نگاهی به کتابِ «اکتاویو پاز صدایی از آن خود» ترجمۀ لیلا مینایی
آیدا گلنسایی: کتاب «صدایی از آن خود» نوشتۀ نیک کِیستر نگاهی است به دنیای پر غوغای درونی اکتاویو پاز و زندگی پر فراز و نشیب بیرونی او.
کِیستر در شش فصل به کندوکاوی همهجانبه در زندگی شخصی_عاطفی و سیاسی اکتاویو پاز _شاعر شهیر مکزیکی_میپردازد تا ما را با وجوه مختلف زندگی و اندیشۀ شاعری عمیق، متفکّری جدلی و جستارنویسی خبره آشنا سازد. با مطالعۀ این کتاب، هم درمییابیم علت اهمیت پاز در مقام شاعر و نویسنده در تاریخ ادبیات جهان چیست و هم به نقش او در مقام روشنفکر مطرح زمانهاش واقف میشویم.
نیک کیستر، نویسندۀ اثر، پژوهشگر و مترجمی بریتانیایی است که مطالعات گستردهاش در زمینۀ فرهنگ و ادبیات کشورهای امریکایی لاتین، به ویژه مکزیک، عاملی تعیین کننده است تا از فضایی که پاز در آن بزرگ شده و تأثیر انکارناشدنی در آیندۀ فکری او داشته است تصویری روشن به دست دهد.
در این کتاب با تصویر شاعری روبرو میشویم که برای شعر رسالتی تاریخی قایل است و دغدغۀ اصلی او را هویت دو وجهیِ مکزیکی، جایگاه این کشور در جهان و ساختن تاریخ این کشور از طریق شعر تشکیل میدهد. به عبارتی دیگر او در تمام دوران شاعری خود بر معنای مکزیکی بودن در جهان مدرن تمرکز دارد.
پاز هیچگاه عضو حزب و گروه سیاسی خاصی نشد زیرا معتقد بود شعر نباید به ابزاری جهت تأمین خواستههای گروهها تقلیل یابد. او در همان جوانی با نویسندگانی روبهرو شد که برای حفظ «خلوص» ایدئولوژیک خود هر لحظه آماده بودند اصول را زیر پا بگذارند. همین تجربیات باعث شد باورهای سیاسیاش به شکل لیبرالیسمی عقلانی و انتقادی درآید که تا پایان عمر به آن معتقد ماند. در کنار اشعار متعهد، در سرودههای پاز عشق شورمندانۀ جسمانی نیز تحسین میشود تا ما با وجه دیگری از کارِ او آشنا شویم. خود در این باره مینویسد:
«من نوعی نظریۀ پر ابهام در باب جنسیت ساخته بودم که در آن همآغوشی بازنمود آنی و کوچکشدۀ فرایندی کیهانی بود. همچون ستارهها و سیارهها، زن و مرد هم به فضایی نامتناهی فرود میآیند. این فرود بازگشتی است به ریشه، به آغاز، و در عین حال، بعد از سالهای سال و لحظات بسیار، نوعی تجدید حیات و رستاخیز.»
نگاهی به کتابِ «اکتاویو پاز صدایی از آن خود» ترجمۀ لیلا مینایی
بخشهایی از مقدمۀ کتاب:
«شعرهای پاز جستوجو برای یافتن جایگاهش بود در سنت پیچیدهای که به او رسیده بود و نیز، همزمان با بالا رفتن سنش، کوششی فزاینده برای آزاد کردن واژگان کاربردی روزمره از معانی پذیرفته شده و معمولی تا به آفرینشی تازه دست یابد.
این عطش برای نوآوری به هیچوجه از خودشیفتگیاش نبود. پاز همواره معتقد بود کسی که شعر میگوید مشغول کاری جدی است، و این سخن شلی، شاعر انگلیسی، را قبول داشت که شاعران «قانونگذاران غیررسمی بشر»اند.
…پاز بیش از همه با آندره برتون، رهبر سوررئالیستهای فرانسه، احساس نزدیکی روحی داشت. هر دو معتقد بودند که ادبیات نوعی ماجراجویی اخلاقی است که رعب و وحشت تاریخ بر اهمیت آن میافزاید.»
نگاهی به کتابِ «اکتاویو پاز صدایی از آن خود» ترجمۀ لیلا مینایی
«پاز توسل به انقلاب را برای حل مشکلات ریشهدار نفی میکرد، نه تنها در کشور خودش بلکه در باقی کشورهای امریکای لاتین و دنیای در حال توسعه. او نابرابریهای موجود در این جوامع را دلیلی برای سرنگونی قهرآمیز حکومتها نمیدید و معتقد بود که جوامع باید از مسیر اصلاحات دموکراتیک بگذرند که بر نقد شفاف استوار است.»
نگاهی به کتابِ «اکتاویو پاز صدایی از آن خود» ترجمۀ لیلا مینایی
«گرچه دغدغههای او عمیقاً ریشه در پیچیدگیهای مکزیک و هویتش داشت، اصرارش بر اینکه پرداختن به شعر نمایانگر نوعی ارزش حیاتی بشری است، به آثارش طنینی بخشیده است که از مرزها فراتر میرود.»
پاز شاعری بومی نبود و همین مسئله «ملیگرایان چپ» مکزیک را روبروی او قرار میداد که معتقد بودند مکزیکی واقعی باید همۀ تأثیرات خارجیها را نفی کند. ملیگرایی عمیق پاز با گشودگی نامتعارف ذهنش به روی سنتها و تجربههای دیگر همراه بود. او فرانسه را وطن معنوی خود میدانست و بنا به شغل سیاسیاش سالها خارج از مکزیک زیست. سفرهایش به امریکا و اروپا و کشورهای خاور دور او را واداشت فرهنگ خود را در قیاس با فرهنگ دیگران تعریف کند، نه اینکه دنبال اعتباری «بومی» باشد.
پاز بسیار در معنای شعر و نقش آن در جامعه میاندیشید. در مقالهای با عنوان «اخلاق هنرمند» او از خود میپرسد ارزش هنر «متعهد» در مقایسه با «هنر ناب» چیست؟
«در هنر متعهد مسئلهی اساسی عبارت است از اینکه منظور شبهمذهبی هنرمند از خلق اثر چیست. هنر به مثابۀ پروپاگاندا. به مثابۀ جدل. هنر در ساحت اجتماع. اما در هنر ناب هنرمند صرفاً کافی است هنرمند باشد. اثر هنری او همین باید باشد. منظور دیگری در کار نیست. هنر بازی نیست. سیاست نیست. اقتصاد نیست. کار خیر هم نیست. هنر است و بس.»
او در مقالۀ دیگری با نام «شعر خلوت و شعر جلوت» شعر را با مذهب مقایسه میکند و به این نتیجه میرسد: «رویکرد شعر به جهان شبیه رویکرد مذهب است، با این تفاوت که شعر هرگز مرجعیت را نمیپذیرد و همیشه باید «ناراضی» باشد.»
پاز در گزیدهاشعار شاعران مکزیکی، که در 1950 مأموریت داشت برای یونسکوی تازهتأسیس تهیه کند، در مقدمهای کوتاه به تعامل شاعر و تاریخ پرداخت و دوباره از نقش شعر و وظیفۀ آن سخن گفت: «هر شعر تلاشی است برای آشتی دادن تاریخ با شعر به سود شعر…بدون تاریخ شعری وجود ندارد، اما شعر هم رسالتی ندارد جز اینکه تاریخ را دگرگون کند. پس، تنها شعر واقعاً انقلابی شعر آخرالزمانی است.»
او در مقالهای دیگر با نام «کمان و چنگ» (عنوان این اثر از هراکلیتوس گرفته شده) همچنان در باب ماهیت شعر تأمل میکند: ویژگیهای خاص شعر چیست، چه چیز سبب میشود پیامی که میدهد با هر چیز دیگری متفاوت باشد، و چه امکانهایی عرضه میکند. در این اثر او میگوید: شعر میتواند هم استاتیک (ایستا) باشد، یعنی همچون تارهای چنگ موسیقی خود را ایجاد کند، و هم میتواند کارکردی دینامیک (پویا) داشته باشد، یعنی مانند تیری که از چله رها شود میتواند دگربودگی جهان خارج از آگاهی فردی را بپوید.
«کمان و چنگ» سه بخش دارد. بخش اول دربارۀ ماهیت و سرشت شعر از نظر پاز است و سپس ویژگیهای خاص فرمی شعر در آن بررسی میشود. بخش دوم ناظر به «الهام شعری» است و قلب کتاب است. در این جستار او میخواهد دریابد که الهام شعری از چه پدید میآید و تفاوتش با تجربۀ مذهبی در کجاست. از نظر پاز، رویکرد مذهبی به مرگ چنان است که از اهمیت هستی آدمی در این جهان میکاهد. اما شعر به بشر این امکان را میدهد که تعارضهای زندگی و مرگ را به هماهنگی برساند. در سومین بخش «کمان و چنگ» پاز توضیح میدهد شعر چگونه میتواند بر جهانِ ورای آگاهی فرد تأثیر بگذارد. پاز در بوطیقای خود میگوید شعر میکوشد «فاصلۀ میان جهان و شیء» را بردارد. شعر مدرن بین دو قطب جادویی و انقلابی در حرکت است. قطب جادویی عبارت است از میل بازگشت به طبیعت از طریق نابودی آن خودآگاهی که ما را از طبیعت جدا میکند تا «آدمی برای همیشه در معصومیتی حیوانی بماند، یا آنکه خود را از تاریخ برهاند»، و آرمان انقلابی خواهان «فتح جهان تاریخی و طبیعت» است. اساساً هردوی این رویکردها راههایی هستند برای پل زدن بر آن فاصله و آشتی دادن «آگاهی بیگانه شده» با جهان بیرون.
پاز بر آن بود که کار شاعر تناقضآمیز است. زیرا نخست باید کلمات را خنثی کند تا در قدم بعدی بتواند به معنای حقیقی آنها دست یابد.
از نظر وی شعر مدرن میخواهد از بازنمایی خود واقعیت فراتر برود، اما با این کار خود را نیز نفی میکند.
علاوه بر تمام این مقالات، پرشورترین دفاع پاز از شعر را میتوان در کتاب «نمادها در گردش» او مشاهده کرد. در این اثر وی دربارۀ پیدایش مُد ساختارگرایی نوشت که حاصلش کلود لوی استروس یا ضیافت تازۀ ازوپ بود. پاز میگوید لِوی استروس با بیانصافی تمام شعر را در مقایسه با موسیقی و اسطوره خلع مقام کرده است. پاز تأکید میکند که شعر میتواند از زمان فراتر برود و به آفرینشی نو دست بزند.
پس از تأمل در باب خود شعر و ماهیت و جایگاه آن، دغدغۀ دیگر پاز توجه و تأمل در باب عشق آتشین و جسمانی است. او در نامهای به اِلنا گارّو که رقصنده و طراح رقص و معشوقۀ اول او بود، مینویسد:
«نمیخواهم با نفرت به من فکر کنی، انگار که به گناهی فکر میکنی. ما باید گناهمان را دوست بداریم، چون تنها راه نجات ماست. ما خودمان را در گناهمان بهجا میآوریم و به خودمان عزت میدهیم.»
او در ضمیمهای که در دوران پختگی شاعریاش به کتاب «هزارتوی تنهایی» میافزاید عشق، تسلیم شدن زن و مرد به یکدیگر چشمپوشی خودخواسته از فردیت را یگانه راه برونرفت از تنهایی وجودی آدمی میداند و میگوید تنها با این تسلیم است که میتوانیم لحظهای از آزادی را ببینیم و به نوعی از رهایی برسیم که ما را از هزارتوی تنهایی میرهاند.
این دغدغه تا پایان عمر وی ادامه دارد و به خلق جستار بلند«شعلۀ دوگانه» میانجامد که در آن به تفصیل به تأمل در باب میل جنسی میپردازد. عنوان این کتاب به سرچشمههای همزاد اروتیسم و عشق اشاره میکند: «میل جنسی، آن آتش نخستین و بدوی، شعلۀ سرخ اروتیسم را برمیافروزد که خود شعلۀ دیگری را برمیافروزد و روشن نگه میدارد، لرزان و آبیفام: شعلۀ عشق. اروتیسم و عشق شعلۀ دوگانۀ زندگی است.»
پاز در این جستار به سراغ آرای مختلف دربارۀ عشق و اروتیسم میرود_ از افلاطون تا آرتور سی. کلارک و علاوه بر تأمل در آثار نویسندگان غرب، به شناخت خود از هند و خاور دور هم مراجعه میکند. پاز اروتیسم را رهایی میل جنسی از غریزۀ حیوانی تولید مثل میداند، و در ادامه تفاوت میان این نیرو و عشق را که اساساً به بحث آزادی مربوط است مشخص میکند. اروتیسم اعمال تخیل فرد است، اما عشق تنها در تسلیم وجود فرد است که زاده میشود. از آنجا که دو نفر کاملاً انتخاب میکنند با یکدیگر پیوند بخورند، عشق پاسداشت غایی آزادی است و گواه وجود فردی بشر. این امر، آنطور که پاز، فاتحانه میگوید، به این معناست که، «عشق در غرب واژگونه شده و هنوز هم میشود.»
نگاهی به کتابِ «اکتاویو پاز صدایی از آن خود» ترجمۀ لیلا مینایی
از دیگر بخشهای جالب این کتاب شرح روابط پاز با دیگر شاعران و هنرمندان مطرح مانند پابلو نرودا است. نرودا هنگامی که پاز بسیار جوان بود به اهمیت او پی برد و وی را به کنگرهای دعوت کرد که حاصل آن مصمم شدن پاز در دوری از حزبهای سیاسی و مخصوصاً چپها بود. زیرا در این نشست بحثهای کنگره خیلی زود تنزل پیدا کرد به تلاشهایی برای واداشتن هیئتهای نمایندگی به نفی علنی آندره ژید، نویسندۀ فرانسوی. از نظر بیشتر روشنفکران حاضر در کنگره، جرم ژید این بود که نه فقط جنبههایی از زندگی در اتحاد شوروی را نفی کرده بود، بلکه گفته بود این جنبههای منفی در ذات انقلاب است و نه مشکلاتی گذرا.
پابلو نرودا دربارۀ این دعوت در اتوبیوگرافی خود به نام «شهادت میدهم که زندگی کردهام» مینویسد: «از اینکه او را به کنگره آوردم یکجور احساس غرور میکردم. او فقط یک کتاب منتشر کرده بود که دو ماه قبلش به دستم رسیده بود و به نظرم آمده بود خمیر مایۀ خوبی دارد. آنروزها هیچکس او را نمیشناخت.»
پس از سالها دوستی پاز و نرودا مخصوصا ًدر زمانی که نرودا ساکن مکزیک شده بود، رابطۀ آنها به کدورت میانجامد. پاز دربارۀ نرودا مینویسد: «ادبیات او آلوده به سیاست است و سیاستش آلوده به ادبیات، و نقدهایی هم که مینویسد خیلی وقتها چیزی بیشتر از تبانیهای دوستانه نیست. در نتیجه تشخیص اینکه کیست که دارد حرف میزند دشوار است: مقام رسمی یا شاعر، دوست یا سیاستمدار…»
نویسندۀ مطرح دیگری که پاز با او ملاقات میکند و برخلاف نرودا او را میستاید آلبرکاموست. «کامو که متولد الجزیرۀ مستعمرۀ فرانسه بود رابطۀ پیچیدهای با فرانسه و فرهنگش داشت، شبیه رابطۀ پاز با مکزیک. مهمتر از همه، صداقت اخلاقی کامو بود که شاعر مکزیکی آن را تحسین میکرد، چون مبنای این صداقت تصدیق و پذیرش «پوچی» هستی بود، و امتناع از بازگشت به مذهب، سیاست یا حتی هنر در پی یافتن راهحلی ساده.»
از دیگر دوستان پاز لوئیس بونوئل کارگردان اسپانیایی مهاجر است که در سال 1949 شهروند مکزیک شد. اما کسی که شاعر بیش از هر فرد دیگری با او احساس نزدیکی روحی میکند «پاپِ» سوررئالیستها آندره برتون است تا آنجا که پس از مرگ وی مینویسد: «خیلی وقتها موقع نوشتن انگار در گفتوگویی خاموش با برتون بودم؛ با او مقابله میکردم، پاسخش را میدادم، موافقت میکردم، مخالفت میکردم یا تمجیدش میکردم، تمام اینها با هم.»
پاز همواره با محیط ادبی مکزیک و جوّ مسموم سیاستزدۀ آن احساس بیگانگی میکرد. هرچند او مارکس را «عمیقترین متفکر» تاریخ عصر جدید میدانست اما به این نتیجه میرسد که سرشت شورش شاعرانه با انقلاب سیاسی متفاوت است، هرقدر هم که دومی مبنای علمی داشته باشد. مقالۀ «شعر خلوت و شهر جلوت» او با فهرستی نیشدار از پیامبران دروغین به پایان میرسد: «سودازدههایی که مرض خود را با عشق اشتباه میگیرند»، «گوژپشتهای ملانقطی»، «عارفانی که استمنا میکنند»، و نیز «نئوکاتولیکها»، «طوطیهای ملیگرا»، و «جانیانی که تنها چون فریاد میکشند و مست میکنند خیال میکنند انقلابیاند».
مشهورترین کتاب پاز «هزارتوی تنهایی» است که دیگر در آن دغدغۀ شاعر وضع ناگوار هموطنانش یا تلاش برای شهروند قانونی شدن نیست بلکه به ابعاد فرهنگی و حتی اساطیری حضورشان در جهانی چنین غریب و بیگانه توجه میکند. هزارتوی تنهایی پاسخ پاز به دو سؤال است: اول اینکه مکزیکی بودن در قرن بیستم به چه معناست. دوم اینکه مکزیک در جهان به چه معناست. واژۀ تنهایی در عنوان کتاب نیز اشارهای است به انزوای مکزیک از بقیۀ دنیا و تنهایی وجودی انسان در هستی است.
این کتاب در مکزیک و از سمت ملیگرایان چپ بسیار انتقاد برانگیخت. زیرا آنها معتقد بودند پاز تا حدی خارجی است نه مکزیکی بنابراین به هیچوجه قدرت درک شخصیت مکزیک را ندارد. با اینحال این کتاب متنی مرجع در کتابهای درسی دبیرستانهای مکزیک شد و بیشترین ترجمهها از روی آن صورت گرفت.
پاز دربارۀ کاری که در جهان ادبیات انجام میدهد به کلر سئا، نویسندۀ فرانسوی، مینویسد: «من نه حرفهام ادبیات است و نه میتوانم کار مستمر کنم… مینویسم تا دنیا را بشناسم و خودم را بشناسم، و نیز خودم را بیافرینم. اما، از همه مهمتر، مینویسم تا تجربۀ زیستن را طولانی کنم، نه برای اینکه به آن جاودانگی بدهم، بلکه برای اینکه عمیقترش کنم و لحظۀ یگانهای را که لحظۀ زیسته است شفافتر سازم… مقصودم ابدیت نیست، بلکه vivactie و سرزندگی است.»
از نظر وی هنر و ادبیات هم فینفسه دارای اهمیتاند و هم به سبب استقلالشان وزنهای میشوند در مقابل قدرت سیاسی.
نهایتاً این شاعر بلندآوازه در 76 سالگی برندۀ جایزۀ نوبل ادبیات میشود و خطابهای ایراد میکند که بسیار خواندنی است. در این خطابه او ابتدا از ماهیت شعر سخن میگوید: «شعر به لحظه عشق میورزد و میخواهد لحظه را دوباره در شعر زندگی کند، پس آن را از زمان جاری جدا میسازد و تبدیل به اکنونی ثابت میکند.» و سپس به انتقاد از ایدۀ مدرنیته میپردازد. یعنی از شعر به سیاست گریز میزند تا بر لزوم ارتباط میان این دو تأکید کند. از نظر پاز این ایده که مسیر تاریخ به سوی پیشرفتهای هرچه بیشتر است ایدهای است که در قرن بیستم شکست خورده است، و ما در وضعیتی ماندهایم که پاز با بیان شاعرانۀ خود «غروب آینده» میخواند.
پاز معتقد است مشاهدۀ شکست تکنولوژی و پیشرفت با تأثیرات مخربش بشر را در برهوتی معنوی اسیر کرده است زیرا او «بر خلاف گذشته، دیگر زیر سایۀ نظامهای مذهبی و سیاسی نیست که تسلیبخش بودند و در عینحال مهارکننده» پاز در اینجا دوباره برمیگردد به بحث لحظه، و میگوید با شکست هر نوع اندیشۀ پیشرفت به سوی «آرمانشهری نامعلوم»، نقش زمان حال مهمتر و حیاتیتر میشود. پس به نقطۀ شروع سخنش برمیگردد؛ چرا شعر نتواند یکی از آن «رکن»هایی باشد که بشر را قادر سازد عمیقاً در زمان حال غور کند. و چنین نتیجه میگیرد: «ما واقعاً از زمان حال چه میدانیم؟ هیچ، یا تقریباً هیچ. ولی شاعران حداقل یک چیز میدانند: حال سرچشمۀ حضور است.»
نگاهی به کتابِ «اکتاویو پاز صدایی از آن خود» ترجمۀ لیلا مینایی
سرودهای از اکتاویو پاز:
در لحظهای نامطمئنم
خودرو از میان خانهها میگذرد
من زیر نور چراغ مینویسم
مطلقها، لایتناهیها
و ازیندست
مسئلۀ من نیست
من تشنۀ حیاتم و تشنۀ مردن
میدانم به چه باور دارم و همان را مینویسم
طلوع لحظه.
مشخصات کتاب
اکتاویو پاز
صدایی از آنِ خود
نیک کِیستر
ترجمۀ لیلا مینایی
نشر نی
«دیروز خیلی دیره» نوشتۀ شهلا حائری: شفای نهفته در بازیابی خاطرات آیدا گلنسایی: «دیروز خیلی…
گفتوگو با فروغ، شاملو، سهراب، اخوانثالث و... گفتوگو با فروغ، شاملو، سهراب، اخوانثالث و... گفتوگوی…
«نکاتی دربارۀ معناداری شعر»، دکتر تقی پورنامداریان
«بیتو به سر نمیشود»، مولوی با صدای فریدون فرحاندوز (بیشتر…)