تحلیل داستان و نمایش‌نامه

درنگی در رمان «شهر نوازندگان سفید» نوشتۀ بختیار علی

درنگی در رمان «شهر نوازندگان سفید» نوشتۀ بختیار علی

هول و امید، اضطراب و هیجان، اعجاب و خشم، بداعت و سرگشتگی؛ این‌ها کلمات و صفت‌هایی نیستند که فقط در این کتاب گرد آمده باشند. چه بسیار کتاب‌هایی که سرشار از این حالات روحی و خیال برانگیز برای مخاطب‌اند و مخاطب را همراه و هم‌مقصد با خود می‌کنند و پرواز می‌دهند.

اما انگار چیزهایی بیش از این‌ها در حین خواندن کتاب دست‌به‌یکی می‌کنند تا خواننده را از مرزهای ناخوانده و نادیده فراتر برند. یک لحظه صبر کنید! قرار نیست من اینجا داستان را لو بدهم. اصلا شاید عبارتی که ابتدا گفتم، یعنی معرفی کتاب، عبارت چندان درستی نباشد، اما اجازه بدهید درباره‌ی کتابی که مثل هیچ کتاب دیگری نیست، معرفی‌ای داشته باشم که شبیه به هیچ‌یک از معرفی‌های دیگر نیست.

این روزها معرفی کتاب توأم شده با لودادن قسمت‌های مهمی از داستان، اما من نمی‌خواهم برنامه‌ی نویسنده برای غافلگیری خواننده را به هم بریزم. پس قرارمان این باشد: فقط از خط و ربط‌های کلی کتاب حرف خواهیم زد.

برگردیم به آن خصوصیاتی که گفتم در خیلی از کتاب‌ها هست و در شهر نوازندگان سفید هم. آن چیزهای اضافه‌تر از هیجان و اعجاب و خشم را که در شهر نوازندگان سفید می‌شود دید، فقط کسانی می-توانند در زمانی بازگو کنند که هر دو طرف گفتگو کتاب را خوانده باشند؛ یعنی محصول حیرت‌انگیز کتاب می‌تواند در دیالوگی بین دو خواننده ردوبدل شود؛ تازه اگر دیالوگ بتواند با ابزار خود که کلام است، معنا را برساند. شاید نگاهی ردوبدل‌شده باشد بین دو خواننده‌ی کتاب، نگاهی که در آن خواننده سعی دارد همه‌ی احساسات ناگفتنی خود را در یک لحظه به مخاطب و شریک ِهم‌داستان و هم‌کتاب خود منتقل کند.

منتقدین  شهر نوازندگان سفید را بهترین کتاب بختیار علی می‌دانند و البته از ساختار شسته-ورفته و خوشخوان و تعلیق غریب و لطیف و پُرهول‌وولا و نگران‌کننده‌ی سرتاسری این کتاب، به نسبت دیگر آثار بختیار علی (مثل آخرین انار دنیا و عمویم جمشیدخان) پختگی و پیشرفت عمیقی ملاحظه می‌شود.

شخصیت‌ها و خرده‌روایت‌ها و رازسازی و رمزگشایی‌ها با چیره‌دستی خاص بختیار علی عاقبت‌به-خیر شده‌اند و تام وتمام، کتاب را به بهترین وجه در ذهن خواننده تصویرسازی و فضاسازی می‌کنند.

اما از دیگر دلایلی که به نظرم این کتاب را تبدیل به کتابی استثنایی می‌سازد، نه فقط رئالیسم جادوییِ بختیار علی، که اعجاب روایت‌ها و شخصیت‌هایی است که فقط یک ذهن جادوزده و فراطبیعی می‌تواند دست به خلق آنها بزند؛ به این معنی که ناخودآگاه نویسنده چنان دریافت عمیق و خلاقانه‌ای از سوژه‌ی خود دارد که خلق موقعیت را طی ِآمیزش روایت با رئالیسم جادویی فراتر از یک باورپذیری ساده به خواننده تحمیل می‌کند، به گونه‌ای که گویی آنچه تا قبل از خواندن کتاب، جادو و ناشدنی تعبیر می‌شد، در عالم قابل اتفاق است، و جالب‌تر آنکه شخصیت‌ها چنان به مخاطب القا یا قالب می‌شوند که سمت و سوی ذهن را به باورپذیری آنها سوق می‌دهد.

اینجا همان لذت خواندن است که رخ می‌دهد: اضافه‌کردن اتفاقاتی در ذهن که تا حالا نه دیده و نه شنیده‌ای، و حتی ممکن‌الوقوع هم نمی‌دانسته‌ای.

 اما رئالیسم جادویی بختیار علی در شهر نوازندگان سفید، بسیار حرفه‌ای، روانکاوانه و با تکلیف مشخص، کم‌فروشی نمی‌کند و از ابتدا تا انتهای متن، خواننده را رها نمی‌کند و خواننده هم او را.

در واقع رئالیسم جادویی بختیار در شهر نوازندگان سفید، صورت‌های قابل وقوع اما پنهان‌مانده از امکان تصورات تصاویر و فضاها را به خواننده می‌دهد که به علت قوام و طرح‌ریزی هوشمندانه‌ی نویسنده در  جاهایی از مارکز هم پیش‌رونده‌تر است. مثلا در صد سال تنهایی با کسی مواجه‌ایم که یک گاو چاق را کباب کرده و می‌خورد، اما دیدن تصاویر خیال‌انگیز شاعرانه‌ای چون پرواز پرنده‌ها بالای سر یک شخص یا مهیاشدن اسب‌هایی که سرزمین‌ها را درمی‌نوردند، نه تنها شاخصه‌های رئالیسم جادویی را تأمین می‌کنند که تنه به شاعرانگی و نزدیک‌کردن متن داستان به شعر را هم حاصل خواهند کرد.

یک نکته‌ی قابل تأمل درباره‌ی کتاب، نزدیکی مکانی آن با جغرافیای ایران است. حتما در اطراف خود دوستانی داریم که کُردتبارند. در عین حال فضای داستان در کشور عراق اتفاق می‌افتد، آن هم در زمان جنگ و پس از آن. یعنی تاریخی که همه‌ی مایی که می‌توانیم کتاب را بخوانیم، با اندکی اغماض سن‌مان به درک فضای آن ایام برمی‌گردد. پس قرابت جغرافیایی، تاریخی و شخصی با مکان، زمان و شخصیت‌های داستان چه چیز دیگری را نیاز دارند تا بتوانند باورپذیری و تاثیر بر نقاط آشنای ذهن و زمانه را برای‌مان مهیا کنند. اتفاقا همین نزدیکی‌ها و آشنایی‌ها با فضا و موضوع کتاب است که هم خواندن را راحت‌تر می‌کند و هم تاثیر فضاها را.

من در حدی نیستم که از قدرِ کتاب بی‌نظیر ” در جستجوی زمان ازدست‌رفته”ی مارسل پروست بزرگ بکاهم، اما در فرآیند خوانش چنین کتابی، برای درک و ارتباط با فضایی که در آن اگر کسی نمی-دانست روز شنبه ناهار در ساعت همیشگی سرو نمی‌شود و این باعث خنده‌ی دیگران می‌شد به‌گونه‌ای که آدمهایی از این‌دست حیرتِ ساکنین موقعیت را برمی‌انگیزند، کلی تمرکز و وقت لازم بود. اما کتابی که روایت آدم‌ها و جغرافیا و وقایع جایی است که همین بیخ گوش‌مان است و در وضعیتی متناظر با آنچه که ما در این طرف مرز با آن روبرو بوده‌ایم، مدام ما را به ارجاعات درونی و مابه‌ازاهای تاریخیِ درون ذهنمان ارجاع می‌دهد و مثل آینه‌ای که دنیل سمپره در کتاب “سایه‌ی باد” از کتاب‌ها انتظار داشت، روبروی مخاطب قرار می‌گیرد و مدام او را به خودش نشان می‌دهد.

اما وجه مهم‌تر این نزدیکی جغرافیایی و تاریخی، باورمندکردن اتفاقات است. شهر نوازندگان چه بخواهیم و چه نخواهیم، اثر بسیار مهمی است. این اثر به علت کَندوکاوهای روانشناختی و ساختارهای مهم و ماندگاری که با خود عرضه می‌کند، مورد توجه قرار گرفته است و قاعده آن است که مخاطب هرچه به جغرافیای داستان نزدیک‌تر باشد، توان تصور و بناکردن تصاویر روایت در ذهن‌اش نیز ساده‌تر است و به همان میزان تاثیرپذیری از وقایع داستان و درک لایه‌های روانی شخصیت‌ها برای وی امکانپذیرتر. حال ما با اثری مواجه‌ایم که در نهایت توان خود امکان‌پذیری را فراهم ساخته و و برای مایی که با فضای تاریخی و اتفاقات تاریخی آن بیشترین نسبت را در میان همسایگان کشور عراق داریم، این باورمندی به اوج خود خواهد رسید. مثل اینکه طوری حرف زدم که انگار قرار است شما را با کتابی در ژانر دفاع مقدس آشنا کنم. راستش من هم دوست داشتم از درون قصه‌های خودمان، حبیب احمدزاده‌ای می‌توانست جنگ و توحش آن را بیشتر و بیشتر بنویسد، اما شهر نوازندگان را هرگز و مطلقا اثری در ژانر دفاع مقدس نمی‌دانم.

این کتاب به نظرم ابتدا قرار بوده کتابی در تقدیس و تکریم هنر باشد. بعد که بختیار قرار شده حرف‌های خود را در جامه‌ی داستان روایت کند، فضای جنگ را برایش طراحی کرده است. جایی از کتاب وجود ندارد که ذهن مخاطب را از پس زمینه‌ای که حاصل جستجو درباره‌ی ماهیت و موجودیت هنر ناب است، رها بگذارد. حتی در دل خشونت‌های کتاب اگر نوایی ناغافل از گوشه و کناری به گوش مخاطب برسد، فوراً  او را با این سوال مواجه می‌کند که آیا اسحاق زرین‌لب این نوع موسیقی را می‌گفت؟ یا هرجا ترکیب رنگ و نقش و طرحی را دید، نقاشی متعالی در کلام موسای بابک را به خاطر بیاورد.

در کنار همه‌ی این‌ها کتاب تنها به دنبال بیان احوالات موسیقی و نقاشی ناب و فاخر و والا نیست، بلکه مطلق هنر را چنان مورد بررسی قرار می‌دهد که گویی هنر را در هفت پستو قرار داده باشند و بر هریک هفت قفل نهاده باشند و منتهای نظر بختیار و همه‌ی تلاش‌هایش برای بازکردن قفل هفتم از پستوی هفتم در ذهن مخاطب‌اش باشد.

در زمانه‌ای که هجوم طرح‌ها و نقش‌های گرافیکی تبلیغاتی، شبکیه‌ی چشم را مدام به ضیافت رنگ‌ها می‌برد و در روزگاری که با هر باز و بسته‌کردن تلگرام و اینستاگرام، صفحات معرفی آهنگ‌های روز با چندین آهنگ مختلف، فضای گوشی‌ها را پُرتر می‌کند، چه کسی باید هشدارهای دورنشدن از هنر ناب نقاشی و موسیقی را به مخاطب گوشزد کند؟ چه دستگاهی باید آلارم درنیفتادن به وادی ابتذال و پیش-پاافتادگی بسیاری از محصولات به‌ظاهر هنری را برای‌مان به صدا درآورد، به جز ادبیات و کلمات و نوشته-هایی که تنفس هنر ناب و اصیل و متعالی را در هوای دودآلود انفجار طرح و صدا و تصویر به ما یادآوری کند؟

ادبیات متعالی، روح را خراش می‌دهد و تقطیع می‌کند به قصد ساختن و شکل‌دادن. حلَال رنگ‌ها را به ذهن می‌پاشد به‌قصد پاک‌کردن رنگ‌های اضافی و زائد و محوشونده، تا نقش ذهن جلا بگیرد و بتوان ماندگاری از رنگ‌ها را دید و شناخت و ذهن را از آنها پر کرد. زنگ‌ها و رنگ‌ها و ریتم‌ها را با فیلترهای خود صاف می‌کند و خش‌های ناشنیدنی را می‌زداید. گاه با قلم و چکش ضربه‌هایی می‌زند تا جرم‌های اضافی احاطه‌شده بر قشر روح را جدا کند. ادبیات، گوهریاب و گوهرشناس است. مستقیم و صادقانه و بدون چشمداشت تاب از کف می‌برد و آرایه‌های خود را بر دل می‌نشاند. و شهر نوازندگان نه با زبان اشاره و کنایه، که یکراست تو را به دل معانی اصیل هنر می‌برد و ناشنیده‌ها و نیندیشیده‌ها و نخوانده‌ترین‌ها را در میان غبار و چکاچک شمشیرهای زهرآلودی که به قامت هنر و مشخصا موسیقی و نقاشی وارد می‌شود، از ذهن می‌زداید.

اینجاست که کارکرد ادبیات با تهور و جسارت بیشتری به خواننده زنهار « دورباش از ابتذال و نزدیک‌باش به روح هنر» می‌دهد، مثل پرنده‌ای که در انیمیشنی قدیمی بر بالای عرشه‌ی کشتی فریاد می‌زد: خشکی می‌بینم.

جالب آنجاست که کلام بختیار در شناساندن هنر آنچنان کامل است که سوالات بی‌جواب و عرصه-های فتح‌نشده در معانی هنر را بی‌پاسخ نمی‌گذارد و همانجا که برای مخاطب سوال طرح می‌شود، از زبان یکی از شخصیت‌ها آن سوال مطرح شده و پاسخی حکیمانه در انتظار اوست.

تلاش بختیار تنها برای کندوکاو در هنر و معانی واقعی و ناب آن نیست، بلکه اصل کوشش او بر بازنمایی واقعیات روح و قدرت ارتفاع‌گرفتن پرواز آن است. نویسنده آنچنان در عمق روح به تمام جنبه‌های فلسفی و روانشناختی نگاه می‌اندازد که قطعاً برای هر مخاطبی جلوه‌هایی به تصویر کشیده می‌شود که تا آن-لحظه یارای نمایش و شناخت از آن را نداشته است. کلام‌های ناگفته، حرف‌های ناشنیده و آگاهی به وسعت پهنه‌های نرفته و ارتفاعات اوج‌نگرفته‌ی روح. در حقیقت بختیار با پیوند هنر و روح و مددگرفتن از توان شاعرانگی خود در بیان این دو مفهوم، هم هریک را جداگانه تعریف می‌کند و نمایش می‌دهد و هم با تلفیق آنها و کنش و واکنش هریک بر یکدیگر در ساختن موجودی که حاصل پیوند روح و هنر است بسیار موفق عمل کرده است.

بیان بختیار که بر مبنای ساختارهای سنجیده‌شده و تلاش‌یافته و به اصطلاح کارشده استوار است، همچون مراتب‌یافتگی مفاهیم به مرور اوج می‌گیرد، نه به یکباره و بی‌مقدمه. گویی اساس ذهن انسان معاصر در نظر آورده شده و برای آن نُت نوشته شده است. از لوحه‌های پیش‌دبستانی آغاز می‌شود و تا اعماق نظریات هنر مدرن اوج می‌گیرد. از موسیقی باد و باران و پرنده‌ها آغاز می‌کند و تا عمیق‌ترین احساسات قابل درک با موسیقی اوج می‌یابد. حتی در بیان جادوی رئالیستی بختیار نیز این الگو کاملا واضح است. به یکباره ناشناخته‌ها و نادیده‌ها را به مخاطب قالب نمی‌کند و از این لحاظ، ساختارشناسانه‌تر از «آخرین انار دنیا» و «عمویم جمشیدخان» عمل کرده است. و در عین حال، با مشخص‌کردن تام و تمام مقصد و مقصود خرده‌روایت‌ها بهتر از آن کتاب‌ها عمل کرده است.

شهر نوازندگان سفید نه تنها از صفحه‌ی آغازین تا انتهای آن و در بیان روایت، ساختارمدارانه و گام-به‌گام با ضرباهنگ مشخص و منطقی جلو می‌رود که برای خوانش سایر آثار ادبیات کردستان نیز لازم و به عنوان مقدمه می‌تواند مورد استفاده قرار گیرد. بختیار ظاهراً می‌داند که خواننده با خواندن شهر نوازندگان علاقه‌ی عجیبی به ادبیات اقلیم کردستان پیدا می‌کند و از این‌رو مفاهیم پربسامد و اساسی در ادبیات آن اقلیم را در شهر نوازندگان سفید پی‌ریزی می‌کند. منظورم صریحاً مهاجرت است. همان درونمایه‌ای که در آثار قابل اعتنای کردستان مثل« اسفار سرگردانی»ِ جبار جمال غریب که برنده‌ی جایزه ی حسین عارف شد، و یا رمان کوتاه و مدرن «سایه و مرگ تصویرها»یِ عطا محمد مبنا و اساس است.

مهاجرت به‌عنوان اساسی‌ترین مساله‌ای که کُردها در دهه‌های اخیر با آن روبرو بوده‌اند و مشکلات و گسستگی ایجادشده بین اقلیم همیشه در حصر آنها میان ایران، عراق و ترکیه، فصل نوینی در ادبیات نویسنده‌های آن اقلیم گشوده است و آثار مطرحی از ادبیات کردستان را به خود اختصاص داده است.

در اسفار سرگردانی ( همانگونه که از نام‌اش پیداست) مهاجرت با سوالهای اساسی از نسبت شخص مهاجر با سرزمین مادری و اشکال قابل بازگشت شخص با هویت تلفیق‌شده با سرزمین میزبان عنوان می‌شود. اما در سایه و مرگ تصویرهای عطا محمد حیرانی و ناامیدی شخصیت اصلی کتاب از بازگشت، با گم‌شدن کردستان ـ که نام دختر دایی قهرمان داستان(ریبوار) است ـ نهایتاً به بازگشت روح به اساسی‌ترین و پایه‌ای-ترین مفاهیم انسانی مثل بو و طعم می‌انجامد و در واقع شخصیت اصلی شروع به بازتولید مفاهیم در خلال مهاجرت به سرزمین دیگر می‌کند، اما همه‌ی اینها در شهر نوازندگان سفید مقدمه می‌یابند . مهاجرت شخصیت اصلی شهر نوازندگان ابتدا در خود عراق اتفاق می‌افتد. و این سرآغاز تمام مهاجرت‌ها و آوارگی-های کُردهای عراق است. گویی سیر تاریخی مهاجرت و مراتب وقایع‌نگاری درباره‌ی هجرت کُردها نیازمند مقدمه‌ای به نام شهر نوازندگان سفید است تا بتوان با احاطه‌ی کامل بر اوضاع چیره‌شده بر ذهن و زمانه‌ی کردستان از آغاز با آن مردمان مظلوم همراه و هم‌قدم شد و ادبیات غیرقابل‌انکار و زیبای آن اهالی را دنبال کرد.

جالب آنجاست که مهاجرت در شهر نوازندگان از دو مقصد به دو مقصود انجام می‌شود. از اقلیم کردستان به سرزمین‌های جنوبی عراق و مهاجرت از روح به روح. دنیاهای موازی و سیر موقعیت‌ها و روایت کتاب به عنوان مقدمه‌ای برای خواندن سایر آثار عمل می‌کند. چه اینکه در مراتب مهاجرت و آوارگی کُردها، و قبل از آنکه جمشیدخان مسافران خود را به همراه برادرزاده‌اش سالارخان از ترکیه به سایر نقاط اروپا قاچاق کند، یا «کاکوی ژنیار مرادبیگ» قصد رجعت به سرزمین پدری‌اش را در «اسفار سرگردانی» داشته باشد و یا غایت ذهن و روح یک مهاجر را در «سایه و مرگ تصویرها»ی عطا محمد و «آخرین روزهای زندگی هلاله»ی عطا نهایی ملاحظه کنیم، ناگزیریم از خوانش  و به یاد داشتن سیر تاریخی و مقدمات روحی که بر شخص مهاجر مترتب می‌شود. بختیار با شخصیت اصلی کتاب شهر نوازندگان این سیر وقایع و انفعالات روحی آغاز کننده‌ی جریان مهاجرت را از اردوگاه جغرافیایی و روحی برایمان بازسازی می‌کند و مقدمه‌ای کامل را در خوانش آثاری که در ادبیات کردستان به مهاجرت پرداخته اند امکانی بهتر می-دهد.

علاوه بر بیان مقدماتیِ مفهوم مهاجرت، اجرای شایسته‌ی سبک رئالیسم جادویی در شهر نوازندگان، باعث می‌شود تکلیف خواننده با این سبک به روشنی معلوم و باورپذیر گردد که این نیز به نیکی مقدمه‌ی سایر آثار در این سبک ( مثل اسفار سرگردانی و سایه و مرگ تصویرها) است.

و اما عشق؛

عشق در این اثر بختیار علی مثل عشق در آخرین انار دنیا، عشقی نه آنگونه است که متعارف ادبیات و موسیقی و هنر است، که عشق درهم‌تنیده‌ای است به انسان و حاصل تلفیق هنر، انسانیت و صلح است. بختیار با درکنارهم قراردادن عشق‌های لحظه‌ای و نامقدس با عشق‌های نامبتنی بر وصال زمینی و هماغوشی، نوع برتر عشق را به تصویر کلمات می‌کشاند؛ عشقی که از تقدیس هنر آغاز می‌شود  و با رعایت جان و گوهر انسانیت و با مولفه‌های ناهمگن با مفهوم غالب عشق و تکفیر جنگ به سرانجام می‌رساند. در بیان بختیار، عشق حاصل از نگاه روحانی به طبیعت و صلح‌طلبی مثل گلی خوشرنگ از میان سنگ و آتش و خونریزی رخ می‌نماید و در به‌دست‌دادن معنای والاتر عشق، تلاش به‌سزایی می‌کند. بختیار در این بیان تا به این حد موفق می‌شود که خواننده را مثل شخصیت اصلی کتاب، عاشقِ و معشوقِ خاص کتاب می‌کند و بیان شاعرانه‌ی او به ایجاد این احساس در مخاطب بسیار موفق عمل می‌کند، تا جایی که می‌توان بین دو خواننده-ی شهر نوازندگان گفتگوهای مشترک و بیان صفات مشترک معشوق را به خوبی مشاهده کرد. علاوه بر بیان شاعرانه، تلفیق مفاهیم انسانی و ضد جنگ در کنار تیرگی‌هایی که به مدد کلمات از جنگی تار و وحشیانه در لابه‌لای متن دیده می‌شود، تاثیر عواطف بیان‌شده را در خواننده بالاتر می‌برد.

موفقیت بختیار در این مورد مستقیماً به موفقیت او در شخصیت‌پردازی کاراکترها بازمی‌گردد. سامر بابلی (که می‌شد درباره او  بسیار نوشت، اما به خاطر لودادن داستان این اجازه را به خود نمی‌دهم) فهمی بصری، ام‌فضل، شهناز سلیم، قربانیان جنگ، مصطفای شبنم، دالیا، موسای بابک، جلیل باران و … هرکدام کم‌تر از سامر نیستند و هر یک قهرمان رمان‌های بزرگ و اعجاب‌آور می‌توانند بود. به گونه‌ای که همراهی خصوصیت هریک از این شخصیت‌ها با خواننده، توان یادآوری و ساختمان‌سازی شخصیت‌شان را در موقعیت‌های مشابهی از زندگی مخاطب که این شخصیت‌ها توان بازنمایی آن را دارند، دست‌کم برای مدت‌زمانی طولانی فراهم خواهد ساخت. از یاد نبریم که خصوصیات شخصیت‌ها همگی به‌عنوان یک کلِ واحد در خدمت مفاهیمی که در رمان موجاموج حاضرند، عمل می‌کنند و حکایات و روایات خلاقانه و ابداعات بختیار در خدمت تسهیل روایی کتاب ایفای نقش می‌کنند.

***
«شهر نوازندگان سفید»

نوشته‌ی بختیار علی

ترجمه رضا کریم‌مجاور

نشر افراز

چاپ دوم 1396

منبع: مد و مه

درنگی در رمان «شهر نوازندگان سفید» نوشتۀ بختیار علی

مطالب بیشتر

1. گفت‌وگوی مریوان حبچه‌ای با بختیار علی

2. دغدغۀ جاودانگی در رمان دریاس و جسدها 

3. بختیار علی: چرا نمی‌توانیم شعر را نادیده بگیریم؟

4. سخنان بختیار علی در مراسم جایزۀ نلی زاکس

5. نگاهی به رمان آخرین انار دنیا

 

درنگی در رمان «شهر نوازندگان سفید» نوشتۀ بختیار علی

درنگی در رمان «شهر نوازندگان سفید» نوشتۀ بختیار علی

درنگی در رمان «شهر نوازندگان سفید» نوشتۀ بختیار علی

درنگی در رمان «شهر نوازندگان سفید» نوشتۀ بختیار علی

درنگی در رمان «شهر نوازندگان سفید» نوشتۀ بختیار علی

 

مدیریت

فریادی شو تا باران وگرنه مُرداران... احمد شاملو

Recent Posts

چگونه از «دادگاه بیست‌وچهار ساعتی ذهن» و «محکومیت‌های مداوم» رها بشویم؟

چگونه از «دادگاه بیست‌وچهار ساعتی ذهن» و «محکومیت‌های مداوم» رها بشویم؟

1 روز ago

من فکر می‌کنم هرگز نبوده قلب من این‌گونه گرم و سرخ…

من فکر می‌کنم هرگز نبوده قلب من این‌گونه گرم و سرخ...

3 روز ago

نگاهی به کتاب «خطابه‌های برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی

نگاهی به کتاب «خطابه‌های برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی آیدا گلنسایی: بزرگ‌ترین شاعران…

6 روز ago

شبیه به مجتبی مینوی!

شبیه به مجتبی مینوی! مرتضی هاشمی‌پور محمد دهقانی، نویسنده و منتقد ادبی را از پویندگان…

1 هفته ago

نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور»

نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور» «جیمز سیدنی ادوارد»‌ که با نام «جیمز انسور»‌…

1 هفته ago

جمله‌هایی به یادماندنی از نغمه ثمینی

جمله‌هایی به یادماندنی از نغمه ثمینی «لباس جایی است که فرهنگ‌ها برای حضور فیزیکی بدن‌ها…

2 هفته ago