با ما همراه باشید

اختصاصی کافه کاتارسیس

تأملی در رمان «ظرافت جوجه تیغی» اثر موریل باربری

تأملی در رمان «ظرافت جوجه تیغی» اثر موریل باربری

الهام مقدم راد: تأملی در رمان «ظرافت جوجه تیغی» اثر موریل باربری

بیوه‌زنی پنجاه و چهار ساله که از بیست و هفت سال پیش، سرایدار یک ساختمان باشکوه در پاریس با هشت واحد آپارتمانی و حیاط و باغ است. او درسی نخوانده، در تمام زندگی‌اش همیشه فقیر، ملاحظه‌کار و آدم بی‌اهمیتی بوده است و تنها با گربه‌اش در واحد سرایداری زندگی می‌کند. رُنه به ندرت مهربان؛ ولی همیشه مؤدب است؛ همه او را تحمل می‌کنند، چون کاملاً منطبق بر چیزی است که باورهای اجتماعی معمول از یک سرایدار انتظار دارد. انگار قیافه‌ی معمولی و فرمانبردارانه‌ی او برای استمرار این بازی سلسله مراتب اجتماعی کفایت می‌کند.

اما یک رمان خوب در همان آغاز، نیاز به نقیضه یاParody  دارد. نقیضه‌ای که تمام انتظارات شما را به تعلیق در می‌آورد و باعث می‌شود با خواندنش روابط و نظام‌های جدیدی در جهان کشف کنید.

لابد آدم‌هایی را دیده‌اید که با مناسبت و بی‌مناسبت، حتی با اصرار می‌خواهند بگویند به مراتب بیشتر و بهتر از چیزی هستند که شما می‌بینید و می‌شناسیدشان؟ بسیار فراوان‌اند کسانی که با تلاش زیاد می‌خواهند از طبقه‌ای که مطلوب‌شان است تقلید کنند و هر چه بیشتر ممتازتر و متفاوت‌تر به نظر برسند. البته آن‌ها همیشه سرگردان بین طبقات‌ می‌مانند. می‌خواهند آن‌چه هستند، نباشند و دائم دست و پا می‌زنند خود را به طبقه‌ای نسبت دهند که آرزویش را دارند.

به این ترتیب بخش عمده‌ای از نیروی‌شان صرف ترساندن دیگران، یا دل ربودن از دیگران می‌شود. این دو کار همان استراتژی دسترسی به قلمرو سرزمینی، سلسله‌مراتبی و جنسی‌ و اقتصادی این آدم‌هاست. در واقع می‌توان گفت تمام زندگی‌شان به همین‌‌ها بستگی دارد؛ ولی هیچ یک از این‌ها در نهایت به کارشان نمی‌آید.

شاید ما همه همین باشیم، ما از عشق و انسانیت حرف می‌زنیم؛ فقط حرف می‌زنیم، از خوبی و بدی بسیار می‌گوییم؛ ولی در عمل تا حد مرگ به این شمایل آن چیزی که گفته‌اند باید بشویم، به آن تصویر به ظاهر درخور احترام سرنوشت‌مان می‌چسبیم. به دنبال یک رویای دست‌نیافتنی تشنه‌ی افتخار و احترام میان آرزوی رسیدن و عطش کسب قدرت و خوشبختی تا آخر عمر سرگردان می‌مانیم. ابدیت و جاودانگی و زیبایی از ما می‌گریزد؛ اما درست در چنین روزهایی ما به طرز دردناکی به هنر، عشق و دوستی احتیاج داریم.

موریل باربری Muriel Barbery می‌خواهد همین را بگوید. او در کتاب خود با ظرافت، شخصیت‌هایی خلق کرده که در نقطه‌ی مقابل این آدم‌ها قرار می‌گیرند و این، نقیضه‌ی رمان اوست. این شخصیت‌ها به قدری از درون زیبا، پرمایه و سرشارند که نه تنها نیازی به نشان‌دادن تمایزهای خودشان و حضورهمیشگی در میدان رقابت با دیگران ندارند؛ بلکه حتی به ناچار زندگی پنهانی و مخفیانه‌ای دست و پا می‌کنند و حتی‌الامکان امتیازات و داشته‌های خود را می‌پوشانند، برای این که پیش‌داوری‌های هزاران ساله درباره‌ی طبقات اجتماعی به‌ هم نخورد.

زن سرایدار در اوقات بیکاری‌اش کتاب‌های فلسفه و ادبیات و … دست می‌گیرد و می‌خواند. روحش، زیبایی و ظرافت هنر را با موسیقی و نقاشی و ادبیات و فیلم‌های خوب می‌شناسد. وقتش را با بهترین و برگزیده‌ترین هنرها می‌گذراند و این سرشاری و لذت، برای او آرامش و سعادتی در عمق زندگی‌اش است. فلسفه‌ی این زن به تمامی بلوغ ماندگار زندگی است.

مثلاً رنه روی میز آشپزخانه‌اش کتاب‌های سنگین فلسفی مارکس و کانت و فوئرباخ و هوسرل را با آزمون آلوزرد می‌آزماید. چگونه؟ میوه و کتاب را روی میز می‌گذارد، اولی را گاز می‌زند و شروع به خواندن دومی می‌کند اگر در حمله‌ی متقابل نیرومندشان، لذت خواندن کتاب پیروز شود؛ یعنی کتاب، اثری استثنایی و خواندنش اقدامی مهم و ضروری است. در واقع آثار کمی هستند که در مقابل خوشمزگی گلوله‌ی زرد طلایی تاب بیاورند. به تلافی، روزهایی با دوست پیشخدمتش به نام مانوئلا، موقع خوردن چای عصرگاهی خلسه‌ی ناشی از همین خوشبختی‌های کوچک غیرمنتظره را جشن می‌گیرند.

اما چرا این طور پنهان؟ در حالی که زحمت بسیار لازم است تا کسی بتواند خود را از آن‌چه هست ابله‌تر نشان بدهد. چون انگار با حروف آتشینی ‌بر سر در نظم اجتماعی نوشته‌اند، یک سرایدار که مارکس می‌خواند به طور یقین به سوی براندازی گام بر‌می‌دارد و روح و جسم خود را به شیطان یک اتحادیه‌ی کارگری مخفی فروخته است و اگر فلسفه و ایدئولوژی آلمانی مارکس را برای اعتلای روحی و خشنودی خاطر خودش بخواند، ناشایستگی آشکاری است که هیچ بورژوایی نمی‌تواند آن را بپذیرد.

به نظر می‌رسد اگر رنه آرزو داشت از نبوغ و هوشش بدون در نظر گرفتن پایگاه اجتماعی و طبقاتی‌اش سود ببرد مثل خواهرش لیزت محکوم می‌شد و چون نمی‌توانست چیزی غیر از آن که هست باشد، سال‌ها پیش به نظرش آمد که راهش در زندگی، راه پنهان بودن است. در نتیجه از راه سکوت به پنهان شدنش رسید. رنه از قدرت قابل رؤیت روی برگردانده بود و تنها به دنبال کسب قدرت روحی و آرامش درونی به‌سر می‌برد. اما در چنان وضعیت شکننده‌ای که او زندگی می‌کرد، در واقع ناتوانی آدم‌ها از قبول چیزی که موجب می‌شود چارچوب عادت ذهنی‌شان درهم شکسته شود او را نجات می‌داد.

ولی چه کسی خیال می‌کند بی‌سهیم شدن در سرنوشت زنبورهای عسل می‌تواند عسل درست کند؟ این‌جاست که تسلیم شدن به سرنوشت کافی نیست. پس نویسنده شخصیت‌های دیگرش را رو می‌کند. دخترک نابغه‌ی دوازده ساله‌ای ساکن یکی از آپارتمان‌های همان ساختمان و یک پیرمرد ثروتمند ژاپنی با روحی ظریف، که به تازگی ساکن آن جا می‌شود رنه‌ی سرایدار را کشف می‌کنند و دوستی غیرمنتظره‌ی بین آن‌ها، باعث می‌شود ما هم ، همراه رنه بفهمیم که تغییر سرنوشت هم، با همان قدرت روحی امکان دارد.

این شخصیت‌ها چنان‌اند که حتی اگر ابتذال آن‌ها را احاطه کرده باشد، باز هم نمی‌تواند به آن‌‌ها چیره شود. قدرت تخیل نویسنده تا آن‌جاست که نمی‌گذارد شخصیت‌های دوست‌داشتنی‌اش تسلیم حقارت سرنوشت‌شان شوند. آن‌ها باهوش‌اند ولی هوشمندی در نفس خود هیچ ارزش و سودی ندارد.

چه بسیار آدم‌های هوشمندی بوده‌اند که تمام عمرشان را وقف چیز بیهوده‌ای به عنوان مثال، تعیین جنسیت فرشتگان کرده‌اند. هوشمندی برای آن‌ها یک هدف است، در سرشان یک فکر و آرزوست. چیزی که بسیار هم احمقانه است، این که هوشمندی هدف کسی شود.

اما آدم‌های هوشمند این کتاب با هوش خود به شکار لحظه‌های زیبایی و شادی در زندگی سرشار از گرفتاری‌شان می‌روند. به تیزی و ظرافت، دریافته‌اند که که آدم‌ها لذتی را می‌چشند که زودگذر و یگانه است و از رهگذر همین آگاهی و برپایه‌ی آن، می‌توانند زندگی خود را سامانی عمیق و لذت‌بخش دهند. با قلب و دلی که همچنان دست‌خوش درد است، به خود می‌گویند: شاید زندگی یعنی همین: ناامیدی بسیار، ولی همین طور لحظه‌هایی از زیبایی؛ که در آن لحظه‌ها، زمان همان زمان نیست. مثل هنر، که پرانتزی زیبا در گذر زمان ایجاد می‌کند. عشق، که لذت تعلیق در دشواری‌ها می‌سازد و دوستی، که یک جای دیگر می‌سازد در همین جا

اگر چه خواندن کتاب «ظرافت جوجه تیغی» با ترجمه‌ی خوب مرتضی کلانتریان، تجربه‌ی لذت‌بخشی بود؛ اما دوست داشتم نویسنده این همه در تشابه شخصیت‌های اصلی‌اش به یکدیگر اصرار نکند. این همه از اندیشه‌ها و فلسفه‌ی پشت ذهن خود مستقیم نگوید. مگر او نمی‌داند که امروز ما از «آناکارنینا» کلمه‌ای از عقاید تولستوی درباره‌ی قوانین زمین‌داری یادمان نیست و از «برادران کارامازوف» هم کلمه‌ای از عقاید اخلاقی داستایوفسکی را به‌یاد نمی‌آوریم؟ داستان و رمان خوب اگر چه دانایی و معرفتی خود را دارد و آن را به خواننده‌ی خود می‌بخشد اما معرفتی از جنس تجربه زیسته‌ی زندگی.

موریل باربری مراکشی‌الاصل دانش‌آموخته‌ی دکتری فلسفه از اکول نرمال سوپریور  پاریس است؛ اما از آن‌جایی که او خود نیز قالب قدرتمند رمان و ادبیات را برای بیان انتخاب کرده است، این‌جا ترجیح می‌دادم با تجربه‌ها و مسأله‌های خود فقط داستانش را بگوید و درس فلسفه ندهد. حتی با جسارت بیشتری اجازه بدهد شخصیت‌هایش اندکی از علایق شخصی‌اش مثل عشق به ژاپن و فرهنگ ژاپنی فاصله بگیرند و متنوع‌تر باشند.

نویسندۀ نقد: الهام مقدم راد *

جملاتی از این کتاب:

تأملی در رمان «ظرافت جوجه تیغی» اثر موریل باربری

تأملی در رمان «ظرافت جوجه تیغی» اثر موریل باربری

تأملی در رمان «ظرافت جوجه تیغی» اثر موریل باربری

 

 

شناسۀ کتاب:

تأملی در رمان «ظرافت جوجه تیغی» اثر موریل باربری

ظرافت جوجه تیغی

 موریل باربری

ترجمۀ مرتضی کلانتریان

انتشارات آگاه

*  آشنایی با نویسندۀ نقد:

الهام مقدم راد کارشناسی ارشد مهندسی برق و کارشناسی ارشد علوم سیاسی و دکترای اندیشۀ سیاسی دارد.

الهام مقدم راد: تأملی در رمان «ظرافت جوجه تیغی» اثر موریل باربری

مطالب بیشتر

  1. نگاهی به داستان زنگ هفتم نوشتۀ محمدمنصور هاشمی
  2. نگاهی به کتاب اولیس نوشتۀ جیمز جویس
  3. نگاهی به رمان عاشق مارگریت دوراس همراه با زندگی و سبک نگارش او
  4. دربارۀ ویژگی‌های ارنست همینگوی و داستان پیرمرد و دریا
  5. نگاهی به ژان کریستف اثر رومن رولان

الهام مقدم راد: تأملی در رمان «ظرافت جوجه تیغی» اثر موریل باربری

الهام مقدم راد: تأملی در رمان «ظرافت جوجه تیغی» اثر موریل باربری

 

 

 

 

 

برترین‌ها