دکتر تقی پورنامداریان: مثنوی و وحی
مولوی گویی آنچه را در نتیجۀ تداعیها به ذهن او میآید، دارای منبعی قدسی میداند و به همین سبب است که بیشتر از آن که در تلاش استخراج اندیشهای پیراسته از حشو و زوائد و تداعیهای ناخواسته باشد، میکوشد تمام آن مجموعۀ پریشانِ درهم جوش و از هم گریز را تا آنجا که امکان دارد به نمایش درآورد که مبادا چیزی فوت شود. این حادثۀ ذهنی چندبُعدی، و یادها و خاطرات و قصهها و اندیشهها همانهایی نیستند که مقدم بر سخن گفتن در ذهن مولوی حضور داشتهاند یا مولوی قصد گفتن آنها را داشته است. پیدا شدن و حضور آنها در آگاهی و سپس ظهور آنها در جریان شنیداری زبان در خلال فعالیتِ سخن گفتن، امری است که بیاختیار و خواست مولوی تحقق پیدا میکند؛ پس اگر قصد و اختیار مولوی در تحقق آنها دخالت نداشته است، میبایست موهبت حق باشد و ماهیتی متافیزیکی داشته باشد و بنابراین مولوی حق دارد آن را وحی و الهام تلقی کند. در نتیجۀ همین تلقی است که مولوی بارها، هم در غزلهای خود و هم در مثنوی بصراحت اشاره میکند که سخنان او وحی است. اگر سخن گفتن فعل انسان است، و بهقول اشعری خدا فاعل افعال ماست و ما کاسب افعال مقدور از جانب خداوند هستیم بخصوص وقتی به تجربه درمییابیم که سخنانی گفتهایم که از پیش، نیّت گفتن آنها را نداشتهایم، میتوانیم برای سخن خود منبعی قدسی قائل شویم که هم فاعل حقیقی فعل گفتن و هم گویندۀ حقیقی اندیشههای ماست. از همین نظرگاه است که مولوی از همان آغازِ مثنوی خود را نیِ بیاختیاری میخواند که نَفَس نایی را به نغمه و سخن تبدیل میکند همچنانکه در غزلهای خود نیز بارها به بیاختیاری خود در سرودن شعر اشاره دارد.
* من فانی مطلق شدم تا ترجمان حق شدم تا مست و هشیارم ز من کس نشنود از بیش و کم
* این همه نالههای من نیست زمن همه ازوست کز مدد می لبش بیدل و بیزبان شدم
* به حق آن لب شیرین که میدمی در من که اختیار ندارد به ناله این سرنا
این وحیباوری نیز یکی دیگر از خلاف عادتها در مثنوی مولوی است که از همان شیوۀ تداعی سرایی او سرچشمه میگیرد. در نتیجۀ چنین باوری مولوی خود را واسطهای میان خدا و مخاطبان خود میداند. این اناالنبی گفتنِ نه چندان آشکار که خوشبختانه جامعۀ دینی قونیه آن را درنیافتند و یا دریافتند و تحمل کردند از جمله عادتستیزیهای بسیار جسورانۀ مولوی است. مولوی البته چون پیامبران ادعای آوردن دینی جدید نمیکند و نیز به صراحت در جایی نمیگوید که وحی به او با واسطۀ جبرئیل صورت میگیرد، اما از یک طرف پیشبینی بایزید بسطامی را به ظهور ابوالحسن خرقانی که به حقیقت میپیوندد، وحی میخواند و حتی متذکر میشود اصطلاح وحیِ دل که صوفیان به کار میبرند برای روپوش عوام است و نباید آن را متفاوت با وحی انبیا تلقی کرد:
نه نجوم است و نه رمل است و نه خواب وحی حق الله اعلم باالصواب
بهر روپوش عوام اندر بیان وحی دل خوانند آن را صوفیان
و از طرف دیگر در جای دیگری از مثنوی انسان را دارای استعدادهای نامتناهی میداند که حتی جبرئیل هم پرتوی از روح بالقوه بینهایت اوست.
منبع
در سایۀ آفتاب
دکتر تقی پورنامداریان
نشر سخن
مطالب بیشتر
1. تأملی در شعر احمد شاملو نوشته دکتر تقی پورنامداریان
2. رمزگشایی تمثیل رکوۀ یازده تو نوشتۀ دکتر پورنامداریان
3. معنی و زبان در غزل مولوی نوشتۀ دکتر پورنامداریان
4. گفتوگو با استاد پورنامداریان
5. دکتر حقشناس از نگاهِ دکتر پورنامداریان
6. سرودههایی از دکتر تقی پورنامداریان
دکتر تقی پورنامداریان: مثنوی و وحی
چگونه از «دادگاه بیستوچهار ساعتی ذهن» و «محکومیتهای مداوم» رها بشویم؟
من فکر میکنم هرگز نبوده قلب من اینگونه گرم و سرخ...
نگاهی به کتاب «خطابههای برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی آیدا گلنسایی: بزرگترین شاعران…
شبیه به مجتبی مینوی! مرتضی هاشمیپور محمد دهقانی، نویسنده و منتقد ادبی را از پویندگان…
نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور» «جیمز سیدنی ادوارد» که با نام «جیمز انسور»…
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی «لباس جایی است که فرهنگها برای حضور فیزیکی بدنها…