تأملی در رمانِ مسیح هرگز به اینجا نرسید نوشتۀ کارلو لوی
این کتاب، خاطرات تبعید دو ساله کارلو لوی پزشک، نقاش و نویسنده ایتالیایی به یک منطقه روستایی در جنوب آن کشور در دوران حکومت فاشیستی موسولینی است (به طور دقیق سالهای 1935 و 1936).
در ابتدا نویسنده از قولی که به روستاییان بابت بازگشت خود به میان آنها داده است یادی می کند، عهدی که به آن وفا نکرده است اما حالا این پزشک تبعیدی با نوشتن این خاطرات به میان روستاییان باز میگردد. او در میان خاطراتش البته به نوعی به تحلیل اوضاع اجتماعی اقتصادی روستا میپردازد و از این حیث کتاب ارزشمندی است. خواندن این کتاب را به علاقمندان مبحث جامعهشناسی روستایی توصیه میکنم.
نام کتاب برگرفته از جمله ضربالمثل گونهایست که مردم آن مناطق تکرار میکردند: ما مسیحی نیستیم. آدم نیستیم. آدم به حساب نیامدیم، بلکه حیوان، حیوان بارکش و حتی بدتر از حیواناتیم… مسیح در ابولی (Eboli) متوقف ماند. این جملات بدین مفهوم است که نه مسیح و نه پیشگامان تمدن نوین و نه سیاستمداران و حکومتگران، هیچکدام زحمت درک و فهم مشکلات و نیازهای این مردم را به خود ندادند:
هیچ کس به اینجا نیامد. مگر در مقام یک خریدار، یک دشمن و یا یک دیدار کننده عاجز از درک موقعیت. امروز نیز همانند سه هزار سال قبل از میلاد مسیح، فصلها بر رنج طاقت فرسای کشاورزان سپری میشود؛ هیچ پیام انسانی و یا الهی به این فقر تغییر ناپذیر نرسیده است. به زبان دیگری صحبت می کنیم: زبان ما اینجا غیر قابل فهم است.
تأملی در رمانِ مسیح هرگز به اینجا نرسید نوشتۀ کارلو لوی
این کتاب که در لیست 1001 کتابی که قبل از مرگ باید خواند، حضور دارد، توسط محمد حسین رمضان کیایی ترجمه و انتشارات هرمس در قطع دوست داشتنی پالتویی آن را به چاپ رسانده است. نام اصلی این کتاب همانگونه که از روی تصویر نیز مشخص است مسیح در ابولی متوقف ماند، میباشد که این تغییر به نظرم آن را برای ما ملموستر نموده است. بر اساس این کتاب فیلمی با همین نام توسط فرانچسکو رزی کارگردان ایتالیایی (و با بازی جیان ماریو ولونته) ساخته شده که ظاهراً آنگونه که دوستان میگویند فیلم مقبولی است.
وضعیت زندگی و عقاید روستاییان
در یک کلام می توان وضعیت این روستاییان را در واژه فقر اقتصادی و فرهنگی خلاصه نمود. درآمد پایین، کشاورزی ناکارآمد، سطح نازل بهداشتی و گرفتاری آنها در چنبره خرافات و…چیزهایی است که خواننده از خلال این خاطرات متصور میشود. خانه این کشاورزان عبارت است از یک اتاق که هم آشپزخانه است و هم اتاق خواب و هم محل نگهداری حیوانات! در اکثر این خانهها تختی بزرگ است که همه اعضای خانواده روی آن میخوابند و بچههای کوچک در گهوارهای که بالای این تخت آویزان است نگهداری میشوند و حیوانات (مرغ و خروس و…) در زیر تخت!
بیماریهای مختلف و به خصوص مالاریا بیداد میکند و همه از سوءتغذیه رنج میبرند. در عین حال مانند روستاهای دیگر (ظاهراً در تمام دنیا) مردم در مهمان نوازی با هم رقابت میکنند یا در عین فقر ، در انجام مراسم سنتی آیینی خود ولخرجی میکنند مثلاً هزینه کردن نصف درآمد سالیانه برای مراسم مریم مقدس و آتش بازی آن مراسم که روستاهای مجاور در انجام هرچه با شکوهتر آن با هم رقابت میکنند. این روحیه برای ما زیاد غریبه نیست چرا که برای روستاییان حفظ این سنتها در درجه اول اهمیت قرار دارد، به قول یک شخصیت گورکن در این داستان روستا از استخوان مردگان درست شده است.
در نظر آنان همه چیز اسرارآمیز و الهی است. حیوانات، آسمان، مسیح و حتی حیوانی مثل بز هم الهی است…حتی آیینهای مذهبی کلیسا هم با پرستش جمادات بیروح و تعدد بیشمار خدایان زمینی، تبدیل به مراسم غیر مذهبی میشود. داستانها و افسانههای متعدد در میان آنها رواج دارد که گاه شنیدن آن موجب رویش شاخ بر سر آدم میشود! این که زنی که دارای پدر و مادر و شوهر و بچه است و … از دید روستاییان و خودش فرزند گاو است و این امر تناقضی با این که پدر و مادر مشخصی هم داشته، ندارد! یا خرافاتی که برای درمان برخی بیماریها به کار می بردند؛ مثلاً برای درمان زردی ، هنگام سحر بیمار را به قله کوهی ببرند و با گذاشتن چاقوی دسته سیاه روی تمام بدنش علامت صلیب درست کنند و ورد بخوانند و از این قضایا که ظاهراً همه جا هست…
عقایدشان در مورد ارتباط با جنس مخالف هم جالب است. این پزشک مجرد تبعیدی در خانه تنهاست و طبق آداب و رسوم روستا هیچ زنی نمیتوانست به تنهایی وارد منزل او بشود چرا که عشق یا کشش جنسی در نزد آنها به منزله قدرت طبیعت، بسیار قوی است. آن گونه که هیچ اراده ای را یارای مقابله با آن نیست… آگر آنها (مرد و زنی که جایی تنها باشند) اتفاقاً چنین کاری نکنند، روی هم رفته مثل این است که مرتکب شده باشند، زیرا با هم بودن مساوی است با عشق ورزیدن. قدرت خدای عشق آن قدر عظیم است و تبعیت از آن به اندازه ای طبیعی است که نه می شود یک اخلاق جنسی واقعی وجود داشته باشد و نه یک توبیخ اجتماعی برای عشقهای غیر قانونی… قسمت اولش که خیلی آشناست اما نتیجه آن (قسمت دومش) با مشرق زمین متفاوت است. جالبی اشاره بالا در مورد پیرزن 75 ساله بیماری است که توسط راوی معالجه می شود اما از ورود تنهایی به منزل دکتر ابا دارد! و بر احترام به سنتها تأکید دارد.
علیرغم وجود تناقضات خندهدار مردم به صورت سطحی هم که شده احترام این سنن را نگاه میداشتند ( مثلاً آشپزی که برای خودش استخدام کرد: چهل و یک سال داشت. هفده زایمان طبیعی و سقط جنین از پانزده پدر داشت…یا آشپز کشیش که بهترین آشپز منطقه است: مادر چهار فرزند از کشیشهای مختلف است که اینجا و آنجا در مدارس مختلف مذهبی استان مشغول به تحصیل اند و…).نکته مهم این است که این زنان برچسب انحراف نمیخورند و به زندگی عادی خود ادامه میدهند.
مهاجرت
فقر و بیکاری مفرط موجب میشود که مردان روستا برای یافتن کار مهاجرت کنند و مقصد اکثریت آنها آمریکا است (بهشت موعود و به خاطر همین تصور است که در تمام خانههای روستایی علاوه بر تمثال مریم مقدس، عکسی هم از روزولت رئیس جمهور آمریکا نصب است).آنها در آمریکا کولونیهایی را تشکیل میدهند و بین خودشان زندگی میکنند و وارد زندگی آمریکایی نمیشوند ولذا اگر بعد از بیست سال هم به روستا بازگردند، با زمان عزیمتشان ذرهای فرق نکردهاند. اما این مهاجرت مردان شکل و شمایل روستا را چنان که در قسمت بالا مختصراً اشاره شد تحت تاثیر قرار داده است …
حکومت و شکاف دولت – ملت
بین این روستاییان و حکومت یک شکاف عمیق وجود دارد. آنها خود را در حکومت سهیم نمی دانند، که هیچ، بلکه بی اعتماد هم هستند. به قول راوی فرقی هم نمی کند چه حکومتی باشد، فاشیست باشد یا سوسیالیست یا لیبرال و… حکومتگران از هر قماشی نسبت به شرایط و مشکلات منطقه جنوب بیگانهاند و لذا راه حلهای بیهوده میدهند و معمولاً بیشتر از آن که کمکی بکنند، ضربه میزنند. همین موجب میشود که مردم نسبت به همه پرچمها بی اعتماد شوند. فاجعه بارتر آن که دولتهای ایدئولوژیک از اقشار خاصی حمایت میکنند و این امر در روستاها معمولاً به گسترش جوّ بیاعتمادی مردم نسبت به یکدیگر می شود که این خود موجب کاهش سرمایه اجتماعی و به تبع آن عقب ماندگی بیشتر میشود.
سیاستمداران مرکزنشین توانایی تشخیص اولویتها در مناطق حاشیه نیستند لذا اقداماتشان در این مناطق صرفاً تبلیغاتی و بعضاً نتایج کاریکاتور گونهای دارد. در این کتاب میبینیم که مالاریا در مناطق روستایی و شهری جنوب بیداد میکند، اما در جهت حل این مشکل کاری انجام نمیشود. اما در عوض در روستای مورد نظر با صرف هزینه بسیار یک مجموعه مستراح مدرن ساخته میشود که هیچ کس توانایی استفاده از آن را ندارد!! (آب لوله کشی در شعاع 100 کیلومتری وجود ندارد!) و تنها کسی هم که گاه گداری روی آنها مینشیند همین پزشک تبعیدی است، آن هم وقتی برای محیط زندگی خود دلتنگ میشود! یا مثلاً چون در برخی قسمتهای کشور بز ها به مزارع و طبیعت آسیب میرسانند دولت برای نگاهداری بز مالیات سنگینی وضع میکند درحالیکه در این منطقه نگهداری بز تنها منبع درآمد باقیمانده است و اساساً در این منطقه مزرعه یا چیزی وجود ندارد که بز بتواند به آن آسیب برساند. اما همین قانون موجب میشود که همه مجبور به ذبح بزهایشان شوند! و از این دست مثالها…
آنها هر چه را که از نیویورک میرسید با خوشحالی میپذیرفتند، همانطوری که ممکن بود از رم بپذیرند. اما از رم چیزی نمیرسید. هرگز هم چیزی نرسیده بود، مگر مأمور جمع آوری مالیات و صحبتهایی از رادیو.
این روستاییان و اهالی جنوب در ناامیدی کامل و جمعی فرو رفتهاند و از نظر نویسنده ریشه این ناامیدی مخرب در احساس عمیق پایین دست بودن و درجه دو و سه بودن نهفته است.
اگر دنیای روستایی، در مقایسه با جهان خارج از آن، پایین دست محسوب شود، همه چیز به احساس ناتوانی و روح انتقام تغییر مییابد. و ناتوانی و انتقام هرگز چیزی را زنده نگذاشتهاند.
منبع: میلۀ بدون پرچم
تأملی در رمانِ مسیح هرگز به اینجا نرسید نوشتۀ کارلو لوی
مطالب بیشتر
من فکر میکنم هرگز نبوده قلب من اینگونه گرم و سرخ...
نگاهی به کتاب «خطابههای برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی آیدا گلنسایی: بزرگترین شاعران…
شبیه به مجتبی مینوی! مرتضی هاشمیپور محمد دهقانی، نویسنده و منتقد ادبی را از پویندگان…
نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور» «جیمز سیدنی ادوارد» که با نام «جیمز انسور»…
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی «لباس جایی است که فرهنگها برای حضور فیزیکی بدنها…
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایت شیرجه به آبهایِ اعماق آیدا گلنسایی: در کتاب…