اختصاصی کافه کاتارسیس
داودیها شعر و صدا: آیدا گلنسایی
داودیها شعر و صدا: آیدا گلنسایی
داودیها
دست داده است دستِ سراب
دستهایی که آنقدر خاموشی را شانه کشید
که فراموشی گرفت
دیواری دورم ساختهاند اصوات
و سنگِ روی رُستنم شدهاند تصاویر
دریا
در ازدحامِ موجها
گم شده ست
آزادی بزرگیست دیگر منتظر زنگها نبودن
تمرین کردن غروب
تمرینِ درختهای بیابان، توفان
تمرینِ پرندههایی که میروند
چرا درک نمیکنند جنگلی را
که از تجمع اینهمه درختِ خالی
در خطر است؟
باید کاری کرد
شبیه فریاد کشیدن
علیرغم سیلی که صدایت را برده است
شبیه شکستن گلدانی
که دورت را گرفته بیاینکه به گُل دادنت
راغب باشد
باید کاری کرد
من در دیداری با داوودیها دانستهام، پاییز
زوایای دیگری دارد جز زوال
و مزیّت زمستان
پرتقالیست که اضافه میشود به زیبایی
چرا درک نمیکنند
پیامهای پراکندۀ مه را
چرا به ماهیها نمیگویند
در انتظار تولد تالابی باشند؟
عصای این سپید دستانم را میگیرد
تا از عرض کوری عبور کنم
تا بشنوم چشمهایم زنگ زده است
باید کاری کرد
منظرۀ افتاده بر دریاچه را برمیدارم
میگذارم سر جایش
تنها یک دریچه میفهمد
رو به کوچ بودن یعنی چه؟
چرا درک نمیکنند آسمانی را
که نمیگنجد در تحجر پنجرهها
چرا درک نمیکنند
که قرص ماه در قوطی تاریکی است؟
منبع
کافه کاتارسیس
نشر آنسو
داودیها شعر و صدا: آیدا گلنسایی
مطالب بیشتر
-
نویسندگان/ مترجمانِ ایران1 ماه پیش
خاطراتی از دکتر عبدالحسین زرینکوب
-
هر 3 روز یک کتاب1 ماه پیش
ویلیام فاکنر و پاسخ به این سؤال: نويسنده چگونه رُماننويس جدّی میشود؟
-
کودک و نوجوان2 هفته پیش
پرهام طاهرخانی و «ناطور دشت» نوشتۀ سلینجر
-
اختصاصی کافه کاتارسیس3 روز پیش
«پاییز فلوبر» نوشتۀ آلکساندر پوستل: مراسم تدفین و احیای نبوغ
-
تحلیل شعر1 ماه پیش
پروین، شاعر عشقگریز
-
موسیقی بی کلام1 ماه پیش
پس به نام زندگی، هرگز مگو هرگز…
-
گفتوگو4 هفته پیش
مناظرۀ دیدنی «اسلاوی ژیژک» و «جردن پترسون»
-
درسهای دوستداشتنی3 هفته پیش
فلسفهای مهربانتر از موفقیت!