کافه کاتارسیس سه ساله شد
راست گفت فردریش نیچه: «بدون شعر انسان هیچ نبود و با آن تقریبا خدایگونه بود. این احساس با چنین بنیان محکمی ریشهکن نمیشود.»
فلسفۀ تأسیس کافه کاتارسیس همین بود که خانهای امن برای شعر باشد. که برای این آتش مقدس آتشکدهای بر پا کند با نگهبانان همه مومن، همه وفادار و پاکباخته.
شعر بود که نقاشی را خواست، شعر بود که درکِ رمان را خواست، شعر بود که به خوانش متن روی خوش نشان داد تا همگان را درست دیدن و ژرفنگری بیاموزد نه نگاهی عبوری و عاری. شعر بود که به فلسفه گفت: آری!
میگویند شاعر در ایران زیاد و شعر در دورۀ بحرانی است. میگوییم: در این سرزمینِ شعرخیز، چه ایرادی دارد گوناگونی گلها و هزاران نوع گیاه؟ چه ایرادی دارد راه به راه روییدن ماه و آفتاب و آینه در کنار هم؟ آیا به ابهت ظلمت برمیخورد لَختی خورشید؟
شاعران راویانِ شریفِ روح جهاناند. آنها مقابل روزمرگی و یکنواخت_ نهگویان_ دنیایی نو خلق میکنند یا دستِکم، دغدغۀ آن را دارند.
کافه کاتارسیس همانگونه که از نامش پیداست، از رهگذر ادبیات و هنر زدودن روح انسان را از آلایشها میخواهد؛ تطهیر شدن با تاریکی و از تراژدیهای بیتهِ جهان، راهی به تعالی و والایی و وارستگی یافتن.
در این سه سال شعر، دوستیهای زیادی را سبب شد. شعر، خویشاوندان خودش را آورد و خانوادهای بزرگ تشکیل داد. شعر، به روابط رنگ و رمق و ماندگاری بخشید و دعای خیر و برکتش را بدرقۀ راهمان کرد.
هر روح عاصی که از زندگی بیشتر میخواست، هر جان شیفته که از زیبایی یک گل فرومیپاشید، هر بیگانه با زندگیهای برهنه، همخون ما و دوست ما شد و ظلمت را روی خودش آوار خواست. راست گفت احمد شاملو:
«هیچکجا هیچزمان فریاد زندهگی بیجواب نمانده است.
به صداهای دور گوش میدهم از دور به صدای من گوش میدهند
من زندهام
فریادِ من بیجواب نیست، قلبِ خوبِ تو جوابِ فریادِ من است»
کافه کاتارسیس سه ساله شد
پنج دلیل که ادبیات ایران در جهان جدی گرفته نمیشود آیدا گلنسایی: بسیاری از آثار…
رمان «دشمن عزیز» نوشتۀ جین وبستر: دعوت به مذهبی مبارزتر! آیدا گلنسایی: رمان دشمن عزیز…
نگاهی به رمانِ «هیچ دوستی به جز کوهستان» نوشتۀ بهروز بوچانی آیدا گلنسایی: «هیچ دوستی…
بریدههایی از خطابۀ نوبل ماریو بارگاس یوسا «به روشنی به یاد میآورم که تبدیل شدن…