نگاهی به کتاب «روزها در راه» نوشتۀ شاهرخ مسکوب
روزها در راه خاطرات شاهرخ مسکوب است از تقریباً کمی قبل از انقلاب تا اواخر عمرش. که در آن از همه چیز اعم از روابط، مطالعاتش و…سخن گفته است.
این کتاب سرشار از غم ایرانی بودن است. شاهرخ مسکوب اینگونه دلتنگیاش را بازگو میکند:
ایران عزیزم، ایران جاهلِ ظالم، ایران کوههای بلند، بیابانهای سوخته و آفتاب وحشی و رفتگان و ماندگان عزیز، دلم برایت تنگ شده، خیلی تنگ شده، ای بی وفای ناکسِ دور! با این بیداد تبهکاران، وای به حال آیندگان.
در مقدمهی «روزها در راه» خطاب به خواننده مینویسد که «این یادداشتها در خلوت به روی کاغذ میآمد و در آن حال جز من کسی با من نبود، تا آنجا که میتوانستنم نادانیها و ناتوانیهایم را پنهان نکردم، کوشیدم تا به خودم کمتر دروغ بگویم و از حقیقت نهراسم.»
مسکوب در سال ۴۲ یاداشتها را آغاز میکند. خرداد ۴۲.
«پنج شش ماه است که میخواهم نوشتن این یادداشتهای روزانه را شروع کنم؛ شاید نزدیک به یک سال… اگر آدم چشمهای بینا داشته باشد بسیاری چیزها میبیند که شایسته نوشتن است اما برای دیدن باید به فکر آن بود و نوشتن یادداشت خود تمرینی است برای دیدن، یاد میدهد که آدم چشمهایش را باز کند. »
شاهرخ مسکوب از کسی خودش است و از ما اینگونه سخن میگوید:
ما به عنوان یک قوم یا ملت از آغاز گرفتار اهورامزادا و اهریمن و زندانی نیک و بد، خیر و شر، بودهایم. هر چیز و کار یا خوب است یا بد، یا سفید است یا سیاه، حد وسط و خاکستری وجود ندارد. از این بابت به معنای فرنگی کلمه مانوی هستیم. برای همین هستی شناسی ما اخلاقی و ادبیات کلاسیکمان سرشار از درس اخلاق است؛ از دوره ساسانیان تا همین آخرها! در رابطه با همدیگر هم همین طور. نویسندههای ما در همین سنت، حرفهً نویسندگی را با شغل دادستانی یا وکالت عوضی میگیرند، دادستان یا وکیل مدافع جمعی یا تودهای هستندبه ضد گروهی دیگر. مفهوم جدید تعهد و دشمنی دیرین ملت و دولت، شاه و رعیت نیز نقش سیاسی اجتماعی نویسنده را تشدید میکرد، و میکند. گذشته به عنوان گذشته برایم بیمعنی ست. وقتی معنی پیدا میکند که در من به اکنون مبدل شود. ما ایرانیها مردمی هستیم که پرسش نمیکنیم در عوض پاسخ همه چیز را داریم. اهل دین و شیفته ایمانیم نه مرد فلسفه و تفکر…
در تاریخ۶/۱۰/۵۷ در بحبوبهی انقلاب اینگونه نوشته است:
…همین ماجرا بر مذهبیها هم خواهد رفت. منتها شاید کمی دیرتر و به شکلی دیگرتر. اگر پیروز شوند و مستبدانه رفتار کنند، یکپارچگی این تودهی انبوه، این ملتی را که پشت سر دارند، از دست میدهند. اما اگر پس از پیروزی با خلق خدا کمی به آزادی رفتار کنند، باز بیگمان پیروان امروز به راههای خود خواهند رفت. بهرحال چیزی به خلاف طرحی که آنها در خیال دارند واقع میشود.
او انسانی بود خودساخته، معمارِ خود. و چنین اصول خویش را برمیشمارد:
«اصلهای من اینهاست: حقیقت، عدالت و زیبایی، که عشق همهی آنها را از درون به هم بسته کرده است.»
منبع saeedsharifi
دانلود کتاب (ج 1)
دانلود کتاب (ج 2)
نگاهی به کتاب «روزها در راه» نوشتۀ شاهرخ مسکوب
مطالب بیشتر
چگونه از «دادگاه بیستوچهار ساعتی ذهن» و «محکومیتهای مداوم» رها بشویم؟
من فکر میکنم هرگز نبوده قلب من اینگونه گرم و سرخ...
نگاهی به کتاب «خطابههای برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی آیدا گلنسایی: بزرگترین شاعران…
شبیه به مجتبی مینوی! مرتضی هاشمیپور محمد دهقانی، نویسنده و منتقد ادبی را از پویندگان…
نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور» «جیمز سیدنی ادوارد» که با نام «جیمز انسور»…