تحلیل شعر

ایگلتون: خوانش شعر «موزۀ هنرهای زیبا» از و.ه.آودِن

ایگلتون: خوانش شعر «موزۀ هنرهای زیبا»

در باب رنج آن‌ها هرگز بر خطا نبودند،

استادان کهن: چه خوب شناختند

حالات انسانی‌اش را؛ که چگونه روی می‌دهد

وقتی دیگری چیزی می‌خورد یا پنجره‌ای را می‌گشاید یا تنها به‌رخوت گامی به پیش برمی‌دارد؛

چگونه، وقتی سال‌خوردگان با احترام و اشتیاق در انتظارِ

میلادی معجزه‌آسایند، همواره باید باشند

کودکانی که علاقۀ خاصی به وقوع‌اش نداشتند، و سُر می‌خوردند

بر برکه‌ای در حاشیۀ بیشه‌ای:

آن‌ها هرگز از یاد نبردند

که شهادت مخوف هم باید روال خود را طی کند

به طریقی در گوشه‌ای، بیغوله‌ای

جایی که سگ‌ها زندگی سگی‌شان را می‌گذرانند و اسبِ مأمور شکنجه

کفل معصوم‌اش را با درختی می‌خارانَد.

می‌توان خلاصۀ کاملا قابل فهمی از این بند ارائه کرد. استادان کهن یا نقاشان بزرگ، چنان که شعر ادعا می‌کند، ماهیت ناهم‌گون رنج بشری را شناختند_ تضادّ میان فشردگی مطلق آن، که به نظر می‌رسد به مفهومی حساس و حیاتی اشاره دارد، و محیط هرروزه‌ای که به نحوی بس بی‌تکلف و بی اعتنا در قبال آن ظاهر می‌شود. می‌توان حدس زد که کلّ این بند تمثیلی از ماهیت تصادفی زندگی مدرن است.

پدیده‌ها دیگر الگویی نمی‌سازند که بر مفهومِ مرکزی قهرمان یا شهید متمرکز باشد، بلکه به شکلی کاملا تصادفی با امور پیش‌پاافتاده و حیاتی، با گناه و بی‌گناهی، که بی‌تفاوت در کنار هم حاضر می‌شوند، برخورد می‌کنند.

به هرحال، مهم این است که کلّ این بند به‌لحاظ کلامی چگونه شکل می‌گیرد. شعر به شکلی غیرمنتظره آغاز می‌شود؛ انگار تازه به مکالمۀ بعد از شام کسی وارد شده‌ایم؛ و هنوز هم ماجرای سربسته‌ای پیرامون آغاز این بند در کار است. این بند شروعی پرسروصدا ندارد، بلکه غیرمستقیم به درونِ درون‌مایۀ خود می‌خزد:

در یک سطر و نیم ابتداییجای اسم، فعل و مُسند عوض شده، طوری که «استادان کهن در باب رنج هرگز بر خطا نبودند»، که گزاره‌ای به مراتب سرراست‌تری خواهد بود، به صورت دستکاری شده و به لحاظ نحوی جذاب «در باب رنج هرگز بر خطا نبودند،/ استادان کهن» درمی‌آید.

شعر آودن به هیچ وجه پر افاده یا ملایم نیست؛ ولی حال و هوای دنیادیدگی پرورش یافته‌ای در خود دارد. حسّ خفیفی از انتظار دراماتیک در سطور آغازین خلق می‌شود، طوری که باید سطر را تا پایان دنبال کنیم تا بفهمیم دقیقاً چه کسی در باب رنج هرگز بر خطا نبود. «استادان کهن» نقش بدل را برای «آن‌ها» دارد، و «آن‌ها» حال و هوای محاوره‌ای خودمانی به این سطرها می‌دهد _شبیه چیزی که در چنین جمله‌ای وجود دارد: «پر سروصدا بودند آن قطارهای باربَری.» این طرز بیانِ محاوره‌ای کمی بعد در کلماتی نظیر «سگی» و «کفل» هم نمایان می‌شود، هرچند چنین گفتاری بیش‌تر به آدم‌های باحال طبقات بالا تعلق دارد تا به آدم‌های زمخت طبقات پایین.

کلمۀ سنگین و سه هجایی «رنج» به جای این که، به اقتضای معنای شعر، در آخر بند بیاید، در همان ابتدا پرطنین به صدا درمی‌آید. لحن این قطعه مودبانه است، ولی سرد و خشک نیست؛ بانزاکت است، ولی مثل بعضی از شعرهای بعدی آودِن، متظاهرانه یا تصنعی نیست.

این شعر قدرت و نفوذی در خود دارد که به نظر می‌رسد از تجربه‌ای کمال‌یافته سرچشمه می‌گیرد، و به همین خاطر است که توجه ما را برمی‌انگیزد. اگر شاعر می‌تواند دریابد استادان کهن چه خوب حقیقت رنج بشری را شناختند، پس او حتماً باید، دست‌کم در خصوص شناخت حقیقت رنج، هم‌ردیف آن‌ها باشد.

این بند در معنای حقیقی کلمه از رنج بشری به کفل اسب می‌رسد، و به این ترتیب، پای نوعی صناعت «فرود» را به میان می‌کشد. ما در پارۀ پر ابهت «چگونه، وقتی سال‌خوردگان با احترام و اشتیاق در انتظارِ/ میلادی معجزه‌آسایند.» با یک یا دو چرخش لحن مواجه می‌شویم تا به یکنواختی عامدانۀ «همواره باید باشند/ کودکانی که علاقۀ خاصی به وقوع‌اش نداشتند» برسیم، سطری که آن‌قدر کلماتی با شکل‌ها و اندازه‌های متفاوت دارد که نمی‌تواند جریان همواری داشته باشد. نحو شعر با این تأثیر انقباضی همراه می‌شود: ویرگولِ بعد از «چگونه» جمله را در تعلیق نگه می‌دارد، و لحظه‌ای پرشور را به ما عرضه می‌کند («وقتی سال‌خوردگان با احترام و اشتیاق در انتظارِ…»، فقط برای این که ما را دوباره با ملال بر زمین بکوبد.

شعر در اینجا هم کماکان نزاکت‌اش را حفظ می‌کند: «علاقۀ خاصی به وقوع‌اش نداشتند» می‌تواند دقیقاً همان معنایی را داشته باشد که می‌گوید: کودکان مخالف میلاد نیستند، ولی از این منظره ذوق‌زده هم نمی‌شوند؛ ولی می‌تواند شکل مودبانه‌ی بیان این نکته هم باشد که آن‌ها هیچ اهمیتی به میلاد معجزه‌آسا نمی‌دادند؛ تا حدودی شبیه به جملۀ «کم ملال‌آور نبود»، که شکل مودبانۀ «عجیب ملال آور بود» است. این شعر با استفاده از گونه‌ای کلام غیرمستقیم حالت مودبانه‌ی خود را حفظ کرده است.

یکی از مشکلاتی که این قطعه با آن روبه‌روست این است که چه‌طور، بدون آن‌که تمسخرآمیز باشد، به‌نحوی مقتضی کنایی باشد. شعر ناگزیر است شیوه‌ای محتاطانه در پیش بگیرد و در مرز باریک میان فرزانگی اندکی کنایه‌آمیز از یک سو و ملال صرف از سوی دیگر گام بردارد. شعر می‌خواهد بدون آن‌که رنج بشری را کوچک بشمارد از آن اسطوره‌زدایی کند.

پس این بند دل‌زده است، ولی رنج را تخطئه نمی‌کند. گویی شعر می‌خواهد، به‌عوض تأیید یک اسطورۀ احساسی که در قالب چنین رنجی کلّ دنیا را به وقفه‌ای شگرف فرو می‌کاهد، رنج بشری را با حفظ خونسردی واقع‌گرایانه محترم بدارد.

مهارت تکنیکی و لحن دنیادیدۀ شعر می‌تواند ما را متقاعد کند که خیلی ساده نگاه شدیداً بحث‌برانگیز آن را بپذیریم: این نگاه که زندگی شخصی امری یگانه است، و سپهر عمومی به‌تمامی دیگری‌ست. رنج رخدادی شخصی‌ست که هیچ شکلی از زبان همگانی قادر به بیان آن نیست. پشت این اثر این نگاه نهفته است که هریک از ما مالک تجربۀ شخصی خود هستیم، تجربه‌ای که دیواری ابدی آن را از احساسات دیگران جدا می‌کند. بخش قابل توجهی از فلسفۀ مدرن صرف برملا کردن سفسطۀ موجود در این نگاهِ به ظاهر مبتنی بر عقل سلیم شده است؛ و هیچ دلیلی وجود ندارد که نقد دربارۀ چنین مباحثی قضاوت نکند. ما نباید باورهای شاعر را چشم‌بسته بپذیریم.

اگر این شعر «مدرن» است، تا حدّی به خاطر ناباوری‌اش نسبت به کلان روایت‌هاست. رنج بخشی از یک طرح کلی نیست، حتی اگر شدت آن موجب شود گمان کنیم باید چنین باشد. رنج اتفاقی و تصادفی‌ست، و تضادّ میان جایگاه عینی و هولناکیِ آن است که به شدت تکان‌دهنده است. در مقابل، خود شعر با ظرافت طراحی شده، هرچند به شیوه‌ای که باعث شود حس کنیم چنین نیست. لحن محاوره‌ای شعر مهارت هوش‌مندانه‌اش را مخدوش می‌کند.

شعر به طرز استادانه‌ای ساده است. و این حسّ شنیداری موجود در لحن ملایم شعر تأملات آن در باب زندگی را به نحوی در قالبی محاوره‌ای بسط می‌دهد که مؤید ناباوری ما نسبت به طرح‌های والاست. قهرمان‌ستیزی مورد بحث این شعر در سبک ضدّ بلاغی آن بازتاب می‌یابد.

منبع

چگونه شعر بخوانیم؟

تری ایگلتون

ترجمۀ پیمان چهرازی

نشر آگه

ایگلتون: خوانش شعر «موزۀ هنرهای زیبا»

ایگلتون: خوانش شعر «موزۀ هنرهای زیبا»

مطالب بیشتر

  1. چند فرمالیست معروف و آراء ایشان
  2. تباین و تنش در شعر نشانی سهراب
  3. رویکرد فرمالیسم در خوانش متن
  4. میخائیل باختین به زبان ساده

 

 

 

 

مدیریت

فریادی شو تا باران وگرنه مُرداران... احمد شاملو

Recent Posts

من فکر می‌کنم هرگز نبوده قلب من این‌گونه گرم و سرخ…

من فکر می‌کنم هرگز نبوده قلب من این‌گونه گرم و سرخ...

1 روز ago

نگاهی به کتاب «خطابه‌های برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی

نگاهی به کتاب «خطابه‌های برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی آیدا گلنسایی: بزرگ‌ترین شاعران…

4 روز ago

شبیه به مجتبی مینوی!

شبیه به مجتبی مینوی! مرتضی هاشمی‌پور محمد دهقانی، نویسنده و منتقد ادبی را از پویندگان…

5 روز ago

نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور»

نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور» «جیمز سیدنی ادوارد»‌ که با نام «جیمز انسور»‌…

1 هفته ago

جمله‌هایی به یادماندنی از نغمه ثمینی

جمله‌هایی به یادماندنی از نغمه ثمینی «لباس جایی است که فرهنگ‌ها برای حضور فیزیکی بدن‌ها…

1 هفته ago

«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایتِ شیرجه به آب‌هایِ اعماق

«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایت شیرجه به آب‌هایِ اعماق آیدا گلنسایی: در کتاب…

2 هفته ago