نگاهی به رمان وی_2 نوشتۀ رابرت هریس
مایکل پراجر ترجمۀ مهدی صادقی: رابرت هریس، پیش از آنکه رماننویسی تماموقت شود، تحلیلگر سیاسی بود و در مطبوعات تراز اول بریتانیا مینوشت. مدافع پرشور حزب کارگر بود و تونی بلر را میستود. بعد جنگ عراق شروع شد و هریس، دلزده، از کار سیاسی دست کشید و رمانی نوشت که در آن تونی بلر را کوبید. اما هیچوقت فکرش را هم نمیکرد که روزگاری بوریس جانسون نخستوزیر شود و برکسیت رأی بیاورد. چیزهایی که از نظرش حتی اگر در رمان اتفاق میافتاد، کسی باورشان نمیکرد. رمان جدید او، وی-۲، بهتازگی منتشر شده است.
رابرت هریس قرنطینۀ خوبی را سپری کرده است. وقتی قرنطینه در اواخر ماه مارس شروع شد؛ او ۲۰ هزار کلمه در آخرین کتابش گنجانده بود، و وقتی به ماه ژوئن رسیدیم، رمانی کامل در دست داشت.
وی-۲ در زمانی عجیبوغریب و با ترتیب زمانیِ عجیبوغریبی نوشته شده است. این رمان داستان تعقیب و گریزی است که در روزهای جنگ جهانی دوم روایت میشود، روزهایی که بوی مرگ میداد. همان دورهای که هیتلر تلاش میکرد تا با بمباران لندن با «سلاحی کینهتوز» برتری خود را بازیابد، این سلاح شمایل یک موشک بالستیک مافوقصوت را داشت و در اصل موشکی فضایی بود که کاربریاش را تغییر داده بودند.
هریس حالا ۶۳ ساله است و علیرغم اینکه ستوننویس، سردبیر سیاسی خبرگزاری فلیت استریت و نویسنده ۱۳ رمان بوده است، در اوایل چندان مطمئن نبود که بتواند این کتاب را تمام کند. با توجه به شرایط، او از خودش میپرسید: «چه کسی ممکن است به این داستان علاقه داشته باشد؟» و هر روز ۱۰۰ کلمه مینوشت. هریس از طریق زوم به من گفت: «جداً فکر نمیکردم بتوانم این کار را به پایان برسانم». اما در ادامه، پس از مجموعهای از شبهای مملو از رؤیا، برنامهای منظم تهیه کرد و روزانه ۴ ساعت برای این رمان کار میکرد، هر چند «ظهرها سراغ یک نوشیدنی هم میرفتم».
این رمان در کنار دیگر رمانهای هریس که درمورد جنگ جهانی دوم هستند قرار میگیرد. مثل کتاب پرفروش سرزمین پدری۱(۱۹۹۲) و داستان جاسوسی بلچی پارک، اِنیگما۲(۱۹۹۵)، رمان وی-۲ نیز ترکیبی است از تحقیقات دقیق (مثلاً نکاتی مانند ظرفیت موشکی، مکانهای پرتاب متحرک و تقطیر و تبدیل سوخت وی-۲ به مشروب الکلی به دستِ سربازان آلمانی) با توصیفاتی از حال و هوای لندن مخوف و جنگلهای ساحلِ هلند که در آن موشکها پرتاب میشدند.
در عین حال شخصیتهای رمان، چنانچه در همهی کتابهای هریس این رویه وجود دارد، به یک اندازه با اعتقادات و ضعفهایشان به پیش رانده میشوند: در این مثال کِی کاتن والش، افسری در بخش امدادی زنان نیروی هوایی بریتانیا (دابلیوایایاف)۳، با عبور از کانال مانش و زدن به دل خطر خود را از رابطه با یک هُمافر متأهل نیروی هوایی کنار میکشد، یا دکتر رودی گرَف، همکار خیالیِ ورنر فون براون که دانشمندی موشکی در دنیای واقعی است، بر پرتاب موشکها از هلند نظارت دارد.
جرقه این رمان به سال ۲۰۱۶ برمیگردد، زمانی که هریس اعلامیۀ ترحیم آیلین یانگهازبند را خواند. او یکی از افسران دابلیوایایاف بود که در زمستان ۱۹۴۴ برای ردیابی سایتهای پرتاب وی-۲ به شهر مشلان در بلژیک فرستاده شده بود. با الهام از آیلین شخصیت کِی زاده شد، یکی از هشت زن جوانی که کمی بعد از آزادی مشلان از اشغال آلمانها برای امنیت خود زیر سقف بانکی پناه گرفته بودند.
کِی به یک خطکش مهندسی مجهز است، کارش این است که با استفاده از زمان پرتاب و زمان انفجار موشکها، قطع مخروطی۴ مسیر پرواز و همچنین نقطۀ دقیق پرتاب آنها را محاسبه کند. زنِ قصۀ ما تنها شش دقیقه زمان دارد تا محاسبات خود را تکمیل کند و به آر.ای.اف (نیرو هوایی سلطنتی) زمان بدهد که هواپیماها را به پرواز درآورند و موقعیتها را قبل از اینکه پرتاب صورت بگیرد، بمباران کنند.
هریس میگوید، «فکر اولیۀ من این بود که داستان عالیای میشود اگر هشت زنْ قدرت ارتش آلمان را به دست بگیرند، اما دست آخر کتابی از کار درآمد که به بیهودگی جنگ میپرداخت». به یانگهازبند گفته شده بود که کار وی منجر به نابودی دو سایت پرتاب شده است، هرچند، در واقع هیچ یک از آنها اصلاً مورد اصابت قرار نگرفت.
به هر تقدیر، «موشکهای وی-۲ تسلیحاتی بیهدف بودند، اما نمیشد آنها را مهار کرد». از سپتامبر ۱۹۴۴ بیش از ۳۰۰۰ تا از آنها شلیک شدند، عمدتاً روی لندن، آنتورپ و لیژ (نوریچ و ایپسوییچ هم بینصیب نماندند). این موشکها حدود ۲۷۰۰ غیرنظامی را در لندن کشتند، یکی از بدترین تلفات هنگامی رخ داد که فروشگاه وولورث در نیوکراس، واقع در جنوب لندن، با خاک یکسان شد و ۱۶۰ کشته برجای گذاشت. موشکهای وی-۲ وحشت آفریدند ولی جنگ را تغییر ندادند.
البته، آنها صلح را تغییر دادند. بخشی از کتاب در پنمونده، ساحل بالتیک آلمان، اتفاق میافتد. در آنجا بود که نازیها تأسیسات عظیم فنی و تحقیقاتیای برای توسعۀ موشکها ساختند. وقتی فون براون و تیمش آزمایشهای خود را در اوایل دهۀ ۱۹۳۰ آغاز کردند، هدفشان این بود که موشکی برای رفتن به فضا بسازند (فون براون در این رمان میگوید، «اولین انسانی که روی کره ماه قدم خواهد گذاشت، مدتی است که به دنیا آمده»). اما آنها به بودجه نیاز داشتند و وقتی هیتلر تأمینشان کرد، این پروژۀ آرمانی رنگ نظامی به خود گرفت.
هریس مینویسد، «اگر حکومتی پشت یک ایده قرار بگیرد و منابع هم نامحدود باشد و بتوانید همه متخصصان را یک جا جمع کنید، در این صورت نوعی جهش کوانتومی در فناوری رخ خواهد داد».
این پدیده در طول جنگ در مکانهای مشخصی اتفاق افتاد: پنمونده۵، بلچی پارک۶ و لس آلاموس در نیومکزیکو۷. او میگوید، «دنیای مدرن ما در این سه مکان ساخته شد». باور هریس این است که، «ما هنوز هم با پیامد پیشرفتهای زمان جنگ دستوپنجه نرم میکنیم. هیچ تردید اخلاقیای در مورد بلچی وجود نداشت، اما مسلماً تردیدهای اخلاقیای درمورد آنچه در پنمونده و لس آلاموس میگذشت، وجود داشت».
پیشرفتهای فناورانه امروزی در سیلیکونولی، که بر پایۀ دستاورهای بلچی ساخته شدهاند، نگرانیهای خود را دارند. این بخشی از دلیلی است که هریس با اتکا بر آن میگوید سخت است که نسبت به جهان خوشبین بود: «چیزهایی که بنا بود اوضاع را بهتر کنند، با تأثیری معکوس، دارند آن را بدتر میکنند. چیزهایی مثل اینترنت، رسانههای اجتماعی و ارتباطات که قرار بود کنار هم جمعمان کنند، در واقع، دارند از یکدیگر جدایمان میکنند».
هریس فکر میکند، ما باید «به الگویی از عصر خِرد تبدیل میشدیم، الگویی که در هر جا باشیم توسط گوشیهایمان به معرفت جهانی دسترسی پیدا میکردیم. باید به دورۀ جدیدی از روشنگری قدم میگذاشتیم و اما چه عایدمان شده؟ مشتی تئوری توطئه و تعصب. ما به عصر بیخردی پا گذاشتهایم و در مستی خود سرگردانیم».
از هریس پرسیدم که آیا این جوشوخروشهای سیاسی هیچگاه وسوسهاش کرده که به روزنامهنگاری سیاسی برگردد؟ (او قبلاً در بیبیسی و آبزرور خبرهای حوزۀ سیاست را پوشش میداده) خیلی واضح جواب داد: «بسیار خوشحالم که از آن فضا بیرون آمدم. وقتی ستونی را مینوشتم، که بیشتر برای روزنامههای محافظهکار بود، حسی از این داشتم که میشود با کسانی که با من مخالفاند، وارد گفتوگو شوم. میشد تقریباً اینطور فکر کرد که دارم ذهن کسی را تغییر میدهم. الان احساس نمیکنم که ذهنیت کسی دارد تغییر میکند».
برآورد او این است که رابطۀ امروزینش تماماً بر مبنای صدق است: «شما مطالب ستوننویسانی را میخوانید که با شما موافق هستند و آنها اعتماد شما به خودتان را تقویت میکنند و از ستوننویسانی که تنها میخواهند دلخورتان کنند، رو برمیگیرید. من هم بهاندازۀ بقیه مقصر هستم. من هم دوست ندارم بشنوم که برکسیت شاهکار از آب درآمده یا اینکه دومینیک کامینگز برنامهای دارد».
هریس دیگر نوشتنِ تحلیلهای سیاسی را بیاهمیت میداند. «حدود ۱۸ سال پیش، سرانجام این عینک را انتخاب کردم و رماننویس شدم»، و دیگر قصد برگشت هم ندارد.
دیگر حتی بر سر اخبار تلویزیون هم فریاد نمیکشد. میگوید، «تا یک سال پیش به این چیزها اهمیت میدادم». و ادامه میدهد، اما «همه چیز برایم بعد از انتخابات سال گذشته عوض شد. با توجه به گزینههای موجود، انتخاباتی دیوانهوار بود. تا آن موقع چارهای نداشتم جز اینکه فکر کنم مردم نظرشان را دربارۀ برکسیت عوض خواهند کرد یا اتفاق خردمندانهای میافتد. اما وقتی کشور به بوریس جانسون ۸۰ کرسی اکثریت را داد، با خودم گفتم، بسیارخوب، تو در اوایل دهه ۶۰ زندگیات هستی و اگر این چیزی است که مردم میخواهند، خیلی هم عالی. برای همین، حالا کل مسائل را با نوعی بیاعتناییِ کلبیمسلکانه دنبال میکنم، صرفاً برای سرگرمی».
او هنوز به یک کلبیمسلک تمامعیار تبدیل نشده، فلسفهای که بهخاطر رمانهای سهگانهاش دربارۀ سیسرو و جمهوری روم بهخوبی با آن آشناست. «واقعاً حیرانم که چطور این کشور کارش به نخستوزیری جانسون کشید. فکرش را نمیکردم که چنین اتفاقی بیفتد». هریس فکر میکند زندگی سیاسی «به کمدی هولناکی تبدیل شده است. من در ۱۲ انتخابات عمومی شرکت کردهام و تنها سه بار در طرف پیروز بودهام، بعد از هر بار از شکست احساس میکردم در آنچه رأیدهندگان انگلیسی تصمیم گرفته بودند نوعی حکمت وجود داشته، حکمتی تودهای. چیزی که من کمابیش از دستش دادهام».
هریس یکی از حامیان برجستۀ حزب کارگر جدید و از مدافع تونی بلر تا زمان جنگ عراق بود. او سپس از حزب جدا میشود و بلر را در رمان روح۸ (۲۰۰۷)، به نحوی استعاری، در نقش آدام لنگ به تصویر میکشد، نخستوزیر سابقی که زنی موذی دارد و به نحوی غیرطبیعی چاپلوس، حقبهجانب و از خود مطمئن است. بااینحال، زمانی که دربارۀ سیاستهای میانهروی پیش از سال ۲۰۱۶ صحبت میکند، حرفش کمی بوی نوستالژی دارد. «زمانی که بلر، میجر، کامرون، کلینتون و بوش سرکار بودند، شکایت ما این بود که چرا همه چیز یکنواخت است، خستهکننده بود. خوب، باید مواظب
اگر من سعی کنم رمانی بنویسم که در آن دونالد ترامپ رئیسجمهور شده و همین مشی را در پیش گرفته و یا در جایی جانسون به نخستوزیری رسیده، همه میگویند نه، این از هیچ قانون باورپذیری پیروی نمیکند
چیزهایی بود که آرزو میکنیم. حالا هر روز از خواب بیدار میشویم و مثل این است که داریم در یک رمان تخیلی زندگی میکنیم».
آیا کییر استارمر۹ میتواند نقشی اصلاحی داشته باشد؟ هریس فکر میکند، «اگر بازی طبق قوانین قدیمی جلو میرفت، امکانش وجود داشت. اما نگرانی من این است که قوانین قدیمی دیگر کار نمیکند. در اردوی چپ، از زمانی که ما وارد مبارزات فرهنگی شدیم، همه چیز بغرنج شده است، زیرا رأی کافی وجود ندارد و مبارزات فرهنگیْ مردم زیادی را به هیجان وا نمیدارد. این چیزها باعث میشود دستراستیها نسبت به چپهای میانهرو جذابتر باشند. با این اوصاف؛ استارمر مشکل بزرگی پیش رو دارد».
در این فکر بودم که هریس شاید بتواند با نوشتن نسخهای دیگر از رمان روح که در آن جانسون شخصیت اصلی است، این تنگناها را به فرصت تبدیل کند. «این یک کلیشه است که میگویم اما زمانی که سیاستمداران به چنین شخصیتهای شگفتآوری تبدیل میشوند، رمان در برابر آنها خجل میشود و میمیرد. رمانی که من مینویسم باید باورپذیر باشد: اگر من سعی کنم رمانی بنویسم که در آن دونالد ترامپ رئیسجمهور شده و همین مشی را در پیش گرفته و یا در جایی جانسون به نخستوزیری رسیده، همه میگویند نه، این از هیچ قانون باورپذیری پیروی نمیکند».
باورپذیری یکی از دلایل دیگری است که هریس را وارد وادی رمانهای تاریخی میکند. او اذعان دارد که «رمانهای تاریخی همواره به دنیای معاصر ربط دارند»، برخی مطمئناً ماجرا را اینطور میبینند: اروپایی شرور که بر سر بریتانیایی شجاع و تنهامانده موشک میریزد، اما گذشتۀ نزدیک چیزهای دیگری هم برای تسلیخاطر دارد. هریس میگوید، «معمولاً مسائل اخلاقی در گذشته واضحتر هستند»، سپس ادامه میدهد، «شما از تعصبها و پیشفرضهای مردم فرار میکنید. رضایتخاطر عمیقی، در حد نوعی شعف، در این وجود دارد که فکر کنیم گذشته میتوانست چنین باشد: زمانی که آلمانها موشکها را شلیک میکنند، در جنگلها باشیم و زمانی که فرود میآیند در لندن».
برای هریس، دلانگیزی این احساسِ بدیل از نظم امور به این معنا نیست که از وظیفۀ زندگیکردن در لحظۀ حال غافل شود. «گمان میکنم مارتین ایمیس یک بار گفته است: چگونه میشود با واقعیت بلاواسطه زندگی کرد؟ در رمان قوانین سفت و سختِ باورپذیری، منطق و اخلاق میتوانند در جریان باشند، به همین دلیل است که مردم به رمان روی میآورند. چیزی که در واقعیت از دستش دادهاند». این چیزی است که هریس تلاش میکند بسازد، برای خوانندگانش و بیش از آنها، برای خودش.
اطلاعات کتابشناختی:
Harris, Robert. V2: A novel of World War II. Hutchinson, 2020
پینوشتها:
• این مطلب را مایکل پراجر نوشته و در تاریخ ۱۶ سپتامبر ۲۰۲۰ با عنوان «We have moved into the age of irrationali ty: Robert Harris on a world being driven apart» در وبسایت نیواستیتسمن منتشر شده است. وبسایت ترجمان آن را در تاریخ ۸ آذر ۱۳۹۹ با عنوان «در دورانهای توفانزده، رمان طعم جهانی معنادار را به ما میچشاند» و ترجمۀ مهدی صادقی منتشر کرده است.
•• مایکل پراجر (Michael Prodger) استاد تاریخ دانشگاه باکینگهام، ویراستار ادبی و یکی از سردبیران نیواستیتسمن است.
[۱] Fatherland
[۲] Enigma
[۳] WAAF
[۴] parabola
[۵] شهری آلمانی در حاشیۀ دریای بالتیک که محل ساخت اولین موشک با سوخت مایع – همان وی-۲ – در انتهای جنگ جهانی دوم بود [مترجم].
[۶] روستایی انگلیسی که محلِ اجرای یکی از مهمترین عملیاتهای کشفِ رمزِ متفقین در جنگ جهانی دوم بود. این عملیات را یکی از آغازگاههای ساخت کامپیوتر میدانند [مترجم].
[۷] محل ساخت اولین بمب اتمی [مترجم].
[۸] The Ghost
[۹] سیاستمدار بریتانیایی که سال ۲۰۲۰ رهبری حزب کارگر را بر عهده گرفت [مترجم].
نگاهی به رمان وی_2 نوشتۀ رابرت هریس
نگاهی به رمان وی_2 نوشتۀ رابرت هریس
نگاهی به رمان وی_2 نوشتۀ رابرت هریس
نگاهی به رمان وی_2 نوشتۀ رابرت هریس
نگاهی به رمان وی_2 نوشتۀ رابرت هریس
نگاهی به رمان وی_2 نوشتۀ رابرت هریس
من فکر میکنم هرگز نبوده قلب من اینگونه گرم و سرخ...
نگاهی به کتاب «خطابههای برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی آیدا گلنسایی: بزرگترین شاعران…
شبیه به مجتبی مینوی! مرتضی هاشمیپور محمد دهقانی، نویسنده و منتقد ادبی را از پویندگان…
نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور» «جیمز سیدنی ادوارد» که با نام «جیمز انسور»…
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی «لباس جایی است که فرهنگها برای حضور فیزیکی بدنها…
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایت شیرجه به آبهایِ اعماق آیدا گلنسایی: در کتاب…