لحظاتی با نیچه

به موعظه‌کنندگان اخلاق

من نمی‌خواهم درس اخلاق بدهم. امّا به کسانی که این کار را می‌کنند توصیه می‌کنم که اگر می‌خواهید هرگونه ارزش و اعتباری را از بهترین چیزها بگیرید مانند گذشته همچنان دربارۀ آن‌ها سخن بگوئید، آن‌ها را در رأس اخلاق خود قرار دهید و از صبح تا غروب دربارۀ سعادت، فضیلت، آرامش روح، درستکاری و پاداش و جزای طبیعتِ چیزها صحبت کنید. به موازات آنکه شما بدین‌گونه صحبت کنید، این چیزهای خوب سرانجام در میان مردم محبوبیت خواهند یافت و همه به طرفداری از آن‌ها فریاد برخواهند داشت. امّا از همین لحظه، هرآنچه که طلا بود زایل می‌شود و حتی هر چیزی که حاوی طلاست به سراب بدل خواهد شد. در حقیقت، شما در هنر کیمیازدایی و در بی‌ارزش ساختن ارزشمندترین چیزها استاد شده‌اید! امّا یکبار هم به عنوان آزمایش نسخۀ دیگری بردارید تا خلاف چیزی را که دنبالش هستید بدست آورید؛ یعنی، این چیزهای عالی را نفی کنید، تمجید عوامل را از این چیزها بگیرید، و از گسترش آن‌ها جلوگیری کنید، آن‌ها را دوباره به شرم روح‌های تنها بَدَل سازید و بگوئید که اخلاق یک میوۀ ممنوعه است. شاید در آن صورت آن دسته از مردانی را که اهمیت دارند، یعنی گروه قهرمانان را بتوانید به طرف آرمان خود جذب کنید. البته در این صورت، این آرمان باید هراس را القا کند نه انزجاری را که تا کنون القا می‌کرد. درواقع، آیا انسان وسوسه نمی‌شود که همانند استاد اِکارت بگوید: «من از خدا می‌خواهم که مرا از خدا نجات دهد.»

 

والاتر

«تو دیگر هرگز، نماز نخواهی خواند، دیگر هرگز پرستش نخواهی کرد، دیگر هرگز به تکیه‌گاهی سرمدی تکیه نخواهی کرد…. تو خود را منع خواهی کرد که در مقابل حکمت متعالی، خیری متعالی و قدرتی متعالی سر فرود آوری و افکارت را برملا کنی. تو برای تنهایی هفتگانه‌ات دوست یا نگهبانی ثابت نخواهی داشت. تو بر این کوهی که در قلۀ آن برف و در قلب آن آتش است، بدون داشتن چشم‌اندازی، زندگی خواهی کرد… دیگر برای تو پاداش‌دهنده، جزا دهنده یا مصلحی غایی وجود نخواهد داشت… دیگر برای آنچه که روی می‌دهد دلیلی و در آنچه که برای تو رخ می‌دهد عشقی وجود نخواهد داشت. قلب تو دیگر پناهگاهی نخواهد داشت که در آن همه چیز را بدون جستجو بیابی. تو مخالف هرگونه صلح پیش پا افتاده و محتضر خواهی بود؛ تو بازگشت ابدی جنگ و صلح را خواهی خواست…ای انسان معتکف، آیا تو از همۀ این‌ها خواهی گذشت؟ چه کسی نیروی این گذشت را به تو خواهد داد؟

تاکنون هیچکس چنین نیرویی نداشته است.»

دریاچه‌ای وجود داشت که یک روز جلوی جریان آبهایش را گرفت و در مسیری که آب‌هایش جریان می‌یافت ساختن سدی را آغاز کرد. از آن زمان به بعد این دریاچه هر روز بالاتر آمد. شاید این نوع اعتکاف ما را مجهز به نیرویی کند که بتوانیم خودِ اعتکاف را تحمل کنیم. شاید انسان از آن مرحله به بعد، یعنی از زمانی که دیگر در خدایی جریان نیابد، همیشه بالا و بالاتر آید.

 

درنگ

اینک این همه امید؛ امّا اگر روح شما بهره‌ای از شادی، شکوه و طلوع صبح نبرده باشد، چه چیزی از این امید می‌تواند ببیند یا احساس کند؟ تنها کاری که می‌توانم بکنم آن است که کمک کنم تا شما به یاد آورید، و نه چیزِ دیگر. آیا از من انتظار دارید که به سنگ جان دهم یا حیوان را به انسان بَدَل کنم؟ آیا این است انتظار شما از من؟ اگر هنوز تنها سنگ و حیوان هستید، پس باید ابتدا ارفۀ* خود را پیدا کنید.

* اَرفه: در اسطورۀ یونان ارفه قادر است با نواختن چنگ، حیوانات، درختان و طبیعت را افسون کند.

 

ایمان به خویشتن

به طور کلّ، شمار افرادی که به خویشتن ایمان دارند اندک است؛ و از این عدۀ اندک، برخی‌ها این ایمان را به طور ذاتی به صورت یک کوری مفید یا تیرگی جزیی فکر دارند (اگر آن‌ها می‌توانستند ژرفای خویشتن را ببینند با چه منظره‌ای مواجه می‌شدند!). دیگران باید ابتدا ایمان به خویشتن را فراگیرند. هر کار خوب، هوشمندانه و بزرگی که آن‌ها انجام می‌دهند قبل از هر چیزی دلیلی است بر علیه آن موجود شکاکی که درون خود دارند. هدف، قانع و متقاعد ساختن اوست، و این کار تقریباً به نبوغ نیاز دارد. آن‌ها ناراضیان بزرگ از خویشتن هستند.

 

چگونه پایان یافتن

استادان طراز اول با این خصوصیت شناخته می‌شوند که آن‌ها می‌توانند در هر چیز کوچک یا بزرگی، مثلاً در یک آهنگ، یک فکر، پردۀ پنجم یک تراژدی یا در یک اقدام سیاسی پایان کاملی را پیدا کنند. اما داستان درجه دو، با نزدیک شدن پایان کار عصبی می‌شوند و نمی‌توانند با آن غرور و تعادل آرامی که، مثلاً خلیج «ژنوا» در پای کوه «پورتوفینو» به دریا فرومی‌ریزد، کار خود را به پایان رسانند.

منبع

حکمت شادان

فردریش نیچه

ترجمۀ جمال آل‌احمد

سعید کامران

حامد فولادوند

نشر جامی

لحظاتی با نیچه

مطالب بیشتر

  1. چند سروده از نیچه
  2. درمان دردهای زندگی به سبک نیچه
  3. قسمت‌هایی از کتاب چنین گفت زرتشت اثر نیچه
  4. منشأ شعر از نظر نیچه
  5. انتقام مثبت از نظر نیچه

لحظاتی چند با نیچۀ همیشه جذاب!

 

مدیریت

فریادی شو تا باران وگرنه مُرداران... احمد شاملو

Recent Posts

من فکر می‌کنم هرگز نبوده قلب من این‌گونه گرم و سرخ…

من فکر می‌کنم هرگز نبوده قلب من این‌گونه گرم و سرخ...

1 روز ago

نگاهی به کتاب «خطابه‌های برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی

نگاهی به کتاب «خطابه‌های برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی آیدا گلنسایی: بزرگ‌ترین شاعران…

4 روز ago

شبیه به مجتبی مینوی!

شبیه به مجتبی مینوی! مرتضی هاشمی‌پور محمد دهقانی، نویسنده و منتقد ادبی را از پویندگان…

5 روز ago

نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور»

نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور» «جیمز سیدنی ادوارد»‌ که با نام «جیمز انسور»‌…

1 هفته ago

جمله‌هایی به یادماندنی از نغمه ثمینی

جمله‌هایی به یادماندنی از نغمه ثمینی «لباس جایی است که فرهنگ‌ها برای حضور فیزیکی بدن‌ها…

1 هفته ago

«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایتِ شیرجه به آب‌هایِ اعماق

«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایت شیرجه به آب‌هایِ اعماق آیدا گلنسایی: در کتاب…

2 هفته ago