شعر جهان
شعری با یک دُم
شعری با یک دُم
ما نمیتوانیم باهم باشیم،
راه ما جداست
تو گربهی قصابی
من گربهی سرگردان کوچهها.
تو از ظرفی لعابی میخوری
من از دهان شیر.
تو خواب عشق میبینی،
من خواب استخوان.
اما کار تو هم چندان آسان نیست عزیز.
دشوار است
هرروز خدا دم جنباندن!
منبع
تو خواب عشق میبینی،
من خواب استخوان
اورهان ولی
ترجمهی احمد پوری
موسسه ی انتشاراتی آهنگ دیگر
چاپ سوم
ص 54
مطالب مرتبط
-
نویسندگان/ مترجمانِ ایران3 روز پیش
تجارب دکتر «نسرین شکیبیممتاز» از تدریس ادبیات فارسی در کشور ژاپن
-
نویسندگان/ مترجمانِ ایران1 ماه پیش
خاطراتی از دکتر عبدالحسین زرینکوب
-
کودک و نوجوان3 هفته پیش
پرهام طاهرخانی و «ناطور دشت» نوشتۀ سلینجر
-
اختصاصی کافه کاتارسیس1 هفته پیش
«پاییز فلوبر» نوشتۀ آلکساندر پوستل: مراسم تدفین و احیای نبوغ
-
گفتوگو1 ماه پیش
مناظرۀ دیدنی «اسلاوی ژیژک» و «جردن پترسون»
-
تحلیل داستان و نمایشنامه1 ماه پیش
نگاهی به کتاب «قرن من» نوشتۀ گونتر گراس
-
درسهای دوستداشتنی4 هفته پیش
فلسفهای مهربانتر از موفقیت!
-
موسیقی بی کلام3 هفته پیش
دوستت دارم بیآنکه بخواهمت…