اعطای جایزۀ افشار به محمدرضا باطنی؛ خطایی آشکار!
کامیار عابدی با انتقاد از اعطای جایزه موقوفات افشار به محمدرضا باطنی، میگوید، «او ضدیتی آشکار با معیارهای ادبی در زبان فارسی دارد. همچنین ایشان درباره موقعیت زبان فارسی در کشور، و نیز وحدت ملی ایران عقاید بخصوصی دارد که آن نیز با هدف واقفِ موقوفات دکتر افشار و هدفهای اصلی و اساسی جایزهاش به کلی متفاوت است».
این منتقد ادبی در یادداشتی نوشته است: «جایزه موقوفات دکتر محمود افشار از اندک جایزههای ادبی و فرهنگی ایران است که از اواخر دهه ۱۳۶۰ هر سال یا گاه هر دو – سه سال یکبار به یکی از استادان و ادیبان و پژوهشگران ایرانی یا فارسیدان، که در حوزههای زبان فارسی، ادبیات و تاریخ ایران تکاپوی عمدهای داشتهاند، اعطاء میشود. این جایزه، بر اساس نیّت واقف، گامی است در راه اعتلای وحدت ملی ایران، و کوششی در راه شناخت قلمرو فرهنگ ایرانی، و شعر و ادبیات فارسی.
طبق اعلام رسمی موقوفات افشار، بیست و هفتمین جایزه این موقوفات (۱۳۹۹) به آقای دکتر محمدرضا باطنی، استاد و پژوهشگر رشته زبانشناسی، و فرهنگنگارِ زبان انگلیسی- فارسی، اعطاء شده است. در این نکته تردید نیست که آقای دکتر باطنی پژوهشگری فرهیخته است. اما این استاد گرامی بر اساس مقالهها، کتابها و گفتوگوهای متعدد خود، از هر نوع علایق ادبی دور بوده است. افزون بر این، ایشان ضدیتی آشکار با معیارهای ادبی در زبان فارسی، و مخالفتی عمده با کوشش برای احیای جلوههای ادبیِ زبان دارد. در واقع، نگاه دکتر باطنی به زبان، درست در روبهروی نگاه استادان همکارش مانند دکتر علیمحمد حقشناس بوده است. صرف نظر از آرای افراطی در حوزه زبان، ایشان درباره موقعیت زبان فارسی در کشور، و نیز وحدت ملی ایران عقاید بخصوصی دارد که آن نیز با هدف واقفِ موقوفات دکتر افشار و هدفهای اصلی و اساسی جایزهاش به کلی متفاوت است. آقای دکتر باطنی، نخست در سال ۱۳۸۶ در گفتوگویی در مجله «بخارا» (ش۶۳، مهر-آبان ۱۳۸۶، صص ۲۸-۱۶) از آرای تند و بنیادستیز/ رادیکال خود پرده برداشت. صاحب این قلم در همان روزها طی متن کوتاهی آرای ایشان را بررسی و نقد کرد. بدبختانه، انتشار این نقد و بررسی در مجله محترم «بخارا» میسّر نشد (از اینرو، ناگزیر شدم آن را در شکل بسیار محدودی در مجله «اندیشه و هنر» (ش ۱۷، بهار ۱۳۸۸، صص ۴۸-۴۷ منتشر کنم). نیز در همان اوان، در دیداری که به مناسبت تکمیل تحقیق خود درباره زندگی و شعر غلامعلی رعدی آذرخشی با استاد فقید، ایرج افشار، از دوستان رعدی، داشتم، به مناسبتی به گفتوگوی آقای دکتر باطنی در «بخارا» اشاره کردم. از سخن صریح استاد افشار دریافتم که ایشان نیز این گفتوگو را دیده و از آن بسیار ناخشنود است.
با تاسف بسیار، آقای دکتر باطنی پس از انتشار این گفتوگو، در سفرهایی به کانادا در طی چند سخنرانی به نحو گستردهای به بیان آرای خود برای کمرنگ کردن اهمیت زبان فارسی و برخی وجوه ملی آن پرداخت که البته این سخنرانیها در همان هنگام مورد انتقاد شماری از ایرانیان هم قرار گرفت.
صاحب این قلم تردید ندارد که آقای دکتر باطنی انسانی است در رشته خود درسخوانده، پُرتکاپو و البته صاحب آرای خاص. از اینرو، اگر در مَثل، جایزه مخصوص زبانشناسی یا فرهنگنگاری به این استاد محترم اعطا شود، جای هیچگونه شک و شبههای نخواهد بود. اما این نکته به این معنا نیست که اهل ادب با همه آرای وی موافق باشند. گذشته از این، اعطای جایزهای که هدفهای واقفِ جایزه چیز دیگری است و خود نیز این هدفها را به صراحت بر شمرده و مسئولان سابق و لاحقِ این بنیاد، هدفهای او را در ابتدای هر کتاب منتشرشده بنیاد درج میکنند، به استادی که این هدفها را به هیچ وجه قبول ندارد و از آنها فرسنگها دور است، به راستی چه معنی دارد؟ آیا این نکته نشان از آن ندارد که بنیاد موقوفات افشار در این زمینه از هدفهای خود عدول کرده است؟ بسیار بعید میدانم اگر استاد ایرج افشار در قید حیات بود، با اعطای این جایزه به آقای دکتر باطنی موافقت میکرد. به نظر میرسد رییس و اعضای محترم، محقق و فاضلِ بنیاد موقوفات افشار باید در هنگام انتشار کتاب و اعطای جایزه، تمام جوانب هدفهای واقف فقید، زندهیاد دکتر محمود افشار، را در نظر آورند تا دچار خطاهای آشکاری از این نوع نشوند.
منبع ایسنا
مطالب بیشتر
1. بررسی آرش کمانگیر سیاوش کسرایی
2. کردها؛ دل ایرانشهر؛ محمد قاضی، شمع کردها
4. بیژن جلالی؛ شعرهایش و دل ما
5. آیا انتخاب از شعرهای شاملویی «شاملو» امکانپذیر است؟
من فکر میکنم هرگز نبوده قلب من اینگونه گرم و سرخ...
نگاهی به کتاب «خطابههای برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی آیدا گلنسایی: بزرگترین شاعران…
شبیه به مجتبی مینوی! مرتضی هاشمیپور محمد دهقانی، نویسنده و منتقد ادبی را از پویندگان…
نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور» «جیمز سیدنی ادوارد» که با نام «جیمز انسور»…
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی «لباس جایی است که فرهنگها برای حضور فیزیکی بدنها…
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایت شیرجه به آبهایِ اعماق آیدا گلنسایی: در کتاب…