تحلیل داستان و نمایش‌نامه

نگاهی به رمانِ عاشق مارگریت دوراس و زندگی و سبک نگارش او

نگاهی به رمانِ عاشق مارگریت دوراس و زندگی و سبک نگارش او

 مارگریت دوراس در آوریل ۱۹۱۴ میلادی در خانواده‌ای فرانسوی در جنوب ویتنام به دنیا آمد. او در همان کودکی پدرش را از دست داد و زندگی خود را با فقر و محرومیت آغاز کرد. به طوری که خودش در خاطراتش گفته است: فقر و محرومیت سال های کودکی برای همیشه در ذهن و روان او ته نشین شد و روانش را سال های سال آزار داد. او تحصیلات تکمیلی خود را با رفتن به یکی از دانشگاه های فرانسه به پایان برد و اینگونه زندگی جدید خود را در این کشور تا پایان عمر رقم زد. با اشغال فرانسه به وسیله ارتش نازی، مارگریت به «نهضت مقاومت» پیوست و در شرایطی خطرناک به فعالیت سیاسی پرداخت. در ۱۹۵۰ خورشیدی سرخورده از لغزش‌های جناح چپ از «حزب کمونیست» کناره گرفت اما همچنان به تعهدات اجتماعی خود وفادار ماند.

مارگریت دوراس، ده‌ها رمان، فیلم و نمایشنامه ساخت که در آن انسان‌های از خودبیگانه از فرط ملال و خستگی به طرف هم کشیده می‌شوند، با هم سخنانی رد و بدل می‌کنند که پژواک آن در خلأ گم می‌شود، سپس از هم دور و دوباره در تنهایی پرملال خود غرق می‌شوند. زمینه یا محیط هر داستانی متفاوت است، از ماجراهای ساده زندگی روزمره، مانند دعوای مادری با بچه‌هایش تا رویدادهای مهیب تاریخی، مانند نبردهای ضداستعماری و جنگ جهانی اما صدا همواره همان طنین خسته و درمانده را دارد. جانمایه بسیاری از کارهای دوراس شوری سرسام‌آور است که تا جنون و رسوایی سر می‌کشد، اما این نیروی عاطفی در مرز اخلاقیات درهم می‌شکند. اخلاقی که شرم را فضیلت می‌شناسد و شهوت را به بند می‌کشد. بیشتر کارهای ادبی مارگریت دوراس در افقی پهناور، از شرق آسیا تا غرب اروپا گسترش می‌یابند. او از اواخر دهه ۱۹۵۰ میلادی و به ویژه پس از نمایش فیلم معروف «هیروشیما عشق من» به کارگردانی آلن رنه به شهرت رسید اما با انتشار رمان کوچک «عاشق»، برنده جایزه ادبی گنکور ۱۹۸۴ میلادی شد که در بازار کتاب نیز به شهرتی جهانی دست یافت. مارگریت دوراس در سینمای مدرن سده بیستم جایگاه ویژه‌ای دارد. هم با فیلم‌نامه‌هایی که نوشت و هم با فیلم‌هایی که بر پایه آثار خود ساخت و کوشید زیبایی‌شناسی خود را با زبان سینمای «ضدجریان» مدرن هماهنگ کند. دوراس با نوشتن فیلم نامه هیرشیما عشق من رقبای قدرتمندی نظیر فرانسواز ساگان و سیمون دوبوار را پشت سر می‌گذارد زیرا هردوی آنها به وسیله آلن رنه رد می‌شوند. دوراس در این فیلم که رویدادهایش در طول جنگ جهانی دوم و اشغال فرانسه از طرف نیروهای نازی آلمانی رخ می‌دهد، برای نخستین بار به ارتباط های عاشقانه سربازان اشغالگر آلمانی می‌پردازد که در آن دوران در فرانسه تابو محسوب می‌شد.

نگاهی به رمانِ عاشق مارگریت دوراس و زندگی و سبک نگارش او

سبک نویسندگی دوراس

سال ۱۹۴۱ میلادی بود که دوراس نخستین رمانش را برای چاپ به انتشارات گالیمار سپرد، رمانی که در آن سال از طرف این انتشارات رد شد اما با راهنمایی‌ها و تشویق‌های ریموند کنو که در آن زمان در دفتر گالیمار کار می‌کرد و دلسرد نشدن دوراس، ۲ سال بعد، یعنی در ۱۹۴۳ میلادی و در کشاکش جنگ جهانی دوم، سرانجام «بی‌شرمان» به وسیله انتشارات گالیمار به چاپ رسید. ویژگی بارز سبک دست نوشته‌های دوراس به گونه ای بود که منتقدان آن را «روش دوراسی» نام نهاده‌اند. داستان‌های این دفترها به‌طور کامل، با استفاده از دیالوگ، شرح و توصیف بازگو شده‌اند. دوراس در توضیح شیوه‌ نگارش خود می‌گوید: «جلوی واژه را نگیریم؛ بگذاریم به خودی خود جاری شود. کلمه را باید همان لحظه‌ای که به ذهن خطور می‌کند، ثبت کرد. باید خیلی سریع نوشت، پیش از آن که لحظه‌ حضور واژه از دست برود.» دوراس در تمام آثار خود به این شیوه‌ که جریان سیال ذهن خوانده می‌شود، وفادار می‌ماند و قاعده‌های وضع‌شده‌ دستور زبان را در تمام موارد از جمله‌بندی گرفته تا چگونگی کاربرد اسم، صفت و قید… زیر پا می‌گذارد. همین امر دنبال کردن ترتیب زنجیره‌ای و پیوسته‌ حالت یا موضوع مطرح‌شده در داستان را دشوار می‌سازد، هر چند که هر حرکت و رویدادی در آن به‌خودی خود، روندی منطقی را پی می‌گیرد.

پیروی از شیوه‌ نگارش «جریان سیال ذهن» به دوراس از جمله این امکان را داد که داستان را از دیدگاه‌ها و نگاه‌های گوناگون بازگو کند. ویژگی وفاداری به طبیعت زبان در لحظه و موقعیت خاص، در برگردان آثار مارگریت دوراس، دست مترجم را در عدم رعایت قاعده‌های دستور زبان باز می‌گذارد و فهم و درک نوشته‌های او را برای خواننده‌ غیرفرانسوی، دشوارتر می‌سازد. ترجمه‌های آثار او به زبان فارسی نیز از این قاعده مستثنا نیست. برگردان‌های متفاوتی که از یک اثر واحد در بازار کتاب ایران وجود دارد، گواه این مدعاست.

بیشتر رمان‌ها و نوشته‌های مارگریت دوراس به زبان فارسی ترجمه شده‌اند. قاسم روبین، مترجم با تجربه‌ای به شمار می رود که بیشتر آثار این نویسنده را از جمله «عاشق، عشق و نایب کنسول»به فارسی برگردانده است. همچنین ترجمه رمان «مدراتو کانتابیله» به وسیله رضا سیدحسینی، ترجمه هیروشیما، عشق من به دست هوشنگ طاهری و رمان «شیدایی ل. و. اشتاین» را پرویز شهدی ترجمه کرده است. دوراس خودش اعتراف می‌کند که تا قبل از رمان «مدراتو کانتابیله» آنچه را می نوشته به رسمیت نمی‌شناسد. در واقع بعد از این رمان است که او کار واقعی خود را آغاز می کند و می گوید در آثار نخستین خود «هیچ جایی برای خلاقیت خواننده باقی گذاشته نشده است.»

دوراس، نویسندگی، نوشتن، تولد کلمه و تولید اثر را در ‌نهایت زیبایی چنین توضیح می‌دهد: «نویسنده بودن، بیش از هر چیز، از تاریکی گذشتن است از تاریکی جنگل‌ها، در اختیار گرفتن نوشته و عبور دادن آن از دل تاریکی، ترس از تاریکی را تاب آوردن در تمام طول سفر و بعد نوشتن. خیلی‌ها گمان می‌کنند، نویسنده ‌اند و می‌نویسند، ولی نیستند، ادبیاتی که ارایه می‌دهند، بیجان است، کلام کفن‌پیچ شده است، چیزی در نگاه و چشم ‌اندازشان ندارند جز این تندی و زمختی عمومیت یافته. این‌ها هیچ وقت نوشتن را یاد نخواهند گرفت، مطمئنم، می‌دانم. ظرافتی لازم است برای تولد کلمه. برای من آشناست، بن ظرافت».

کتاب ۱۹۰ صفحه‌ای «عشق معلق» شامل ۱۲ فصل با عناوینی همچون؛ «کودکی، سال‌های پاریس، شیوه نویسندگی، تحلیل متن، ادبیات، نقد، سینما، نمایش، عشق، زن، شخصیت‌ها و جاها» است. یکی از اظهارات جالب دوراس، اظهارنظر او درباره هم عصرانش است. او آثار نویسندگانی مثل بوتور و رب گریه را در اغلب موارد «خسته‌کننده» توصیف می‌کند و می‌گوید: «فکر می‌کنم همه این نویسندگان کتاب‌هایشان را به یک شکل و با یک ترفند می‌نویسند.»

رمان های دوراس به خصوص رمان های دوران پختگی و کمالش، سرشار از انواع سکوت در تمامی سطوح آن است. البته باید این امر را در نظر گرفت که این سکوت ها تنها یک مکث ساده یا غیاب واژه نیست، بلکه می توان این سکوت ها را به منزله ظهور عینی یک نقصان یا کمبود عاطفی در نظر گرفت. در واقع سکوت در این رمان ها بروز انفصالی عاطفی یا احساسی ناخوشایند است که تمامی شخصیت های اصلی این سه رمان از آن رنج می برند. می توان گفت که وجه مشترک آنها، تنهایی و جدایی از خانواده و جامعه ای است که به آن تعلق دارند اما علت و ریشه تنهایی هر یک با دیگری متفاوت است. این احساس ناخوشایند عامل و محرک احساسات ثانویه ای است که در روند داستان شخصیت را وا می دارد که به سکوت پناه ببرد. دوراس پس از سال ها نویسندگی سرانجام در آوریل ۱۹۹۶ در ۸۱ سالگی چشم از جهان فروبست.

منبع irna

نگاهی به رمانِ عاشق مارگریت دوراس و زندگی و سبک نگارش او

توضیحات اسدالله امرایی دربارۀ دوراس

مارگریت دوراس می‌گوید نوشتن کتاب مانند بچه زادن است، چیزی است که از درون شما متولد می‌شود در آرزوی بچه دار شدن که می‌تواند زنی را به مرز جنون بکشاند نیازی مبرم به فراتر از زندگی رفتن دارد. داشتن بچه ای از خود و از مردی که دوست می‌داریم ولی در نوشتن کتاب تنها هستیم، تنهای تنها. سرنوشت کتاب هم مانند کودک متفاوت است.(شایان ذکر است نقل‌قولی که آقای امرایی در آغاز سخن می‎‌آورند، برگرفته از کتاب «امیلی ال» مارگریت دوراس با ترجمۀ خانم شیرین بنی‌احمد است که انتشارات نیلوفر در ۱۳۹۴ روانه بازار کتاب ایران کرده است)

راجر کوشنر از منتقدین معروف مجله نیویورکر مقاله مفصلی درباره دوراس در این مجله دارد که در سال ۲۰۱۷ چاپ شده است. او در شروع مقاله‌اش می‌گوید مارگریت از اول دوراس نبود، مارگاریت ژرمن ماری دونادیو بود و پس از انتشار نخستین رمانش نام دوراس را برگزید. دوراس نام منطقه‌ای بود که پدرش در آنجا مرد. همین اسم تا به آخر روی او ماند.

دوراس نویسنده خود ساخته و خودآموخته است یعنی نویسنده ای که کلاس داستان نویسی و ادبیات نرفته و در بطن زندگی نویسنده شده است. کافی است نگاهی به زندگی او کنید و تاریخ جهان را در زندگی او بینید . از استعمار فرانسه در هند و چین، کامبوج، ویتنام و برمه همه در داستان‌هایش است. آثار او داستان است و تاریخ نیست. روایتی که همیشه نقل کرده که داستان زندگی است ولی زندگی داستان نیست. کاملا مشخص است.

دوراس بعد از اینکه از هند و چین به پاریس می‌آید در آنجا حقوق می‌خواند و به دنیای ادبیات کاری ندارد ولی آثار او دیده می‌شود و در ارتباط بینا متنی که بین نوشتن او و سینما پیش می‌آید شاید بهترین مثالش هیروشیما عشق من باشد، او با این اثر به خوبی دیده می‌شود و داستان خود را شروع می‌کند. به هر حال در اروپا و فرانسه که تقریبا وزنه سنگین ادبیات جهان را به دوش می‌کشند و نیمه دوم قرن بیستم که دوراس، سارتر، سیمون دوبوار را داریم.

از نویسندگان رمان نو که بین آنها به طور مشخص می‌توانیم از دوراس نام ببریم شاخه‌ای جدا می‌شود و نه رمان نو کامل است و نه رمان سنتی فرانسه، نه رئالیسم سوسیالیستی است و نه داستان هنر برای هنر اما از همه اینها رگ و ریشه دارد که برخی منتقدین سبک او را دوراسی اعلام کرده اند. شاید به جرات بگویم بیشتر از آثار او نقد درباره آثار او هست و شناخت نویسنده ای مثل دوراس برای محققی که در زمینه ادبیات جهان کار می‌کند، به دلیل وجود منابع فراوان و حضور خود در متن آسان است. در تمام دورانی که می‌نویسد خود حاضر است درباره آثار بحث می‌کند و نظر می‌دهد و سخنرانی می‌کند. دانشگاه‌ها آثارش را تدریس می‌کنند.

در مصاحبه ای که با او انجام شده هم می‌بیند که می‌گوید من کارهای خودم را خود کارگردانی می‌کنم چون اگر فرد دیگری کارگردانی کند ممکن است هدفی که من دارم راتغییر دهد ما در نمونه‌های ادبیات فرانسه، چند چهره شاخص داریم که در زبان فارسی هم خیلی مطرح شده اند. دوراس به طور مشخص با ترجمه سید حسینی و خبره‌زاده و مترجمان دیگر و به طور مشخص آقای روبین که به او قاسم دوراس می‌گفتند، شناخته شده است.

دوراس یک وجه دیگری هم دارد که وجه سیاسی نویسندگان هم زمان خودش است و این نویسنده در واقع آرمان‌هایی دارد که تا به آخر به آنها وفادار می‌ماند. در ماجرای جنگ‌های استقلال طلبانه الجزایر کنار آنها می‌ماند علیه ژنرال دوگول فعالیت می‌کند. در زمان جنگ و اشغال کشورش به نهضت مقاومت و حزب کمونیست فرانسه می‌رود و از حزب اخراج می‌شود و دست از آرمان‌هایش برنمی‌دارد.

همه این ویژگی‌ها را در تک تک آثارش می‌بینیم و اینکه داستان‌های دوراس آیینه و بازتاب زمان خودش است. رمان عاشق او زندگی خودش است که عاشق جوان ثروتمند چینی می‌شود و مانند عشق‌های جوان دیگر به شکست می‌انجامد.اگر بخواهیم به این نگاه بپردازیم از این جنبه که زندگی چه تاثیری می‌تواند بر آثار نویسنده داشته باشد، با مطالعه یک دوره از آثار دوراس می‌توانیم  به نتیجه برسیم و تصویر واضحی خواهیم داشت.

نکته‌ای که شاید به درد داستان‌نویس‌های ما بخورد این است که چقدر می‌توانیم از نوشته‌ها و روایت‌ها در داستان‌نویسی خود استفاده کنیم. داستان نویسی که امروز به زندگی آپارتمانی محدود شده که هیچ نمای درشتی از جامعه نشان نمی‌دهد و ارتباط‌ها بسیار تصنعی است. با خواندن و مقایسه این آثار می‌بینیم برخی از نویسندگان در نوشتن زندگی چقدر به تصنع روی می‌آورند. او آنقدر داستان را قشنگ تمام می‌کند که می‌توان از روی داستان فهمید که چه کسی آن را درباره چه فردی نوشته است. داستان را باید زندگی کرد و روایت زندگی را ارائه کنید نمونه‌های آن داستان‌هایی است که از مارگریت دوراس می‌خوانیم.

منبع bukharamag

نگاهی به رمانِ عاشق مارگریت دوراس و زندگی و سبک نگارش او

نگاهی به رمانِ عاشق

رمان عاشق Lover یکی از رمان‌های دوراس است که در هر چه بیشتر مشهور شدن وی نقش مهمی ایفا کرده است. داستان رمان عاشق از این قرار است که دختر پانزده و نیم ساله با مردی چینی آشنا می‌شود؛ مرد از او می‌خواهد تا اجازه دهد همراهی‌اش کند و دخترک می‌پذیرد. مرد چینی، ثروتمند است؛ فرزند یک میلیاردر چینی و صاحب یک سلسله ساختمان‌های مستعمراتی. مرد چینی دخترک را سوار لیموزین خود می‌کند و از همین ساعت زندگی دخترک دچار تغییرات بزرگی می‌شود.

برخی معتقدند که مارگریت دوراس در رمان عاشق گوشه‌هایی از زندگی خود را آورده است و این کتاب را به نوعی زندگینامه وی می‌دانند. عده‌ای دیگر نیز عنوانی به برخی از آثار دوراس می‌دهند که “رمان نو” نام دارد. رمان نو در بحبوحه‌‌ی تحولات اجتماعی و سیاسی دهه‌‌ی ۵۰ فرانسه بوجود آمد که همواره دوراس پیرو این مکتب خوانده شده است. رمان نو در واقع به آنچه در رمان سنتی معمولاً قهرمان یا شخصیت (پرسوناژ) و روند منطقی سلسله حوادث داستان اطلاق می‌شود، اعتقادی ندارد. بلکه به روان‌کاوی جنبه‌های غیرعادی و نقاط تاریک شخصیت انسان می‌پردازد.

در رمان نو گاهی مخاطب تنها از شخصیت یک حرف می‌داند و نه حتی اسم کامل. برای مثال خانم”چ” و یا آقای “الف”. در میان نویسندگانی که به “رمان نو” منتسب می‌شوند، ارتباط نویسنده با سینما و تئاتر بسیار نزدیک است تا جایی که می‌بینیم مارگریت دوراس همواره به نوشتن فیلمنامه و نمایشنامه علاقه داشته است و فیلمنامه مشهور هیروشیما عشق من اثر او است.

دوراس در نوشته‌های خود، خود را محدود به قواعد دستور زبان نمی‌کند و جمله‌ها را به گونه‌ای رها شده و به گفته‌‌ی خود، “جاری” می‌نویسد و به همین دلیل است که همان‌گونه می‌گوید و می‌نویسد که طبیعت زبان در همان موقعیت خاص و در همان اثر می‌طلبد. به نظر او زبان طبیعی مردم به نوعی ادبی است.

در رمان عاشق Lover راوی داستان مدام عوض می‌شود. گاهی راوی همان دخترک پانزده ساله است و گاهی یک پیرزن است که روایت می‌کند. در همین بین و با تغییر راوی، مخاطب با ابعاد روانشناختی شخصیت‌ها آشنا می‌شود. ریتم داستان و اتفاقات در رمان “عاشق” بسیار کند است اما این کند بودن و حتی کم بودن اطلاعات از شخصیت‌های داستان باعث نمی‌شود که مخاطب کتاب را زمین بگذارد و یا از خواندن آن صرف نظر کند و این شاید کششی محکم در بطن داستان است که مخاطب را ترغیب به تعقیب داستان می‌کند.

رمان عاشق سرشار از توصیفات عینی و ذهنی است. در ابتدای داستان، راوی خلاصه‌ای از حوادث را تعریف می‌کند. سپس به بسط و گسترش آن‌ها می‌پردازد و حتی، در خیلی از جاها به تکرار می‌پردازد. نکتۀ قابل تامل در آثار دوراس، سوای مضمون، شیوۀ عینی‌نویسی اوست که شاید به دلیل فیلم‌ساز بودن او و نزدیکی‌اش به سینما اتفاق می‌افتد.

این اتفاق در دوره‌‌ی دوراس در فرانسه تقریبا متداول می‌شود که شاید بتوان آن را تحت تاثیر “موج نو” در سینما نیز دانست که در تمام شاخه‌های هنری فرانسه تاثیر شگرفی داشته است. رمان عاشق مارگریت دوراس با ترجمه‌‌ی قاسم روبین توسط نشر نیلوفر در ایران منتشر شده است.

منبع netnevesht

نگاهی به رمانِ عاشق مارگریت دوراس و زندگی و سبک نگارش او

مطالب بیشتر

  1. تأملی در رمان بی‌خبری اثر میلان کوندرا
  2. نگاهی به رمان آوریل شکسته اثر اسماعیل کاداره
  3. نگاهی به دنیای قشنگ نو اثر آلدوس هاکسلی
  4. خودشیفتگی اروپا در تصویر دوریان‌گری
  5. نگاهی به رمان تیمبوکتو نوشتۀ پل استر
مدیریت

فریادی شو تا باران وگرنه مُرداران... احمد شاملو

Recent Posts

از «حکیم عمر خیام» چه می‌دانیم؟

از «حکیم عمر خیام» چه می‌دانیم؟

50 دقیقه ago

چگونه از «دادگاه بیست‌وچهار ساعتی ذهن» و «محکومیت‌های مداوم» رها بشویم؟

چگونه از «دادگاه بیست‌وچهار ساعتی ذهن» و «محکومیت‌های مداوم» رها بشویم؟

1 روز ago

من فکر می‌کنم هرگز نبوده قلب من این‌گونه گرم و سرخ…

من فکر می‌کنم هرگز نبوده قلب من این‌گونه گرم و سرخ...

4 روز ago

نگاهی به کتاب «خطابه‌های برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی

نگاهی به کتاب «خطابه‌های برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی آیدا گلنسایی: بزرگ‌ترین شاعران…

7 روز ago

شبیه به مجتبی مینوی!

شبیه به مجتبی مینوی! مرتضی هاشمی‌پور محمد دهقانی، نویسنده و منتقد ادبی را از پویندگان…

1 هفته ago

نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور»

نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور» «جیمز سیدنی ادوارد»‌ که با نام «جیمز انسور»‌…

1 هفته ago