نگاهی به «خطاب به عشق»؛ نامههای عاشقانۀ آلبرکامو و ماریا کاسارس
دفتر اول نامههای عاشقانه آلبر کامو و ماریا کاسارس (۱۹۴۴-۱۹۴۹) با عنوان «خطاب به عشق» با گردآوری کاترین کامو منتشر شد.
این کتاب با ترجمه زهرا خانلو در ۲۶۳ صفحه با شمارگان ۱۱۰۰ نسخه و قیمت ۴۳ هزار تومان در انتشارات فرهنگ نشر نو با همکاری نشر آسیم عرضه شده است.
در مقدمه کتاب میخوانیم:
«چه اضطرابها و دلهرهها که نکشیدند اهالی سده بیستم و چقدر قلبشان به تپش نیفتاد تا نامههایشان به مقصد برسد؛ اضطرابی که شاید نسل جدید، در جهانی عجینشده با سرعت و سهولت ارتباط، با آن بیگانه باشد. امروز نامهنگاری دیگر راهی دنیای فانتریها و تخیلات شیرین شده است و جایی در جهان مجازی و جهان واقعی ندارد. کاغذهایی حامل دستخط دوست، واگوینده جزئیترین رفتارها و احساسات و خصلتهای نویسنده، جوهری که قدمقدم بر سفیدی میدود تا خبر برساند و خط و خبری بگیرد.
در این میانه، نامههای شخصیتهای ادبی دوچندان مهم است چرا که گاهی در شکلگیری و تکوین تفکر یک شخصیت موثر بوده است. گاهی دریچهای شده است تا از چارچوب آن نگاهی به زندگی و جهان شخصی کسی و کسانی بیندازیم؛ نگاهی بینیاز از حدس و گمان. در نامه، حجابها از میان برمیخیزد و مخاطب با عریانی نامهنویس روبهرو میشود. سهم نامههای عاشقانه در این میان هیچ کم نیست و انگار بهتر از نامههای دیگر پردهها را کنار میزند. اینجا، در این کتاب، چهره کاموی عاشق برای آنان که همیشه به واسطه رمانها و مقالات و آثار فلسفی با او مواجه شدهاند، چهرهای سخت غریب و شگفتآور است.
در این مکتوبات با زوایایی پنهانپیدا از جهان آلبر کامو و ماریا کاسارس آشنا میشویم. توالی نامهها فضایی رمانگونه پدید میآورد با دو راوی یا دو شخصیت پایاپای؛ نامههایی که میتوان آنها را مانند اوراقی از یک رمان مکاتبهای خواند. لابهلای سطرها میشود بارقههایی از تاریخ فرهنگی و اجتماعی سده بیستم فرانسه را ردگیری کرد و به نکات گاه جذاب و مهمی رسید. نام بسیاری از نویسندگان، کارگردانان و بازیگران فرانسوی و غیرفرانسوی فراخور رویدادهای گوناگون در کتاب مطرح میشود، از بسیاری مکانها نام برده میشود و مخاطب به این واسطه با نوعی تاریخ غیررسمی رو در رو میشود. کامو و کاسارس از کتابهایی هم نام میبرند و دربارهشان حرف می زنند. خواننده میتواند برداشت و موضع نویسنده را در مورد این آثار بداند؛ موضعی که شاید هیچکدام هیچگاه در هیچ مصاحبهای مطرح نکرده باشند.»
همچنین در نوشته پشت جلد کتاب آمده است:
«بیش از نیم قرن باید میگذشت تا مکاتبات عاشقانه نویسندهای بزرگ و بازیگری مشهور منتشر شود و خبرش به گوشه و کنار جهان برسد. کاترین کامو در سال ۱۹۷۹ این نامهها را از ماریا کاسارس تحویل میگیرد تا بعد از نیم قرن در انتشارات گالیمار منتشر شود.
بیراه نیست اگر بگوییم که این نامهها را میتوان مانند یک «رمان» خواند و از طریق این گفتوگوی کمابیش بیوقفه شگفتانگیز به ابعاد تازهای از اشخاص و رویدادها و مکانهای بسیار پی برد؛ رمانی با دو شخصیت یا دو راوی که عشقی زاینده و فرساینده را دوازده سال رعایت کردند، تا در کمال خود به یک تصادف ناتمام بماند.
آلبر کامو در یکی از نامهها آویشنی را که از دامنه کوهی در فلاتی وحشی کنده است میگذارد و برای ماریا کاسارس میفرستد و ماریا در نامهای آرزو میکند که ای کاش در جیبهای آلبر جا میگرفت و همهجا همراهش میبود.
دوگانهای هراسانگیز از زندگی و هنر. پاریس ریویو
اثری ادبی و عاشقانهای بینظیر. فیگارو»
منبع ایسنا
نگاهی به «خطاب به عشق»؛ نامههای عاشقانۀ آلبرکامو و ماریا کاسارس
بخشهایی از این کتاب
فراموش نکن که آدمی در این جهان هست که همیشه و هرلحظه میتوانی پیش او برگردی. روزی از ته قلبم تمام آنچه دارم و آنچه هستم را به تو بخشیدهام. تو قلبم را با خود خواهی داشت تا وقتی که من این جهان غریب را ترک بگویم، جهانی که دارد خستهام میکند. تنها امیدم این است که روزی تو بفهمی چقدر دوستت داشتهام. (کتاب خطاب به عشق – صفحه ۳۸)
هر کار که بکنی میدانم که درست است، چون از وقتی میشناسمت با احساسی عمیق فهمیدهام که تو هرگز چیزی نمیگویی که با هستیات در تضاد باشد. درواقع من اگر مرد به دنیا آمده بودم دلم میخواست یکی مثل تو باشم. (کتاب خطاب به عشق – صفحه ۶۸)
من با تو سرچشمهای از زندگی را بازیافتهام که گمش کرده بودم. شاید آدمی برای اینکه خودش باشد به بودن کسی نیاز دارد. (کتاب خطاب به عشق – صفحه ۸۵)
سال شروع میشود بیاینکه بتوانم تو را، عشق من، در آغوشم بفشارم. هرگز فراقت را چنین تلخ احساس نکردهام. درست است که برایم چیزی ننوشتهای، درست است که تا دوردستهای وجودم به تو فکر میکنم. اگر نامهات، تلگرامت نبود، با وجود این شوکی که به من وارد شده است روحیهام خیلی بد میشد. امیدوارم تا حالا برایم نوشته باشی و امیدوارم باز ببینمت. (کتاب خطاب به عشق – صفحه ۱۲۵)
منتظرت هستم، منتظر نامهات. هرگز موقع راه رفتن جای خالیات را مثل امشب احساس نکرده بودم. هیچچیز، هیچچیز دیگر برایم معنی ندارد. در این کشور هر جا بروم که تا حدی بتوانم رها باشم، خودم را نظارهگر و مطرود و گیج احساس میکنم و قادر نیستم هیچچیزی از خودم بروز بدهم (فرض کن تا بیست سالگی در اسپانیا زندگی کرده باشی و دوباره برگردی آنجا.) دیگر زندگی کردن بلد نیستم. (کتاب خطاب به عشق – صفحه ۱۲۷)
دوستت دارم همچون خود زندگی که گاهی بر فراز قلههای جهان احساسش میکنم و منتظرت هستم با سماجتی به درازای ده زندگی، با محبتی که تمامشدنی نیست، با میلی شدید و نورانی که به تو دارم، با عطش وحشتناکی که به قلب تو دارم. (کتاب خطاب به عشق – صفحه ۱۵۱)
کجا دنبالت بگردم؟ کجا به دستت آورم؟ چطور بی تو تسکین دهم این دردی را که خفهام میکند؟ روزها میگذرند، اما کند، مثل شبهای بیخوابی و من دیگر تاب تحمل خود را هم ندارم. (کتاب خطاب به عشق – صفحه ۱۷۳)
منبع kafebook
نگاهی به «خطاب به عشق»؛ نامههای عاشقانۀ آلبرکامو و ماریا کاسارس
مطالب بیشتر
من فکر میکنم هرگز نبوده قلب من اینگونه گرم و سرخ...
نگاهی به کتاب «خطابههای برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی آیدا گلنسایی: بزرگترین شاعران…
شبیه به مجتبی مینوی! مرتضی هاشمیپور محمد دهقانی، نویسنده و منتقد ادبی را از پویندگان…
نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور» «جیمز سیدنی ادوارد» که با نام «جیمز انسور»…
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی «لباس جایی است که فرهنگها برای حضور فیزیکی بدنها…
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایت شیرجه به آبهایِ اعماق آیدا گلنسایی: در کتاب…