. 

منبع: chouk.ir

 

مطالب بیشتر

1. دربارۀ گفت‌وگوی لیلی گلستان با احمد محمود

2. سخنان شیوا ارسطویی دربارۀ براهنی، گلشیری، گلستان و احمد محمود

3. احمد محمود نویسنده‌ای هم‌ردیف هدایت

4. فیلمِ احمد محمود نویسندۀ انسان‌گرا

درنگی در رمانِ «زمینِ سوخته» نوشتۀ احمد محمود

 

 

برای افزودن دیدگاه کلیک کنید

یک پاسخ بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برترین‌ها