مکتب ناتورالیسم (اواخر قرن نوزده)
در قرن نوزدهم افکار و عقاید فلاسفهای چون اگوست کنت، شوپنهاور هیپولیت تن، دیدرو، داروین، اسپنسر… رواج داشت. ناتورالیستها مثل دانشمندان علوم طبیعی معتقد به مشاهده و تجربه بودند. در این دوره همهی اذهان معطوف به پیشرفت صنایع و علوم بود، اختراعات بسیاری صورت گرفته بود: ماشین بخار، چراغ گاز،…
فکر میکردند همه چیز کشف شده است و به اصطلاح بر و بوم دانش را رُفتهاند. معروف است که مأمور کشف اختراعات در امریکا استعفا داده بود و گفته بود دیگر کاری ندارد زیرا چیزی برای کشف شدن وجود ندارد!
از کتب مهم علمی این دوره که بسیار تأثیرگذار بودند یکی اصل انواع داروین و دیگر مقدمه بر طب تجربی کلود برنار بود. از گفتمانهای این دوره اعتقاد به آزادی مذهبی و توجه به مسائل عملی و علمی بود.
ناتورالیسم دو بحث دارد:
یکی همان بحث رئالیسم است منتها بااین فرق که در ناتورالیسم تکیه بیشتر بر نشان دادن زشتیهاست و به این اعتبار مثلا گوستاو فلوبر
و صادق هدایت را هم ناتورالیست خواندهاند. دیگر بحث در روش و عقاید امیل زولاست یعنی ناتورالیسم حقیقی که ده سال (1880-1890) بیشتر رواج نداشت و طرفداران چندانی نیافت. امیل زولا به قول سبکشناسان دورانآفرین (Epoch-Maker) نبود و سبک او را تقلید نکردند.
امیل زولا عقیده داشت که علت اعمال قهرمانان داستان باید توجیه علمی داشته باشد (مثلا فحشا یا الکی بودن به سبب وراثت باشد) ناتورالیسم برای امیل زولا روشی در مبارزه با کلیساست. او معتقد بود باید علم را وارد عرصهی ادبیات کرد. در مقدمهی تِرِز راکن مینویسد به جای تشریح وضع جسمی و روحی قهرمانان
باید وضع مزاجی و فیزیولوژیک آنان را توضیح داد تا علت اعمال ایشان روشن شود. به همین دلیل در رمان بیست جلدی روگون ماکار به مسألهی ژنتیک (وراثت) پرداخته است.
ربط بین این دو جنبه از ناتورالیسم (تکیه بر زشتیها، تکیه بر وراثت) این است که در آثار امیل زولا هم تکیه بر قهرمانانی است که دچار پلیدی و بلایا (الکلیسم، فحشا، دزدی) هستند و لذا زشتی در آنها برجسته شده است. بدین ترتیب تعریف انسان در رئالیسم و ناتورالیسم فرق میکند به نظر ناتورالیستها انسان اسیر جبر (وراثت، محیط) است.
رمانهای معروف امیل زولا عبارتند از:
ناتورالیسم هم مثل رئالیسم در مقابل رمانتیسم قرار دارد. به نظر زولا شکست رمانتیسم به سبب عدم مطابقت آن با علم بود. زولا به تخیّل اعتقادی ندارد و میگوید طبیعت (چه عینی چه انسانی) را باید با مشاهده و تجربه وصف و بیان کرد. چنانکه قبلا گفتیم ناتورالیسم تقریبا همان رئالیسم است جز آنکه بر زشتیها تکیه دارد.
نشان دادن زشتیها در آثار رئالیستها هم هست اما ناتورالیستها در باب آن مرتکب اغراق میشوند. به نظر من آثار رئالیستی در جوامع فقر زده و بدبخت
خود به خود جنبهی ناتورالیستی مییابد. مثلا رئالیسم نخستین روسیه در قبل از انقلاب به ناتورالیسم نزدیک است. یا آثار صادق چوبک که اقشار مشخصی از ایران را زیر ذرهبین قرار داده است ناتورالیستی است. در سنگ صبور چوبک از بس زشتیها مؤکد نشان داده شده است که هر آدمی را منقلب میکند. خود چوبک در این داستان (سنگ صبور، ص86) مینویسد:
« به درک که خواننده دلش به هم بخوره، کتابتو بیندازه دور. اینا وجود دارن… و زندگیشون همینه که میبینی و خودتم توشون هسّی و باید همینجور که هسّ نشونشون بدی.» جبر بیولوژیک در این داستان _ شاید تحت تأثیر عقاید فروید _غریزهی جنسی است: « تموم این شمشیرزنیها و آدمکشیها… و تمدن واژگون کردنها برای به نوا رسوندن پایین تنهها بوده»( سنگ صبور،ص74)
نویسندهی رئالیست با قهرمانان داستان همدردی میکند (چنان که در سگ ولگرد نویسنده آن سگ را همچون انسانی دوست دارد، و اساسا چشم او را به صورت چشم یک انسان وصف میکند) حال آنکه نویسندهی ناتورالیست فقط زشتیها و پلیدیهای او و دور و بر او را برجسته میکند. صادق هدایت رئالیست است زیرا قهرمان را انسان خوبی میداند که دچار بلیّه و بدبختی شده است اما چوبک ناتورالیست است زیرا انسان را ذاتا کثیف میداند. دیگر از فرقهای مهم ناتورالیسم
با رئالیسم این است که در ناتورالیسم چرایی مطرح است و نویسنده میخواهد مثلا چرایی فحشا یا اعتیاد قهرمان را با توجه به محیط و وراثت بیان کند.
لوکاچ در بحث خود از شیءانگاری به انتقاد از ناتورالیسم میپردازد و میگوید ناتورالیستها با توصیف کردن آدمیان به همان شیوه که اشیاء را توصیف میکنند، آنان را در سطح موجودات بیجان و اشیاء تنزل میدهند و به صورت « طبیعت بیجان» در میآورند و این نمونهای از شیءسازی است.
اصول و عقاید ناتورالیستها
ناتورالیسم در فرانسه به وجود آمد و تا حدودی خاص آنجاست، اما به هرحال در کشورهای دیگر هم نمونههایی دارد.
فرانسه: امیل زولا، موپاسان، آلفونس دوده، برادران گنکور
انگلستان: ناشر ترجمههای آثار زولا در انگلستان محکوم شد.
برخی جرج مور را ناتورالیست خواندهاند.
آثار چارلز دیکنز که رئالیست است از مایههای ناتورالیستی خالی نیست.
آلمان: گرهارد، هوپتمان
آمریکا: فرانک موریس، استیفن کرین، نورمن میلر، دایزر
روسیه: برخی از آثار چخوف، تولستوی، گورگی که هرسه رئالیست هستند جنبههای ناتورالیستی دارند.
ایران: صادق چوبک
ناتورالیسم مکتب رماننویسی است. چند مورد تئاتر ناتورالیستی هم داریم که معروف شدهاند. مثل کلاغان هانری بک. اما شعر ناتورالیستی نادر است. اشعار فرانسوا کوپه را که معتقد به تجربه و مشاهده بود ناتورالیستی خواندهاند. زولا شعر را بازی بیاهمیتی میدانست تا جایی که اشعار مالارمه به نظرش کلماتی میآمد که صرفا ردیف شده است.
مکتبهای ادبی جهان
دکتر سیروس شمیسا
نشر قطره
چاپ اول
خلاصهای از صص
97-105
من فکر میکنم هرگز نبوده قلب من اینگونه گرم و سرخ...
نگاهی به کتاب «خطابههای برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی آیدا گلنسایی: بزرگترین شاعران…
شبیه به مجتبی مینوی! مرتضی هاشمیپور محمد دهقانی، نویسنده و منتقد ادبی را از پویندگان…
نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور» «جیمز سیدنی ادوارد» که با نام «جیمز انسور»…
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی «لباس جایی است که فرهنگها برای حضور فیزیکی بدنها…
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایت شیرجه به آبهایِ اعماق آیدا گلنسایی: در کتاب…