با ما همراه باشید

اختصاصی کافه کاتارسیس

داستان مردم؛ مطالعۀ تاریخ با رمان نوشتۀ سوزان وایز باور

تاریخ رمان در ده دقیقه؛ سوزان وایز باور/ ترجمۀ لیلا ذوالقدری

داستان مردم؛ مطالعۀ تاریخ با رمان نوشتۀ سوزان وایز باور

داستان مردم 

مطالعۀ تاریخ با رمان[1]

ترجمۀ لیلا ذوالقدری

 

در یکی از قصبات ولایت مانش که نمی‌خواهم نام آن را به یاد آورم، دیرزمانی نیست که نجیب‌زاده‌ای زندگی می‌کرد[2] .

 

گروهی از مردان که ریش داشتند، با لباس‌های تیره و غم‌انگیز و کلاه‌های نوک‌تیز خاکستری‌رنگ، با جمعی از زنان در هم آمیخته بودند. بعضی از زنان روسری بر سر داشتند و برخی سربرهنه بودند. این مردان و زنان جلو یک ساختمان چوبی گرد آمده بودند که درش از الوارهای بلوط ساخته شده بود و با گل‌میخ‌های بزرگ محکم گشته بود[3].

 

اسماعیل خطابم کنید[4].

 

سرما با اکراه از زمین برخاست، مه غلیظ آهسته پس می‌رفت و سپاهی را که بر دامنۀ تپه‌ها راحت‌باش کرده بود، آشکار می‌ساخت[5].

 

امروز مادرم مرد. شاید هم دیروز، نمی‌دانم[6].

 

سال‌ها سال بعد، هنگامی که سرهنگ آئورلیانو بوئندیا، در مقابل جوخۀ اعدام ایستاده بود، بعد از ظهر دوردستی را به یاد آورد که پدرش او را به «کشف یخ» برده بود[7].

 

خواندن اولین کلمات یک رمان شبیه نگاهی اجمالی به اولین شکاف نور در امتداد لبۀ یک درِ باز است. داخل آن اتاق نامرئی چیست؟ خواننده به جلو خم می‌شود، منتظر اینکه هر یک از جزئیات جای مناسب خود را درون کل[صحنه] پیدا کند. معلوم می‌شود که طرح معماگونۀ پشتِ در لبۀ یک پرده است و شکلِ عجیب روی زمین سایۀ یک میزِ بغل مبل است. سرانجام در باز می‌شود. خواننده از آستانه به دنیای دیگری وارد می‌شود.

بعضی درها سریع باز می‌شود. گروهی از مردان ملبس باوقار که ریش دارند و زنانی که روسری دارند دور زندان بوستون جمع شده و منتظرند که هستر پراین ـ قهرمانِ زنِ داستان داغ ننگ (1850) نوشتۀ ناثانیل هاثورن ـ با نوزادش که در آغوش دارد، خارج شود. علف‌های تابستانی هنوز گرمند. رگه‌های درخشان نور خورشید به طور ناهماهنگی بالای میله‌های آهنی و زنگ‌زدۀ زندان افتاده و یک بوته گل رز وحشی در مقابل دروازه روییده است، شکوفه‌های صورتی‌اش که در مقابل چوب‌های فرسوده دروازه قرار دارد حیرت‌آور است.

سپاهِ در حال استراحتِ نشان سرخ دلیری (1895) نوشتۀ استیون کرین به زودی برمی‌خیزد و به جنب‌وجوش می‌افتد. سربازان آبی‌پوش در حال مشاجره‌‌ پیراهن‌های خود را می‌شویند، دور آتش اردوگاه جمع می‌شوند. جاده‌های پر گل‌و‌لای زیر نور صبحگاهی کم‌کم خشک می‌شود. سرباز جوانی غرق در فکر روی تختش دراز کشیده، در حالی که دود آتشی که خوب به آن رسیدگی نشده دورش را گرفته است. خورشید بر چادر که کار سقف را می‌کند، تابیده و آن را به رنگ زرد کم‌رنگ درآورده است.

هر دوی این صحنه‌ها همانند یک نقاشی واضح و بلاواسطه‌اند: اولین پارگراف هر کدام از آن‌ها را بخوانید خود را در آستانۀ ورودی می یابید. اما درهای دیگر با صدای غژغژ و آرام‌تر باز می‌شوند. راوی رمان بیگانه (1942)، آلبر کامو، دقیقاً نمی‌داند که چه زمانی مادرش مرده است. تلگرامِ رسیده از خانۀ سالمندان دقیق نیست. اما این موضوع بیش از یک یا دو لحظه ذهن او را درگیر نمی‌کند. آمادگی او برای مراسم تشییع سرسری است. او تقریباً اتوبوسی را که باید سوارش شود از دست می‌دهد. وقتی وارد خانۀ سالمندان می‌شود، نگهبان به او اتاقی را که بدن مادرش در آن قرار دارد نشان می‌دهد ـ اما او به خود زحمت نمی‌دهد تا به صورت مادرش نگاه کند. چرا؟ چه اتفاقی می‌افتد؟ خواننده مجبور است با این سؤال‌ها حالت تعلیق را تجربه کند و منتظر بماند و هر تکۀ جدید از اطلاعات را که با بی‌دقتی از فکر راوی بیرون می‌چکد قبول کند و منتظر بماند تا قطعات بریده‌‌بریده را ـ در بخش‌های بعدی کتاب ـ کنار هم جمع کند و به صحنه‌ای قابل درک برسد. صد سال تنهاییِ (1967) گابریل گارسیا مارکز حتی از این هم بی‌اعتناتر است، با جهش از مرگ قریب‌الوقوع سرهنگ به دست جوخۀ آتش، و بازگشت به روستای ماکاندو، و طرح‌های بی‌شتاب زندگی روزمره؛ بازگشت به زمانی دور یعنی وقتی که «جهان چنان تازه بود که بسیاری چیزها هنوز اسمی نداشتند و برای نامیدنشان می‌باید با انگشت به آن‌ها اشاره می‌کردی.» چه زمانی به اعدام سرهنگ برخواهیم گشت؟ در پایان (شاید.) صبر داشته باشید.

          در رمان‌های قدیم‌تر درها تقریباً یکباره حرکت می‌کنند و باز می‌شوند؛ با نزدیک شدن به قرن بیست و یکم، به‌تدریج درها با تأخیر و با سرعت کمتر و هر بار به اندازه یک میلی‌متر باز می‌شوند. با این حال، شما ممکن است متوجه شباهتی عجیب و غریب شوید بین سطر اول یا همان کلمات مشهور آغازین رمان دن ‌کیشوت ـ که اولین بار به‌زبان اسپانیولی در 1604 منتشر شد ـ  و سطرهای آغازین رمانی که بسیار بعدتر منتشر شد یعنی رمان در رمان در رمانِ ایتالو کالوینو با نام اگر شبی از شب‌های زمستان مسافری.

تو داری شروع به خواندن داستانِ جدیدِ ایتالوکالوینو، اگر شبی از شبهای زمستان مسافری، می‌کنی. آرام بگیر. حواست را جمع کن. تمام افکار دیگر را از سر دور کن. بگذار دنیایی که تو را احاطه کرده در پس ابر نهان شود [8].

همۀ سطرهای آغازین دنیای جدیدی را برای شما ترسیم می‌کنند. اما فقط سروانتس و کالوینو به شما یادآور می‌شوند، اگر پا را از آستانۀ در فراتر بگذارید، جهان دیگری که پشت سرِ شماست، هرگز از بین نرفته است؛ فقط سروانتس و کالوینو به محض اینکه شروع به خواندن می‌کنی یادآوری می‌کنند که «این یک کتاب است. فقط قصه است. به یاد داری؟»

بین سال‌های 1604 و 1972، ما پس از تغییرات زیاد دوباره به قبل بازگشته‌ایم. به طور خلاصه، این تاریخچه رمان است.

 

هر رمانی تحت تأثیر قراردادهایی است ـ انتظاراتی که خواننده از کتاب دارد. بعضی از این قراردادها بصری‌اند. اگر شما جلدی شومیز با روکشی صورتی و قهرمانی نیمه‌برهنه روی جلد ببینید، انتظار دارید که در امتداد سطور چیزهایی بخوانید از قبیل «اوانجلین بالای پله‌ها ایستاد، در حالی‌که چین‌های لباس ململ کرم‌رنگش را از دور مچ پای ظریفش جمع می‌کرد» نه از قبیل «غروب گرم یکی از روزهای اوائل ژوئیه جوانی از اتاق کوچک خود که آن را از ساکنان پس‌کوچۀ «س.» اجاره کرده بود، به کوچه گام نهاد و آهسته با حالتی تردیدآمیز به سوی پل «ک.» روان شد.[9]»

رمان‌ها هم‌چنین تحت تأثیر قراردادهای زبانی‌اند. داستانی که اینطور شروع می‌شود که «پدرم ملکی کوچک در «ناتینگام‌شیر» داشت؛ دارای پنج پسر بود و من سومین ایشان بودم. هنگامی که چهارده ساله بودم مرا به دانشگاه «کمبریج» فرستاد تا در «امانوئل کالج» درس بخوانم. من در آنجا سه سال ماندم.[10]» به شمای خواننده می‌گوید: این یک روایت جدی و قابل اعتماد است. ببین چه قدر جزئیات دقیق به تو می‌دهم؟ از سویی دیگر، کتابی که اینطور شروع می‌شود که «روزی آفتابی و سرد در ماه آوریل بود و ساعت‌ها زنگ ساعت سیزده را می‌نواختند.[11]»، به شما نشانۀ کلامی کاملاً متفاوتی می‌دهد: این کتاب دربارۀ جهانی که می‌شناسیم نیست.

خوانندۀ ماهر نباید تصور کند که نویسنده همیشه همان قراردادها را به‌صورت سرراست به ‌کار می‌گیرد. آن راوی جدی و قابل اعتماد که به شما می‌گوید پدرش «ملکی کوچک در ناتینگام‌شیر دارد» نامش گالیور است؛ سپس او می‌خواهد برای شما دربارۀ سفرهایش به لی‌لی‌پوت بگوید که در آن به‌دست افرادی با قد شش اینچی اسیر شده است، و سفر به لاپوتا که در آنجا بومیان چنان غرق در فکرند که سیاحان مجبورند به سرشان ضربه بزنند تا بتوانند با آن‌ها شروع به صحبت کنند. در سفرنامۀ گالیور، جاناتان سویفت از قراردادهای قدیم‌تر ادبیات یعنی سفرنامه استفاده می‌کند تا قراردادهای جامعۀ خودش را به تمسخر بگیرد. اما شما استفادۀ نابجا اما آگاهانۀ سویفت از جزئیات و شواهد دقیق را درک نخواهید کرد، مگر اینکه از پیش بدانید که سفرنامه چیست. این تاریخ مختصر (و گزیده) رمان چارچوبی اساسی از قراردادهای رمان‌نویسی به شما ارائه می‌دهد ـ تا وقتی نویسندگان آن‌ها را به‌کار می‌گیرند و تغییر می‌دهند، شما بتوانید آن‌ها را تشخیص دهید.

 


[1] نوشتار حاضر ترجمه‌ای است از قسمت اولِ بخش پنجمِ کتاب زیر:

Susan Wise Bauer, The Well-educated Mind: a guide to the classical education you never had, New York & London: W.W. Norton & Company, 2003, pp. 57-59.

[2] میگل د سروانتس، دن کیشوت، ، ترجمه محمد قاضی، تهران: جامی، 1382، ص 13.

[3] ناثانیل هاثورن، داغ ننگ، ترجمه سیمین دانشور، تهران: خوارزمی، 1357، ص 15.

[4]هرمان ملویل، موبی دیک یا وال سفید، ترجمه پرویز داریوش، تهران: امیرکبیر، 1387، ص 22.

[5] استیفن کرین، نشان سرخ دلیری، ترجمه غفور آلبا، تهران: امیرکبیر، 1388، ص 21.

[6] آلبر کامو، بیگانه، ترجمه لیلی گلستان، تهران: نشر مرکز، 1385، ص 61.

[7] گابریل گارسیا مارکز، صد سال تنهایی، ترجمه بهمن فرزانه، تهران: امیرکبیر، 1390، ص 11.

[8] ایتالو کالوینو، اگر شبی از شبهای زمستان مسافری، ترجمه لیلی گلستان، تهران: آگاه، 1380، ص 7.

[9] فئودور داستایفسکی، جنایت و مکافات، ترجمه مهری آهی، تهران: خوارزمی، 1388، ص 27.

[10] جاناتان سویفت، سفرنامه گالیور، ترجمه منوجهر امیری، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1352، ص 49.

[11] جورج اورول، 1984]هزار و نهصد و هشتاد و چهار[، ترجمه صالح حسینی، تهران: نیلوفر، 1361، ص 9.

 

آشنایی با نویسنده

سوزان وایز باور (متولد 1968) نویسندۀ آمریکایی و مدرس ادبیات آمریکا در کالج ویلیام و مری است.

 

آشنایی با مترجم

لیلا ذوالقدری کارشناس ارشد علم اطلاعات و دانش‌شناسی و عضو هیئت علمی بنیاد دایره‌المعارف اسلامی است.

داستان مردم؛ مطالعۀ تاریخ با رمان نوشتۀ سوزان وایز باور

داستان مردم؛ مطالعۀ تاریخ با رمان نوشتۀ سوزان وایز باور

مطالب بیشتر

1. گفتگوی جولیان بجینی با مری ورناک ترجمۀ فاطمه مینایی

2. تأملی در رمانِ ظرافت جوجه تیغی اثر موریل باربری

3. نگاهی به رمان داغ ننگ نوشته ناثانیل هاثورن

4. صد سال تنهایی کتاب شعر است

5. نگاهی به رمان بیگانه اثر کامو

 

برای افزودن دیدگاه کلیک کنید

یک پاسخ بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برترین‌ها