از «دفتر یادداشتهای بد» نوشتۀ محمدمنصور هاشمی
دانش و تفکر از جایی شروع میشود که کسی به چیزی اعتراضی دارد.
اگر به چیزی اعتراضی نداری
نهایتاً میشوی یک لوح فشردهی پر از اطلاعات!
———————
سنّت تا وقتی تورّم پاتولوژیک پیدا نکرده خیلی هم چیز خوبی است.
هر وقت چیزی آرامشبخشتر از آن برای مردم داشتید آن را از ریشه بکنید.
هیچ پیغمبری نیامده است بگوید برایتان خبر بدی آوردهام:
بیهوده به دنیا آمدهاید، بدبخت زندگی میکنید، بیمعنا میمیرید.
—————–
آرزو معجزهی وجود آدمیزاد است.
آرزو هر چه بزرگتر
ارزشمندتر
——————–
به یکی میگویی اینها سوالات فلسفی نیست وسواس ذهن است
بعد دوهزاربار میآید و میرود تا از همین مطمئن شود!
عزیزم مشخصاً در مورد تو
“گور بابای فلسفه”
خودت را دریاب و خوش باش
حالا الان دوهزار بار دیگر میآید و میرود که ببیند خودش “دقیقا” کیست و دریافتن خودش “دقیقا” چیست و “دقیقا” چقدر که خوشحال باشد به قدر کافی خوشحال است!
———————-
دیگر شرطی شدهام
تا کسی بگوید اخیراً سخت به عرفان علاقهمند شده است
منتظرم بالاخره پیچیده در هزار لفافه ماجرای شکستهایش در زندگی را بشنوم
شکستهای عاطفی و کاری.
شکست عشقی که معجزه میکند و درجا فانی فی الله میسازد!
——————
ترکیبهایی مثلِ
مؤدب بودن و رک بودن
جدی بودن و باعاطفه بودن
جسور بودن و مهربان بودن
بر همه اثر مثبت میگذارد مگر یک گروه
آنها که دقیقاً همین ترکیبها حسادتشان را تحریک میکند!
برای کسانی که زیبایی فضایل اخلاقی را میفهمند و به آنها حسادت میکنند
هیچ راهی برای رستگاری نیست
مگر وقتی خودشان مشکلشان را بفهمند و در صدد رفعش برآیند.
—————–
بعضیها از فرط دنبال خوشحالی گشتن دچار افسردگیاند.
بعضیها از فرط دنبال آرامش گشتن دچار اضطراباند.
وسواس است یا آز
به هر حال مشکل این است.
——————-
شواهد قطعی هست که در هر حال خدا همیشه مطابق میل مؤمنان، که در دینهای مختلف میلهایشان هم گاه سخت مختلف است، عمل نمیکند.
اینکه این را چه طور تفسیر کنید مربوط است به نظام اعتقادات شما.
اما اینکه این را انکار کنید فقط و فقط نشان میدهد حالتان خیلی بد است.
——————–
برای این سرگرمی
چارهای باید اندیشید.
برای این میل هیجانانگیز بدوی
هیچ اندیشهای مشروعیت نمیآورد.
هیچ ایدئولوژیی نمیتواند شکارِ “انسان” را توجیه کند.
———————-
زمانی تحت تأثیر روشنفکران نسل پیش میگفتم “کوتوله”، میگفتم “بقال”.
الان میدانم نه کوتوله و کر و کور و شَل فحش است
نه بقال و کاسب و تاجر.
زبان پالوده زبان فکر است
زبان پالوده اخلاق است
تفکر اخلاقی پالودن زبان است.
——————
نه برای خدا سادیست بودن کمال محسوب میشود
نه برای مؤمنان مازوخیست بودن.
هر تصوری از دین و رابطهی خدا و بشر میخواهید داشته باشید، داشته باشید؛
فقط گزارهی فوق را فراموش نکنید لطفاً.
مؤمن ممکن است سادومازوخیست باشد که تا وقتی به کسی آزاری نرسانده اشکالی هم ندارد،
آنکه آزار میدهد و حسودی میکند و رنج میکشد ممکن است معتقد به دینی باشد که هر اشکالی داشته باشد به هر حال همین است که هست،
اما طبق تعریف موجودی با چنان ویژگیهایی ممکن نیست خدا باشد.
———————
در دنیایی که امکان ضبط در آن هست هر اشتباهی تا ابد میتواند تکرار شود.
فلان اسم را در لحظهای اشتباه به خاطر آوردهام، بهمان کلمه را در جایی اشتباه تلفظ کردهام، جملهای را خوب و درست ادا نکردهام، یا در موقعیتی، فکری اشتباه و پاسخی نادرست به ذهنم رسیده است. یک لحظه بوده است و یک جا. اما ابدی به نظر میرسد. مثل فیلمهای زندگی خصوصی، لحظههایی که مکرر دیده میشود.
باید یاد بگیریم هر اشتباهی را در هر جایی و هر وقتی فقط یک لحظهی قابل جبران ببینیم، نه ابدیت.
آدمها یک لحظه اشتباه میکنند ولی ما در ذهنمان اشتباه آنها را ابدی میکنیم.
——————–
بیشتر آدمها در نمییابند که
ای کاش سوی عدم رهی داشتمی
چه ژرفای ویرانکننده ای دارد
وقتی نباشی هیچ خواهشی نیست.
هیچ چیز بهتر از هیچ چیز نیست.
امکانات وجود برای آنکه هست جالب میتواند باشد،
در برابر نیستی نه زیبایی هست نه زشتی.
این البته بزرگترین “ای کاش” دنیاست
همان لحظه که این “کاش” هست آرزوی پس از آن تا ابد منتفی است.
——————–
خودکشی نکن!
خودت را مرده گیر
بعد
راحت و جدی و اصولی زندگی کن
به این ترتیب زندگیای خواهی داشت مانندِ زندگی قهرمانان حماسه.
——————
علوم انسانی همهی علوم انسانی است
مجموعهای از مفاهیم به هم پیوسته برای شناخت انسان؛
تخصص در یک شاخهی آن بدون آشنایی پایه با دیگر شاخههایش راهگشا نیست.
طرف بعد از کلی گیج زدن در رشتههای دیگر آمده دکتریاش را در یک شاخهی علوم انسانی گرفته و حالا به جزمیترین صورت ممکن همهی دنیا را با همان تخصص نصفهنیمهی سخت محدودِ دیر به دست آمدهی نیمبند جوری توضیح میدهد که آدمی تقلیل مییابد به آنچه و فقط آنچه ایشان بلد است.
عزیزم اگر از اول مامان و بابا و مدرسه اشتباهاً بهت نگفته بودند خیلی باهوشی
لابد باید میفهمیدی آدم باید خیلی خنگ باشد فکر کند دیگران همه داشتهاند گل لگد میکردهاند و منتظر بودهاند شما “بعداً” بیایی روشنگری بفرمایی!
—————–
از چهل سالگیام به بعد
تقریباً هر روز
در آینه
ناگهان
پدرم را میبینم.
و تقریباً هر روز تعجب میکنم.
یکی هست که در آینه است و یکی هست که این سطور را مینویسد.
هر کدام افکار و عقاید خودشان را دارند و چقدر تصوراتشان دربارهی همه چیز با هم فرق میکند.
سخت به هم شبیهاند، ولی تنها تا وقتی تصویر ایستاست و کمترین حرکتی نکردهاند.
———————-
دو تا از مهمترین و جدیترین و اثرگذارترین “منتقد”ان تاریخ بشر ارسطو و کانتاند.
حالا هی بنشین حرفهای رادیکال بزن در ستایش نقد مخرب و خلاقیت نداشتنات را پشت تندترین شعارها پنهان کن.
نقد هیچ چیز نیست جز خلاقیت در خواندن و فهم،
جز مشارکت در ساختن و پاکیزه کردن،
جز آفرینش زیبایی.
——————–
هر جا فکری هست
آنجا وطن من است
هر کس عاطفه دارد
هموطن من است
هر کس پرسشی دارد
همکیش من است
هر کس دوستی را میفهمد
همخون من است
قوم و خویش من است
خانوادهی من است
——————-
احساس ضعف و نیاز پایهی فتیشیسم است
چون ایکس و ایگرگ نمیتوانند فکر کنند
بزرگی متفکری بزرگ را میکنند پناهگاه خودشان
میشوند مدرّسِ یُبس و مترجمِ مَشَنگ و شارحِ ملّانُقَطی.
اگر این ضعف و نیاز در عرصهی اجتماع رواج داشته باشد
فتیشیسم فکری می شود مذهب مختار.
فتیشیسم سنت، فتیشیسم فرنگ
فتیشیسم شرح و حاشیه، فتیشیسم ترجمه
منطق همه یکی است
تقدس بخشیدنِ مهرطلبانه
برای ناممکن کردن تفکر
برای ممتنع کردن خلاقیت
برای توجیه هراس از یکتا بودن هر فرد و یکه بودن هر موقعیت و یگانه بودن شرایط حادث
برای پناه بردن به دیگری دور
از ترس دیگریهای نزدیک!
منبع: mansurhashemi.com
از «دفتر یادداشتهای بد» نوشتۀ محمدمنصور هاشمی
از «دفتر یادداشتهای بد» نوشتۀ محمدمنصور هاشمی
از «دفتر یادداشتهای بد» نوشتۀ محمدمنصور هاشمی
من فکر میکنم هرگز نبوده قلب من اینگونه گرم و سرخ...
نگاهی به کتاب «خطابههای برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی آیدا گلنسایی: بزرگترین شاعران…
شبیه به مجتبی مینوی! مرتضی هاشمیپور محمد دهقانی، نویسنده و منتقد ادبی را از پویندگان…
نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور» «جیمز سیدنی ادوارد» که با نام «جیمز انسور»…
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی «لباس جایی است که فرهنگها برای حضور فیزیکی بدنها…
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایت شیرجه به آبهایِ اعماق آیدا گلنسایی: در کتاب…