خشک آمد کشتگاه من
در جوار کشت همسایه
گرچه میگویند: «میگریند روی ساحل نزدیک
سوگواران در میان سوگواران»
بر بساطی که بساطی نیست
در درون کومهی تاریک من که ذرّهای با آن نشاطی نیست
و جدار دندههای نی به دیوار اطاقم دارد از خشکیش میترکد
-چون دل یاران که در هجران یاران-
قاصد روزان ابری، داروگ! کی میرسد باران؟
ص 520
چوک و چوک!… گم کرده راهش در شب تاریک
شبپرۀ ساحلِ نزدیک؛
دمبهدم میکوبدم بر پشت شیشه
شبپرۀ ساحل نزدیک!
در تلاش تو چه مقصودی است؟
از اتاقِ من چه میخواهی؟
شبپرۀ ساحل نزدیک با من_ روی حرفش گنگ_ میگوید:
«چه فراوان روشنایی در اتاق توست!
باز کن در بر من
خستگی آورده شب در من»
به خیالش شبپرۀ ساحل نزدیک
هر تنی را میتواند برد هر راهی
راه سوی عافیتگاهی
وز پس هر روشنی ره بر مفری هست.
چوک و چوک!… در این دل شب کزو این رنج میزاید
پس چرا هر کس به راه من نمیآید؟
527
تیتیک، تیتیک
در این کران ساحل و به نیمۀ شب
نُک میزند
سیولیشه
روی شیشه.
به او هزار بارها
ز روی پند گفتهام
که در اتاق من تو را
نه جا برای خوابگاست
من این اتاق را به دست
هزار بار رُفتهام.
چراغِ سوخته
هزار بر لبم
سخن به مهر دوخته
ولیک بر مراد خود
به من نه اعتناش او
فتاده است در تلاش او
به فکر روشنی، کز آن
فریب دیده است و باز
فریب میخورد همین زمان.
به تنگنای نیمه شب
که خفته روزگار پیر
چنان جهان که در تعب
کوبد سر
کوبد پا
تیتیک، تیتیک.
سوسک سیا
سیولیشه
نُک میزند
روی شیشه.
ص 531-532
منبع
مجموعه اشعار
نیما یوشیج
انتشارات نیلوفر
چاپ چهارم
و من چنان پُرم که روی صدایم نماز میخوانند...
رمان «به سوی آزادی» کازانتزاکیس و چند درس برای زندگی آیدا گلنسایی: تسئوس، پادشاه آتن، به…
ذن در جان شاعر نوشتۀ احمد شاملو ذِن شاعر چگونه ذِنی است؟ ذنِ جانِ هایکوُسرا…
کافهکاتارسیس «هشتساله» شد هشتسال پیش بود که کافهکاتارسیس در فضای مجازی چشم به جهان گشود.…