بعد از 23 سال، مجموعه شعر جدیدی از دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی منتشر شد.
انتشار مجموعه شعر «طفلی به نام شادی» سرودۀ دکتر شفیعی کدکنی
سومین مجموعه شعر
پیش از «طفلی به نام شادی»، از شفیعی کدکنی دو مجموعه شعر با نامهای «هزاره دوم آهوی کوهی» و «آیینهای برای صداها» منتشر شده بود. هزاره دوم آهوی کوهی در برگیرنده پنج دفتر شعر با نامهای مرثیههای سرو کاشمر، خطی ز دلتنگی، غزل برای گل آفتابگردان، ستاره دنبالهدار و در ستایش کبوترهاست و «آیینهای برای صداها» شامل هفت دفتر شعر که زمزمهها، شبخوانی، از زبان برگ، در کوچهباغهای نشابور، مثل درخت در شب باران، از بودن و سرودن و بوی جوی مولیان هستند.
شفیعی این هفت دفتر شعر کتاب دوم را پیش از این جداگانه منتشر کرده بود، اما انتشار دفاتر پراکنده منتشر شده و نشده در قالب دو کتاب، نظم و تشخصی به آثار شاعر روزگار ما داد. در عین حال اینکه طفلی به نام شادی خود سومین کتاب شعر شاعری شفیعی کدکنی محسوب میشود نیز نکته جالب توجهی است. گفتنی است که این کتابها هر سه توسط انتشارات سخن منتشر و عرضه شدهاند.
مقدمه کتاب، کوتاه و از آن مقدمههای ــ به قول خود شفیعی ــ «دشمنتراشانه» است:
در تمام مدّتِ شاعریِ من – که عمری شصت و چند ساله دارد – من همچنان آدم عقبماندهای باقی ماندهام که نه «وزن» را رها کردهام و نه «قافیه» را و نه «معنی» را، نه «عشق» را و نه «تأمّلاتِ وجودی» را و نه «ایران» را. برای اثباتِ عقبماندگیِ یک شاعر سندی استوارتر ازین میتوان یافت؟
آنهم در مملکتی که عقل اکثریتِ مردم آن به چشمشان است و چشمشان هم به روی صفحاتِ روزنامه…
به هر حال، جای تأسف است که من در طولِ مدّتِ شصت و اند سال شاعری، حتی برای نمونه، در یک مورد هم، نتوانستم وزن و قافیه و معنی و عشق و تأمّلاتِ وجودی و ایران را به کناری نهم و «آوانگارد» شوم. بدبختی ازین بالاتر؟
زندگیِ شعریِ من، از همان دورانِ کودکی – که از هفتسالگی شعر میگفتهام با وزن و قافیهٔ درست – به گونهای بوده است که گاه در یک روز دهتا شعر گفتهام و گاه ماهها گذشته است و از شعر خبری نشده است. من هیچوقت به سراغِ شعر نرفتهام؛ همیشه او بوده است که به دیدار من شتافته و اختیار از من ربوده است.
در جایی دیگر از مقدمه میخوانیم:
«خوب و بدِ این شعرها را ــ و هر شعری را ــ جامعه تعیین میکند نه من و منتقدانِ رَهنشناس. حتی داوری امروز هم بسنده نیست؛ آیندگان داورِ نهاییاند. معلوم نیست که پنجاه سال دیگر مشاهیرِ شعرِ عصرِ ما در کدام قفسه کتابخانه تاریخ ادبیات ایران جای خواهند داشت. یک چیز را به یقین میدانم که تاریخ ادبیات، «وَرَمِ» ایدئولوژیک را هیچگاه، «فربهی» نشناخته است. ما به چشم خود شاهد فروخوابیدن بسیاری از این «ورمهای ایدئولوژیک» بودهایم.» (مقدمه، صفحه9)
انتشار مجموعه شعر «
طفلی به نام شادی» سرودۀ دکتر شفیعی کدکنی
چند شعر از کتاب
به آغازِ جهان و به جوانسالی هستی
صداییست پُر از باغ و بهاران
پُر از جوی و پُر از صبح
پُر از نمنمِ باران.
صداییست پُر از جذبه و اشراق
پُر از پرده عشاق
رها در همه آفاق.
صدایی که مرا میبَرَد از خویش به مستی
به آغاز جهان و به جوانسالی هستی
صداییست،
صداییست.
۲/۱/۸۸
اعماق
هرگز گمان مدار که تنها میانِ باغ
گل روید از طراوتِ باران و ژالهها
بنگر به بوتههای شقایق که
رستهاند
از فرِّ اعتدالِ ربیعی،
سحرگهان،
در شیبِ خاکریز،
کنارِ زبالهها.
۱۷/۲/۷۴
شیپورِ اطلسیها
در روزگارِ عربده مرگ
در غربتی که هرچه ترانهست
از مرگ میسراید و
نومید،
شیپورِ اطلسیها
فریادِ زندگیست
در انتظارِ رایتِ خورشید.
۵/۱/۵۶
تا تو نیایی ز راه…
چیستی ای جوشِ عقل سرخ که بیتو
هیچ گل و سبزهای به باغ نروید
ور که بروید ز گونه گردِ غمانش
همّتِ هیچ ابرِ تُندْبار، نشوید.
چیستی ای نبضِ سبزِ عشق که بیتو
باد، سوی ارغوان و بید، نپوید
ور که بپوید، ز بیم، لب نگشاید
تا به گُلِ سرخ، رازِ خویش بگوید.
چیستی ای روشنِ شکفته که بیتو
هیچ گُلی در هوای تیره نبوید
گرچه بسی کرْمِ شبچراغ، به دعوی
در همه آفاقِ باغ، هاید و هوید.
گیرم ابر آورند و رنگِ بهاران
تا تو نیایی ز راه، هیچ نروید.
اکسفورد، ۶ فوریه ۱۹۷۵
منابع jamejamdaily و ایبنا