«امپراتور ژنده پوش»؛ دلسوزی برای بیرق پاره پارۀ انسانیت
آیا این اثر در ژانر ادبیات گمانهزنی[1] است؟
معرفی خلاصه:
شرایط حاد جهانی مفروضی را تصور کنیم: طی چندین حادثه معمولی و جنایی، و اشتباه گرفتن هویت سه شخصیت که تشابه کد یا شباهت اسمی (عمدی یا سهوی) دارند، مندرجات یک پرونده در مورد اشتباهات یک مترجم در معرض ارتباطات جهانی قرار میگیرد و با مسابقه بسیار مهم “بهترین فرزند زمین کیست؟ “،حجیمتر وعجیبتر میشود و عمداً دستمایه بروز جنجالهای منجر به بحران میشود. جنجالسازی بر سر کماجدان یک وعده غذا، ازدواجهای بی سابقه، ظهورسلبریتیهای کاملاً جدید، زندگی شاعر با فروش کلیه، عفو بین الملل، ربات خوش تیپ، اشغال فرودگاه، حشرات معتاد، موجودات فرازمینی، چند اختراع جدید، کنسرو لوبیا، زندان، بمب اتمی، زایشگاه و حلبی آباد و پلیس بین المللی، وعده تغییر بنیادهای تمدن ادامه و قوت پیدا میکند. باپشتیبانی یک مجموعه از تبلیغاتچیهای” اخراجی که بحث را فلسفی میکنند. درهم تنیده شدن آن پرونده با چند معضل جهانی مانند گرسنگی و فلاکت، مواد مخدر، فعالیت گروهی رادیکال برای تغییر بنیادهای تمدن، سلاح کشتار جمعی، قاچاق اسلحه و خطر جنگ سوم جهانی، اختراعات واقعی یا موهوم جدید شرایط حاد را تشدید و پیچیدهتر میکند.
این شرایط به افشاگریهایی در مورد”منطقه یونیورسال “–که در آن دانشمندان و فناوران و سیاستمدارانی باهم کارهایی میکنند- هم گره می خورد و جنجال های سریالی آفریده میشود. شایع است که”جنون دانشمندان ژنتیک”…شرایط حاد را تشدید و پیچیدهتر میکند و”جهان را تا لبه جنگ جهانی سوم پیش میبرید”. برای تخفیف بحران کنفرانسی بسیار مهم تشکیل شده. در اهمیت و ضرورت این کنفرانس گفته میشود که “هر دو هزارسال یکبار ممکن است شبیه آن تشکیل شودجنجالها به این مسابقه یا واقعا مربوطند و یا تصنعاً مرتبط میشوند. انتظار بسیار خوشبیانه نسبت به کنفرانس این است که لایه های نامرئی رمز و راز نمادها و رفتارها برای تعدیل و تخفیف بحرانها شناسایی و ترویج کند. از طرفی هم “انستیتو مطالعات زمین” که قراراست جایزهای به برنده مسابقه”فرزندخوب زمین “بدهد خودش هم به مناسبت برگزاری همین کنفرانس کاندیدای دریافت جایزه است.
مسابقههای فوتبال به افتخار حضور پروانه در کنفرانس دوران ساز و سرنوشتساز کنفرانسی که برای همه فرزندان زمین است به نام “جام پروانه و مسابقه فوتبال بین آلمان و هلند برگزار میشود. چند نامزد دیگر هم برای دریافت جایزه مطرح شدهاند. تعارضهای جهانی و هنگامهسازیهای متناقض و مقاومت در برابر آن زمینه را فراهم میکند که گروه و تشکیلاتی با عنوان متناقض “کبوترهای اتمی” هم برای تغییرت تمدنی اعلام حضور کند . در باره هویت رئیس آن ابهامات و شایعات و گمانه زنی و جنجال فراوان است که آیا او موجودی فضایی از ماورای سیاره زمین است که برای دستکاری و” تصحیح “روند تاریخ آینده اما به دست خود زمینیها نقشههایی را اجرا میکند؟ از میان نامزد هایی که در این مسابقه مطرح شدهاند برنده یا برندهها طوری باید انتخاب شوند که بحران را تعدیل کنند تا آنجاکه شاید”مندرجات یک پرونده عجیب را عوض کنند” دیوانهای را که از خانه و بیمارستان رانده شده و در خیابانها تبلیغ میکرد انسان می تواند خوشبختتر از این باشد دستگیر میکنند. کشف تلی از قوطیهای کنسرو لوبیا (که محتویات آن مصرف شده) به عنوان سرنخ و……
چون جنجال آسانتر از تفکر و بحث است و به سرعت طرفداران زیادی پیدا میکند، تمام کسانی که زندگیشان خالی است، فرصت پیدا میکنند تا آن را از جنجال انباشته سازند.
بشر محروم از عشق و ایمان، فریب را برای زندگی بر خلاء خود ضروری میداند و با فریب خود و همنوعانش خود را غرق دروغ کرده و بنابراین با معیار حق و باطل بیگانه شده است. در واقع بشر خود را وانهاده است.
«امپراتور ژنده پوش»؛ دلسوزی برای بیرق پاره پارۀ انسانیت
مشخصات کتاب
امپراتور ژنده پوش
نوشته: علی ذکاوتی قراگزلو
ناشر: انتشارات سروش
چاپ اول: 1368
«امپراتور ژنده پوش»؛ دلسوزی برای بیرق پاره پارۀ انسانیت
چند حادثه معمولی و جنایی که روی میدهد، چند معضل جهانی به یک جنجال گره میخورد جنجالی که به عبارتی اصل و ریشهای موهوم یا حداقل غیرجدی دارد. به تعبیری دیگر، جنجال حول یک عمل واقعی اما پیش پا افتاده (طرز غذا خورد یک شخصیت که خواسته یا ناخواسته شخصیت جنجالی روز شده است) شکل میگیرد. با تاثیر عوامل اجتماعی و حوادث داستان، وقتی جنجال عمق و وسعت پیدا میکند تبدیل به دوقلوی مصیبت و مضحکه میشود: یک پرونده سازی کامل به اضافۀ تمام تحرکات دخیل در ماجرا. این جنجال مثل سرطان رشد میکند، زیرا هر کس با انگیزهای این جنجال را بزرگتر جلوه میدهد. عوام برای توجیه بیعقلیهای خود، جوانان برای اعتراض، قاچاقچیان و سیاستبازان برای بهرهبرداریهای خاص، پلیس برای استتار عملیات گشت و تعقیب، روشنفکران برای معنی دادن به زندگی، هنرمندان برای خیالپردازی، انسان دوستان و طرفداران عشق و ایمان برای نشان دادن جنبههای تهی مادهپرستی و طرفداران پیشرفت و ترقی تکنولوژی برای صاف کردن مسیر طراحی جامعۀ جدید بشری، جنبههیای از این جنجال را بزرگ میکنند.
مطبوعات و رادیو تلویزیونها هم خیال ندارند دست از سر این قضایا بردارند. با این جنجال، تخیل انسانها آزاد میشود. آزادی تخیل و تخیل آزاد، قدرتی جادویی دارد. از طرفی دیگر چون جنجال آسانتر از تفکر و بحث است، به سرعت طرفداران زیادی پیدا میکند. تمام کسانی که زندگیشان خالی است، فرصت پیدا میکنند تا آن را از جنجال انباشته سازند، زیرا با این جنجال میتوان بر وحشت در تاریکی غلبه کرد. به زودی چیزهایی مثل کماجدان، یک اختراع جدید، کنسرو لوبیا، زندان، بمب اتمی، زایشگاه و حلبی آباد و پلیس بین المللی، تروریستها و احزاب از یک طرف و ایدئولوژیها، تاریخ، شعر، فلسفه، اتوبیا، ایمان، رنج، عدالت، عشق و آزادی از طرف دیگر در سر راه یکدیگر قرار میگیرند. و حال دیگر هیچ چیز بیمعنی نیست و همۀ انسانها در برابر این سوال قرار میگیرند که: بهترین آدم دنیا چه کسی است؟
از کسی که آن جنجال را ه پا کرده (یا به پای او نوشتهاند)، نیمرخی دیده میشود. او یک عضو معمولی طبقه متوسط و مترجم است. او متهم شده است که اغتشاش به پا کرده و حتی به همه اعلان جنگ داده است؛ اعلان جنگ علیه تمام تمدن! زیرا با یک مسخره بازی خنک که ناشی از جنون شهرت طلبی، خود بزرگبینی و یا انگیزۀ ناشناخته دیگری است. همه چیز را به هم ریخته و جوانان هم از او تقلید میکنند. همه چیز از مدار خارج شده است…
در داستان از یک بمب اتمی سخن به میان آمده است که به نظر میرسد حمل و اختفاء و کاربرد آن آسان باشد. همینطور هم هست و در چندین سال اخیر بمب اتمی به اندازه یک چمدان ساختهاند، در اخبار سه، چهار سال پیش آمده بود که هند هم به این نوع بمب دست یافته است. سلاح شیمیایی هم که بمب اتمی فقراء توصیف شده است (!) و انفجار آن، هم با هواپیمای معمولی و حتی خمپاره انداز، عملی است. اما آن همه عکس العملهای عجیب و مختلف و متنوع چرا ایجاد شده است؟ همه باور کردهاند که چون اوقات فراغت دانشمندان و تکنولوژیستها بیش از ایمان و انسان دوستی آنهاست، تعداد نامعلومی بمب اتمی پرتابل تولید کردهاند و بدینسان به دنبال این شایعه، همه میترسند، که در واقع غلبه «غریزۀ مرگ» است، میخواهند چون خود را سزاوار مرگ میدانند. مرگ را مسخره میکنند، زیرا آن را حاصل تکنیک دست ساخته و غول ناگزیری میدانند؛ غول عظیم و خطرناک اما مضحک و کج و کوله!
آیا یک روز »روباتها» – روبات به معنی وسیع کلمه یعنی هم آدمک ماشینها و هم آدمهایی که از «بزرگترها» دستور میگیرند – ممکن است یاغی شوند؟ آن وقت آنها استعداد خلق چه مصیبتهایی را دارند…؟
مخترعات یک مرکز بزرگ تحقیقاتی،به اختراع دستگاه مونیتوردار حامل پروانه به تولید انبوه «فیلسوف ارزان اجارهای» دست زدهاند تا «حقوق جامع» انسان و وحش و روبات تحقق یابد و رمز و راز خوشبختی را همه دریابند: «لبخند بزن اخمو» و «دنیا خیلی بزرگ است». با چنین سیگنالهایی قرار است همه خوشبخت شوند.
طبق نظرخواهی مندرج در مجلۀ سروش شماره 500، این داستان یکی از سه داستان محبوب فارسی بوده است.
این داستان، قابلیت آن را دارد که اساس یک فیلم جذاب، موفق و با فروش خارجی قرار گیرد. در عین حال، این یک رمان اجتماعی با رگههایی از طنز دلسوزانه و شوخی صمیمانه و صادقانه است با تمام کسانی که ارزش دلسوز دارند، یعنی باتمام انسانها دلسوزی برای بیرق بیصاحب مانده و پاره پارۀ انسانیت…
در این داستان از پروانه اطلس سخن به میان آمده است. پروانه اطلس، پروانۀ درشتی به طول 18 سانتیمتر است، در امریکای مرکزی، فقرا پروانههای درشت را میخورند. «اطلس»، در اساطیری یونان رب النوعی است که در مصاف غولان و خدایان، از غولان جانبداری کرد و محکوم شد که گنبد آسمان را به دوش بکشد! پروانه در ادبیات غرب، رمز و سمبل «روح» است و در ادبیات بخشی از مشرق زمین سمبل شیفتگی و ایثار و شور و تمنای عشق ورزی و دلدادگی و در ادبیات عرب سمبل حماقت است.
در این داستان شاید بشود گفت که پروانه، رمز وجدان ساکت و ساده اما نگران و بیتابی است که در غربت و قفس تکنولوژی «خود برانداز» و در عین حال «خودافزا» گرفتار است و از ابراز عشق و اشتیاق و از پروانه بودن محروم شده است. علاوه بر آن، این گرسنگی است که میخواهد پروانه (سمبل روح و وجدان و عشق) را نابود کند، صریحتر بگوییم: بخورد. شکم گرسنه اگر با روح بیایمان و پژمرده پیوند کند، جهان راه انهدام در پیش خواهد گرفت. یعنی همان خود براندازی شتابان که در داستان توصیف شده است.
البته سیر حوادث داستان، نیاز به پرورش دلالت سمبلیک پروانه ندارد. نمادها به راحتی جذب ماجراها شدهاند. پروانه در کنار همان ابزار الکترونیکی که در داستان از آن یاد شده معنی مییابد.
حال از فرط درماندگی، فقط کردهها و ساختههای خود را مسخره میکنند. از مرگ هم متاسف نیستند و آن را هم تسخر میزنند. چون زندگی با شکوه و خوبی نداشتهاند… لکن این مرگ با هیچ عشق و ایمانی ارتباط ندارد. از جنس هراس و حماقت است و چرا این مرگ را مسخره نکنند؟ اما رنج و مرگی که با آگاهی و مسئولیت، خویشی و پیوند دارد، از جنس زندگی است. رنجی که معنی آن معلوم شود، دیگر رنج نیست، از جنس عشق است. بنابراین از چنین رنجی نباشد متاسف یا خجل بود، بلکه میتوان با چنین رنجی – حتی اگر به مرگ منتهی شود – سرخوش بود. همه چیز برای آن است که به عشق ختم شود. نه به نمادها و فرمالیسمهای تمدن… و سیگنال که آخرین شکل فرمالیسم بیروح است.
چرا و چگونه یک سبک به خصوص غذا خوردن، مایۀ بزرگترین جنجال، آشفتگیها، «جنگ غذا» و هراسهای بزرگ و حتی خطر «جنگ بزرگ» میشود؟ وقتی یک جنجال خود را به محل تلاقی رودخانههای اساطیر و تاریخ فرهنگ شرق و غرب و در عین حال مشکلات روزمره برساند، بزرگترین منبع نیروی تاریخ را میسازد. با این مکاشفۀ هنری معلوم میشود که هر نوزادی که در این جهان یک قطبی از مادر متولد میشود، با مقدار عظیمی انرژی مذهبی و قومی و ناسیونالیستی و چندهزار دلار قرض، پا به دنیا میگذارد…
آیا این قدرت نافذ و جهانگیر حقیقت و خوبیهاست که چون مورد بیاعتنایی انسانها واقع میشوند، بدین گونه انتقام میگیرند؟ آیا عشق و ایمان است؟ علت نابودی عشق و حیات وقتی معلوم میشود که معنی آن عمل بیاهمیت هم معلوم شود: شکم گرسنه و روح پژمرده!
پژمردگی روح، یک نتیجه مصیبت بار دیگر هم دارد: انسانها دیگرا ز خوب بودن و خوبی کردن لذتی نمیبرند. ضرورت عشق را که همان ضرورت حیات است در نیافتهاند. شاید قبل از درک «ضرورت زمان»، تاریخ به سر میرسد! شداد که باغ اعجاب انگیز ارم را ساخت، قبل از آن که بتواند وارد آن شود قبض روح شد.
محرومیت از عشق، بیحوصلگی میآورد، بیحوصلگی برای تفکر و بحث. جای تفکر، یک دستگاه مونیتوردار حامل پروانه (که عدهای آن را شاهکار شارلاتانها میدانند) اختراع شده است و حرفهای شیرینی از آن پخش میشود. میتوان آن را به قیمت مناسب خرید و مناظر و حرفهای دلخواه را دید و شنید و خواند. دیگر از ایدئولوژی و فلسفه و اخلاق هم بینیاز خواهیم شد. کلاسهای فلسفه را هم میتوان تعطیل کرد!
بشر محروم از عشق و ایمان، فریب را برای زندگی خالی خود ضروری میداند و با فریب خود و همنوعانش خود را غرق دروغ کرده و بنابراین با معیار حق و باطل بیگانه شده است. بشر خود را وانهاده است. بنابراین یک عمل ساده بیاهمیت یعنی آن جنجال، همه را به خود مشغول میدارد.
این جنجال، از «حقیقت» و از انسان پیشی میگیرد. اما ابهت حقیقی که نادیده گرفته میشود، سبب هراس و خجلت آدمی است. از طرفی هم بشر متاسفانه همه آنچه را که میتوان انجام داد، انجام میدهد واز رهگذر «هرآنچه میتوان انجام داد»، محو عواقب اعمال خود میشود، همچنانکه ارم شداد در ریگزار مدفون شد. بشر متاسفانه «حقوق» خود را توسعه میدهد و نه «تکالیف» خود را.
«امپراتور ژنده پوش»؛ دلسوزی برای بیرق پاره پارۀ انسانیت
مکانهای وقوع حوادث داستان
زندان، زایشگاه، دفتر پلیس، فضای خارجی، یک مرکز بزرگ علمی و تحقیقاتی. سمبلها: پرومته که آتش از آسمان آورد، سمبل تمدن است. سمبلها جذب داستان شدهاند و توی ذوق نمیزنند.
«امپراتور ژنده پوش»؛ دلسوزی برای بیرق پاره پارۀ انسانیت
آدمها و سمبلها
نماینده فقرا میتواند نماینده ملل و دول «جنوب» باشد و نماینده حزب اجتماعات پیشرو، نماینده دول صنعتی بزرگ ثروتمند و متمول و «شمال». «رنگ قهوهای و صخره» سمبل قدرت و صلابت است. رنگ آرم گروه تروریستی «کبوترهای اتمی».
دندانپزشک اطفال: توجه به بهداشت و درمان دندان اطفال در حالی که گرسنگی بیداد میکند؛ تضاد مضحکه و مصیبت…
کبوترهای اتمی: گروه تروریستی تحت رهبری «ناجی اتمی»: تبدیل «نوک» به «منقار». اجتماع متضاد کبوتر که مظهور صلح است و بمب اتمی که مظهر جنگ و نابودی است. یک گروه تروریستی که شایعات مکرر و محکمی درباره مجهز بودن آنها به اسلحه اتمی بر سر زبانهاست.
«امپراتور ژنده پوش»؛ دلسوزی برای بیرق پاره پارۀ انسانیت
بعضی از شخصیتهای داستان
متهم غایب یا فراری، مشهور به بازیگوشیهای روشنفکرانه و متهم به ایجاد اغتشاش. ظاهرا قسمتی از جنجال با طرز غذا خورد ن او شروع میشود. مشکوک به جنون شهرت طلبی و عقده خودبزرگ بینی است. اما یک خبرنگار که تمام قضایا را دنبال کرده است، میگوید او ادم بیآزاری است، بیمار و در حال احتضار،و رفته تا در گوشهای راحت بمیرد!
ناجی اتمی، شخصیتی است بسیار هیجان آفرین و جنجالی، اما در هالهای از ابهام. او با همۀ مردم فرق دارد. او از «آلیاژ» جدیدی است. آیا او یک عروسک و «مزدور» سابق است که یاغی شده؟ آیا جنون قدرت دارد؟ یا یک «انقلابی ناب» است؟ حتی شایع است که او یک روبات بسیار خوش تیپ و پیشرفته است که در اثر ویروس کامپیوتر یو خرابکاری کامپیوتری، یاغی شده است و یا ترحم و جاهطلبی، او را ربوده است و حال بر ضد همه چیز شورش کرده و میخواهد تمام انسانها را از شرور چند هزار ساله نجات دهد. او رهبر گروه تروریستی «کبوترهای اتمی»است.
نماینده فقرا، شاعر و انقلابی است و مثل اسکندر، فاتحانه حرف میزند. میخواهد حقوق فقرا به آنها برگردد. متخصص پمپاژ احساسات فقرا است! با زنش مشاجره دائمی دارد. در حلبی آبادها برایش سر و دست میشکنند. اشراف زاده است.
نماینده انجمن فرهنگهای بشری، بشر دوست است و زندگی پرماجرایی داشته و حال با سرسختی میخواهد همه فرهنگها و آدمها را به هم نزدیک کند، سمبل روشنفکران جدی و پرکار و فداکار. «وجدان بیدار زمانه» است. سابقا در سیرک کار میکرده است.
نماینده حزب اجتماعی پیشرو طرح نوی برای حقوق جامع و پیشرفت کل بشریت و تمدن دارد. تمام امکانات حیات از تکنولوژی گرفته تا انسان و حشرات و روباتها را دارا است. میخواهد آخرین موانع وحدت و یکسانی را با «حقوق جامع» حل و فصل کند.
[1] Speculative fiction
نویسنده: نادر شیخ زادگان
منبع: ادبستان فرهنگ و هنر؛ مرداد 70؛ شمارۀ 20
«امپراتور ژنده پوش»؛ دلسوزی برای بیرق پاره پارۀ انسانیت
مطالب بیشتر
«امپراتور ژنده پوش»؛ دلسوزی برای بیرق پاره پارۀ انسانیت
من فکر میکنم هرگز نبوده قلب من اینگونه گرم و سرخ...
نگاهی به کتاب «خطابههای برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی آیدا گلنسایی: بزرگترین شاعران…
شبیه به مجتبی مینوی! مرتضی هاشمیپور محمد دهقانی، نویسنده و منتقد ادبی را از پویندگان…
نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور» «جیمز سیدنی ادوارد» که با نام «جیمز انسور»…
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی «لباس جایی است که فرهنگها برای حضور فیزیکی بدنها…
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایت شیرجه به آبهایِ اعماق آیدا گلنسایی: در کتاب…