شاعران

آشنایی با نزار قبانی

آشنایی با نزار قبانی

تولد بر تخت سبز

روزی که در 21 آذار (مارس) 1923 در خانه‌ای از خانه‌های قدیم دمشق بدنیا آمدم، زمین نیز در حال ولادت بود و بهار آماده می‌شد که جامه‌دان‌های سبز خود را بگشاید. زمین و مادرم در یک‌زمان حامله شدند… و نیز در یک زمان وضع حمل کردند.

آیا ولادت من در فصلی که طبیعت در آن بر ضد خود بپا می‌خیزد و درختان همه‌ی جامه‌های کهنه‌شان را از تن می‌افکنند،

تصادفی بود؟ یا آنکه سرنوشت مرا چنین رقم زده بودند که مثل ماه آذار، ماهِ دگرگونی و تحول، باشم؟ آنچه می‌دانم این است در روز تولدم، طبیعت به اجرای انقلابِ خود بر ضد زمستان سرگرم بود و از مزرعه‌ها و گیاه‌ها و گل‌ها و گنجشک‌ها می‌خواست که او را در این انقلاب در برابرِ روش یکنواخت زمین تأیید کنند. این چیزی بود که در درون زمین می‌گذشت اما در بیرون آن، نهضت مقاومت بر ضد اشغال فرانسویان از روستاهای سوریه به شهرها و محلات مردم متوسط گسترش می‌یافت.

محله‌ی «شاغور»، یعنی جایی که ما در آن سکونت داشتیم، یکی از دژهای مقاومت بود. سرکرده‌های محله‌های دمشق، تاجران و صاحبان حرفه‌ها و پیشه‌وران بودند که به نهضت وطنی کمک مادی می‌کردند و از دکان‌ها و خانه‌هایشان آن را رهبری می‌نمودند. پدر من، توفیق قبانی، یکی از این مردان بود و خانه‌ی ما یکی از این‌گونه خانه‌ها. چه بسا در عرصه‌ی شرقی وسیع خانه می‌نشستم و با علاقه‌ی فراوان و کودکانه‌ای به سخنان رهبران سیاسی سوریه گوش می‌دادم که در ایوان منزلمان می‌ایستادند و برای هزاران تن از مردم سخن می‌گفتند؛

از آنان می‌خواستند که در برابر اشغال فرانسویان مقاومت کنند و اهالی را به نهضت در راه آزادی وطن برمی‌انگیختند. در خانه‌ی ما در محله‌ی «مئذته‌الشحم» جلسات سیاسی در پشت درها بسته تشکیل می‌شد و نقشه‌های اعتصابات و تظاهرات و راه‌های مقاومت را مطرح می‌کردند. ما از پشت درها استراق‌سمع می‌کردیم ولی نمی‌توانستیم چیزی از آن‌ها بفهمیم. در آن سال‌ها، یعنی در دهه‌ی سوم قرن بیستم، مخیله‌ی کوچک من نمی‌توانست امور را بروشنی درک کند. اما روزی که دیدم سربازان سنگال در نخستین ساعات بامداد با تفنگ و سرنیزه وارد خانه‌ی ما شدند و پدرم را در زره‌پوشی، با خود به بازداشتگاه صحرایی «تَدمُر» بردند دانستم که وی حرفه‌ای دیگر بجز شیرینی‌پزی داشت یعنی به حرفه‌ی آزادی اشتغال می‌ورزید. پس پدرم هم شیرینی می‌پخت و هم – بر ضد بیگانگان اشغالگر-

مردم را برمی‌انگیخت و من از این تعدد شخصیت او خوشم می‌آمد و تعجب می‌کردم که چگونه می‌توانست شیرینی و خشونت را باهم گردآورد. اینها را ذکر می‌کنم تا بگویم که این تعدد شخصیت در وجود پدرم به من و نیز بصورتی آشکار به شعر من انتقال یافت.

شعر عشق- که گذرنامه‌ی من در سفر به جانب مردم شد- در حقیقت یکی از گذرنامه‌های متعددی بود که بکار می‌بردم.

من طبیعتا مسافری با گذرنامه‌های متعدد بودم. هروقت از گذرنامه‌ای ملول می‌شدم آن را دور می‌افکندم و از جیب خود گذرنامه‌ای دیگر با اوراق تازه و رویدادهای جدید بیرون می‌آوردم. آن‌قدر که خود سفر برای من اهمیت داشت، گذرنامه در نظرم مهم نبود.

منبع

داستان من و شعر

نزار قبانی

ترجمه دکتر غلامحسین یوسفی

و دکتر یوسف بکار

نشر توس

چاپ دوم

صص20-22

شعرهایی از او را در اینجا و اینجا بخوانید.

مطالب بیشتر

  1. کتاب وطنی در بی‌وطنی سروده نزار قبانی ترجمه دکتر نسرین شکیبی ممتاز
  2. عاشقانه‌هایی از نزار قبانی ترجمه رضا عامری
  3. دربارۀ نازک الملائکه
  4. درباره‌ی امل دنقل
  5. درباره ی بدر شاکر السیاب

آشنایی با نزار قبانی

مدیریت

فریادی شو تا باران وگرنه مُرداران... احمد شاملو

Recent Posts

من فکر می‌کنم هرگز نبوده قلب من این‌گونه گرم و سرخ…

من فکر می‌کنم هرگز نبوده قلب من این‌گونه گرم و سرخ...

1 روز ago

نگاهی به کتاب «خطابه‌های برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی

نگاهی به کتاب «خطابه‌های برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی آیدا گلنسایی: بزرگ‌ترین شاعران…

4 روز ago

شبیه به مجتبی مینوی!

شبیه به مجتبی مینوی! مرتضی هاشمی‌پور محمد دهقانی، نویسنده و منتقد ادبی را از پویندگان…

5 روز ago

نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور»

نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور» «جیمز سیدنی ادوارد»‌ که با نام «جیمز انسور»‌…

1 هفته ago

جمله‌هایی به یادماندنی از نغمه ثمینی

جمله‌هایی به یادماندنی از نغمه ثمینی «لباس جایی است که فرهنگ‌ها برای حضور فیزیکی بدن‌ها…

1 هفته ago

«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایتِ شیرجه به آب‌هایِ اعماق

«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایت شیرجه به آب‌هایِ اعماق آیدا گلنسایی: در کتاب…

2 هفته ago