یادداشت

نامۀ اومبرتو اکو به نوه‌اش و نسل نو

نامۀ اومبرتو اکو به نوه‌اش و نسل نو

«نوۀ عزیزم! من نمی‌خواهم این نامه جشن کریسمس خیلی پندآموز و آموزشی باشد. فقط می‌خواهم با الهام از ادموند د آمیسیس* درباره عشق و دوستی به همسایه‌ها، کشورمان، انسانیت و چیزهای مشابه موعظه کنم. تو مجبور نیستی به این نامه توجه کنی (تو دیگر بزرگ شده‌ای و من هم خیلی پیرم) چون سیستم ارزش‌های ما چنان تغییر کرده است که احتمالا توصیه‌های من برایت نامناسب خواهند بود.

بنابراین فقط می‌خواهم به تو توصیه‌ای بکنم، الان که داری از تبلت استفاده می‌کنی، این کار در عمل می‌تواند برایت مفید باشد. نمی‌خواهم به تو توصیه کنم که این کار را نکنی، البته نه به این دلیل که به نظرت مثل یک پیر مرد احمق به نظر نرسم، بلکه چون خودم هم از اینترنت استفاده می‌کنم. تنها توصیه‌ای که به تو می‌توانم بکنم این است که به صدها سایت پورنوگرافی توجهی نکنی. باور نکن که رابطۀ جنسی فقط همین کارهای یکنواخت ملال‌آور است. این صحنه‌ها ساخته شده‌اند تا تو را در خانه نگه دارند تا نتوانی از خانه بیرون بروی و یا دخترهای واقعی ملاقات کنی. فرض را براین می‌گذارم که تو علاقه‌مند به جنس مخالف هستی، پس در مدرسه یا زمین بازی به دخترها نگاه کن. زیرا آن‌ها بهتر از شخصیت‌های تلویزیونی هستند و بسیار بیشتر از دختران وقیحی هستند که در صفحه آنلاین کامپیوتر خوشحالت می‌کنند. حرفم را باور کن، چون من تجربه‌ام از تو بیشتر است. اگر من فقط رابطۀ جنسی را در کامپیوتر می‌دیدم، پدرت هرگز به دنیا نمی‌آمد و تو هم وجود نداشتی.

این تنها چیزی نیست که می‌خواستم با تو از آن سخن بگویم. من می‌خواهم از بیماری‌ای بگویم که نسل قبل از تو را که هم‌اکنون در دانشگاه‌ها درس می‌خوانند، سخت تحت تأثیر قرار داده بود. من دربارۀ نابودی حافظه حرف می‌زنم.

درست است اگر بخواهی بدانی «شارلمانی» چه کسی بود یا «کوالالامپور» کجاست فقط یک دکمه را فشار می‌دهی و بلافاصله پاسخ همه چیز را از اینترنت پیدا می‌کنی. هروقت نیاز داشتی این کار را بکن، اما وقتی از اینترنت کمک گرفتی، پاسخ را به خاطر بسپار تا اگر مثلا باز هم در مدرسه به این اطلاعات نیاز پیدا کردی، برای بار دوم در اینترنت جست‌وجو نکنی.

این که بفهمی کامپیوتر در هر لحظه می‌تواند به پرسش‌هایت پاسخ دهد، شدیداً جلوی تمایلت برای به خاطرسپاری اطلاعات را می‌گیرد. این پدیده را می‌توان این‌گونه تشبیه کرد: وقتی که یاد بگیری از یک خیابان به خیابان دیگر را می‌توانی با اتوبوس و مترو بروی، برای زمانی که عجله داری بسیار مناسب است، اما مبادا تصمیم بگیری که دیگر نیازی به پیاده‌روی نداری و دست از پیاده‌روی برداری، در این‌صورت به یک فرد معلول تبدیل می‌شوی که باید با صندلی چرخدار این طرف و آن طرف بروی. بسیار خب، من می‌دانم که تو ورزش می‌کنی و می‌دانی چطور بدنت را کنترل کنی، اما بگذار به گفت‌وگویمان دربارۀ مغز و حافظه بازگردیم.

حافظه مثل یکی از عضلات پاست. اگر حافظه‌ات را به کار نیندازی، ضعیف می‌شود و تو، بگذار صریح بگویم تبدیل به یک فرد سبک مغز و احمق می‌شوی. همۀ ما در دوران کهنسالی و پیری با خطر آلزایمر مواجه هستیم و یکی از راه‌های جلوگیری از این بیماری خطرناک این است که مدام حافظه‌مان را به کار بیاندازیم.

بنابراین دستورالعمل من برایت این است: هر روز صبح یک شعر کوتاه یاد بگیر، همان‌طور که در دوران کودکی‌مان مجبور بودیم شعر حفظ کنیم. می‌توانی با دوستانت مسابقۀ بهترین حافظه را ترتیب بدهی.

اگر شعر دوست نداری، می‌توانی بخشی از اسامی تیم‌های فوتبال را به خاطر بسپاری، باید نام بازیکنان سایر تیم‌های فوتبال رم را بدانی و نه فقط نام مربی‌اش را، علاوه براین باید نام بازیکنان سایر تیم‌های فوتبال و ترکیب قبلی تیم‌های فوتبال را هم بدانی (فکرش را بکن که من نام بازیکنان تیم «تورینو»ی ایتالیا را به خاطر می‌آورم که هواپیمایشان با تمام سرنشینان و فوتبالیست‌ها سقوط کرد؛ بازیکنانی همچون: پاچیکا، باللارین، مارزو و…)

مسابقه‌ای ترتیب بده تا ببینی چه کسی در به خاطرسپاری متن کتاب‌ها از همه بهتر است: مثلا آیا نام رفقا و خدمتکاران سه تفنگدار (جیرامود، بازین، موسکوئتن و بلانشت) یادتان هست؟ اگر کتاب سه تفنگدار را نخوانده‌اید (با این که نمی‌دانی چه چیزی را از دست داده‌ای) همین مسابقه را با یکی از کتاب‌هایی که خوانده‌اید، انجام بدهید.

این کار یک بازی به نظر می‌رسد، البته به هرحال یک بازی است، اما خواهی دید که چگونه مغزت را از شخصیت‌ها، داستان‌ها و خاطرات گوناگون پر می‌کند. شاید بپرسی که چرا زمانی کامپیوتر را مغز الکترونیکی می‌نامیدند. چون کامپیوترها از روی مدل مغز ما طراحی شده است، اما مغز انسان پیوندها و ارتباطات بیشتری از یک کامپیوتر دارد. مغز همچون کامپیوتری است که همیشه همراهت است. مغز این قابلیت را دارد که با تمرین تقویت شود، در حالی‌که اگر از کامپیوتر مدت‌های طولانی استفاده کنی، سرعتش کند می‌شود و پس از چند سال باید آن را عوض کنی. اما حافظه‌ات تا نود سالگی هم دوام دارد و اگر حافظه‌ات را به کار بیندازی، در نود سالگی می‌توانی چیزهایی بیشتر از آن‌چه اکنون می‌دانی، به‌خاطر بیاوری. البته همه این‌ها مجانی است.

اما حافظۀ تاریخی هم وجود دارد که به واقعیات زندگی تو و یا چیزهایی که می‌خوانی ربطی ندارد، بلکه رخدادهایی را ذخیره می‌کند که به دوران پیش از تولدت بازمی‌گردد.

امروز اگر بخواهی به سینما بروی، باید تا قبل از شروع فیلم وارد سالن شده باشی. پس زمانی که فیلم شروع می‌شود در مدت تماشای آن می‌فهمی چه اتفاقی دارد می‌افتد. اما در دوران ما هروقت که می‌خواستی، حتی از نیمه فیلم، می‌توانستی وارد سالن سینما شوی. قبل از حضورمان اتفاق‌های زیادی در فیلم افتاده بود و باید آن‌ها را حدس می‌زدیم. وقتی که فیلم را از اول می‌دیدی، اگر مطابق سلیقه‌ات بود و آن را دوست داشتی، می‌توانستی باز هم بمانی و دوباره فیلم را ببینی. در روزگار من زندگی همچون تماشای فیلم بود. ما هنگامی به دنیا می‌آییم که از صدها هزار سال پیش اتفاقات خیلی زیادی رخ داده است. مهم است که اتفاقات قبل از تولدمان را بدانیم. این کار لازم است تا بهتر درک کنیم چرا میزان تغییرات و پیشرفت‌های کنونی بسیار زیاد است.

امروزه مدارس (علاوه بر مطالعات شخصی خودت) به تو آموزش می‌دهند که به خاطر بسپاری چه اتفاق‌هایی پیش از تولدت در جهان به وقوع پیوسته است، اما این آموزش‌ها چندان موفق نیستند. پژوهش‌های گوناگون نشان می‌دهند که جوانان امروز، حتی دانشجویان دانشگاه، اگر در سال 1990 متولد شده باشند، نمی‌دانند و شاید هم نمی‌خواهند بدانند در سال 1980 چه رویدادهایی در دنیا رخ داده است، چه برسد به رویدادهای پنجاه سال پیش.

آمار نشان می‌دهند اگر از جوانان بپرسید «آلدو مورو» کیست، جواب می‌دهند که او رئیس بریگاد سرخ! بود، این در حالی است که او نخست وزیر پیشین ایتالیا بود و توسط اعضای بریگاد سرخ کشته شد.

فعالیت بریگادهای سرخ برای بسیاری از افراد پر رمز و راز و مبهم است، درحالی‌که واقعیت این است که از حضور آن‌ها در صحنه سیاست فقط سی سال گذشته است. من در سال 1932 زاده شدم، ده سال بعد از این‌که نازی‌ها به قدرت رسیدند، ولی می‌دانم که نخست وزیر پیشین ایتالیا در دوران تظاهرات به سوی رم چه کسی بود. شاید در مدارس فاشیستی این‌ها را به ما یاد داده بودند تا بگویند که این وزیر انسان نادان و شروری بود و برای همین فاشیست‌ها جایگزینش شدند. اما با این حال، حداقل در موردش چیزهایی می‌دانستم. اصلا از مدرسه صرف‌نظر کنیم. جوانان امروز اسامی هنرپیشه‌های بیست سال قبل را نمی‌دانند، ولی من «فرانچیسکا برتینی) را می‌شناختم که بیست سال قبل از تولدم در فیلم‌های صامت بازی کرده بود. شاید من از طریق مجله‌های قدیمی‌ای که در خانه داشتیم این چیزها را می‌دانستم. پس، از تو هم می‌خواهم که مجله‌های قدیمی را ورق بزنی چون کمک می‌کند که بدانی قبل از تولدت چه اتفاقاتی در جهان رخ داده بود.

ولی چرا این‌قدر اهمیت دارد که وقایع گذشته دور را بدانی؟ زیرا اغلب چنین دانش و اطلاعاتی به درک مسیر رویدادهای کنونی کمک می‌کند و در هر صورت همانند اطلاعات مربوط به ترکیب تیم‌های فوتبال است که حافظه‌ات را تقویت می‌کند.

خوب به خاطر داشته باش که نه فقط از طریق کتاب و مجلات، بلکه با اینترنت هم می‌توانی حافظه‌ات را پرورش دهی.

اینترنت فقط برای صحبت و گفت‌وگو با دوستانت مناسب نیست بلکه می‌توانی تاریخ دنیا را با آن یاد بگیری. هیتی‌ها و کامیساردها چه کسانی بودند؟ نام کشتی‌های کریستف کلمب چه بود؟ دایناسورها چه زمانی منقرض شدند؟ آیا کشتی نوح سُکان داشت؟ نام اجداد گاوهای امروزی چه بود؟ آیا ببرهای امروزی صد سال پیش نیز وجود داشتند؟ درباره امپراطور کشور مالی چه می‌دانی؟ چه کسی از امپراطوری شیطان سخن می‌گفت؟ در تاریخ چه کسی پاپ دوم نامیده شد؟ چه زمانی میکی‌موس پدید آمد؟

می‌توانم تا بی‌نهایت سوال‌هایی بپرسم که موضوع‌های خیلی خوبی برای یادگیری هستند. همه این‌ها را باید به خاطر بیاوری. روزی خواهد آمد که تو پیر می‌شوی و احساس می‌کنی هزار سال زندگی کرده‌ای، انگار در جنگ «واترلو» شرکت کرده‌ای، شاهد قتل «ژولیوس سزار» بوده‌ای، مکانی را دیده‌ای که «برتولد شوارتز» مواد مختلفی را با هم در هاون قدیمی‌اش ترکیب می‌کرد تا به طلا برسد، اما اتفاقی باروت را اختراع کرد و از هیجان و شادی به هوا پرید.

دوستان دیگرت که به دنبال تقویت حافظه‌شان نیستند، فقط یک بار زندگی می‌کنند، یک زندگی یکنواخت و فاقد شور و هیجان‌های بزرگ. پس حافظه‌ات را تقویت کن، پرورش ده و از همین فردا شعر معروف «La Vispa Teresa» را که در مدرسه‌ها به ما می‌آموختند حفظ کن و به خاطر بسپار.

*ادموند د آمسیس: نویسنده و شاعر ایتالیایی، معروف‌ترین کتابش با ترجمه بهمن فرزانه در ایران هم با عنوان «محبت» چاپ شده است.

منبع

چگونه با ماهی قزل‌آلا سفر کنیم؟

طنزها و یادداشت‌ها

نوشتۀ اومبرتو اکو

ترجمه غلامرضا امامی

نشر کتاب کوچه

صص15-20

نامۀ اومبرتو اکو به نوه‌اش و نسل نو

مطالب بیشتر

  1. تأملی در کتاب نامِ گل سرخ نوشتۀ اومبرتو اکو
  2. 1001 کتابی که پیش از مرگ باید خواند
  3. نگاهی به کتاب خنده و فراموشی نوشته میلان کوندرا
  4. نگاهی به رمان آوریل شکسته نوشته اسماعیل کاداره
  5. تأملی در رمان‌های مهم ال.دکتروف

نامۀ اومبرتو اکو به نوه‌اش و نسل نو

 

 

مدیریت

فریادی شو تا باران وگرنه مُرداران... احمد شاملو

Recent Posts

دربارۀ بیژن الهی…

دربارۀ بیژن الهی...

11 ساعت ago

«دیروز خیلی دیره» نوشتۀ شهلا حائری: شفای نهفته در بازیابی خاطرات

«دیروز خیلی دیره» نوشتۀ شهلا حائری: شفای نهفته در بازیابی خاطرات آیدا گلنسایی: «دیروز خیلی…

2 روز ago

گفت‌وگو با فروغ، شاملو، سهراب، اخوان‌ثالث و…

گفت‌وگو با فروغ، شاملو، سهراب، اخوان‌ثالث و... گفت‌وگو با فروغ، شاملو، سهراب، اخوان‌ثالث و... گفت‌وگوی…

5 روز ago

«نکاتی دربارۀ معناداری شعر»، دکتر تقی پورنامداریان

«نکاتی دربارۀ معناداری شعر»، دکتر تقی پورنامداریان

6 روز ago

«بی‌تو به سر نمی‌شود»، مولوی با صدای فریدون فرح‌اندوز

«بی‌تو به سر نمی‌شود»، مولوی با صدای فریدون فرح‌اندوز (بیشتر…)

7 روز ago

از «حکیم عمر خیام» چه می‌دانیم؟

از «حکیم عمر خیام» چه می‌دانیم؟

1 هفته ago