توضیحات میرجلالالدین کزازی دربارۀ نام کیومرث در شاهنامه
(به مناسبت روز بزرگداشت فردوسی)
پادشاهی کیومرث سی سال بود
سخنگوی دهقان چه گوید نخست؛ که تاجِ بزرگی به گیتی که جُست؟
که بود آنکه دیهیم برسر نهاد؟ ندارد کس آن روزگاران به یاد؛
مگر کز پدر یاد دارد پسر؛ بگوید تو را، یک به یک، در به در؛
که: نامِ بزرگی که آورد پیش؛ که را بود از آن برتران پایه بیش.
پژوهندۀ نامۀ باستان، که از پهلوانان زند داستان،
چنین گفت: کآیین تخت و کلاه کیومرث آورد و او بود شاه.
چو آمد به برج حَمَل آفتاب، جهان گشت با فرّ و آیین و آب،
بتابید از آن سان ز برجِ بره، که گیتی جوان گشت از او یکسره،
کیومرث شد بر جهان کدخدای؛ نخستین، به کوه اندرون، ساخت جای.
سرِ تخت و بختش برآمد، به کوه؛ پلنگینه پوشید خود با گروه.
از او اندر آمد همی پرورش؛ که پوشیدنی نو بُد و نو خورش.
به گیتی بر، او سال سی شاه بود؛ به خوبی، چو خورشید بر گاه بود.
کیومرث که در پهلوی در ریخت گیومرت gayomart نیز به کار میرفته است، در اوستا گَیَمَرِتن بوده است. گیه که ستاک زی در زیستن از آن به یادگار مانده است، به معنی زندگانی است. ستاک واژه در مرتن نیز مر یا مار است که در مُردن هنوز کاربرد دارد و واژۀ «مرد» نیز ازآن برآمده است. از این روی، معنای «گی مرتن» «زندگانی میرا» خواهد بود. از آن است که بلعمی نیز نوشته است:
معنی کیومرث زندۀ گویای میرا بود.
از آن روی که کیومرث نخستین مرد ایرانی است که آفریده شده است، نام او را بدین سان نیز میتوانیم گزارد: زندگی در پیکر آدمی؛ به سخنی دیگر، آنکه زندگی در وی پیکر یافته است و به نمود آمده است. کیومرث، در باورشناسی ایرانی، نخستین مرد (=انسان) است. و همدوش با نخستین دام، اِوَک دات، «گاو یکتا آفرید»؛ آفریده شد:
کیومرث در کرانۀ چپ از رود سپند و نیکوی «دائیتی»، در ایرانویچ، آفریده شد و گاو یکتا آفرید در کرانۀ راست. گاو، پنجمین آفریدۀ اورمزد بود و کیومرث ششمین:
پنجم، گاو یکتا آفریده را درایرانویچ آفرید، به میانۀ جهان، بر بارِ رودِ وه دائیتی که در میانۀ جهان است. آن گاو سپید و روشن بود، چون ماه که او را بالا به اندازۀ سه نای بود. به یاری او، آفریده شد آب و گیاه؛ زیرا در دوران آمیختگی، او را زور و بالندگی از ایشان بُوَد.
ششم، کیومرث را آفرید روشن، چون خورشید. او را به اندازۀ چهار نای بالا بود. پهنا چون بالا راست، بر بارِ رود دائیتی که در میانۀ جهان ایستد. کیومرث برسوی چپ و گاو بر سوی راست. دوری ایشان یکی از دیگری و نیز دوری از آب دائیتی به اندازۀ بالای خود ایشان بود.
اهریمن گاو یکتا آفرید و کیومرث را از پای درآورد؛ این بر سوی چپ فرو افتاد و آن برسوی راست. گوشوروَن، روان گاو یکتا آفرید، از تن گاو بدر آمد و در برابر آن ایستاد و «چونان یک هزار مرد که به یکبار بانگ کنند»، خروشید و بر اورمزد نالید که چرا جهان را به اهریمن و نیروهای تیرگی و تباهی وانهاده است. «گوشورون» به ماهپایه و خورشیدپایه فرا رفت و همچنان بر اورمزد نالید. اورمزد فروهر زرتشت را بدو نمود و او را به سربرآوریِ زرتشت نوید داد و گفت: در گیتی کسی را خواهم آفرید که «پرهیز بگوید». روان گاو، خشنود از نوید اورمزد، پذیرفت که دامها و چهارپایان از او پدیدار آیند.
نیز چون کیومرث از پای در افتاد، از شوسر (= منی) و تخمۀ او که بر خاک فروریخت، گیاه نمادین ریواس رُست و از آن گیاهِ راست و خدنگ، به یکباره، دو شاخه برآمد که یکی نخستین مرد ایرانی مَهلی یا مَشی و دیگر نخستین زن مَهلیانه یا مَشیانه است:
چون کیومرث به هنگام درگذشت، تخمه بداد. آن تخمهها به روشنی خورشید پالوده شد و دو بهر آن را نریوسنگ نگاه داشت و بهری را سپندارمذ پذیرفت. چهل سال در زمین بود. با به سر رسیدن چهل سال، ریباستنی یک ستون، پانزده برگ، مهلی و مهلیانه از زمین رستند، درست بدانگونه که ایشان را دست بر گوش باز ایستد، یکی به دیگری پیوسته، همبالا و همدیسه بودند.
در شاهنامه، یادی از این نخستین مرد و زن ایرانی که همالان و همتایان آدم و حوّا در اسطورههای سامی میتوانند بود، نرفته است. ستردگی این بخش از اسطورۀ ایرانی آفرینش در شاهنامه میتواند روندی از اسطورهزدایی و نمادگریزی و خردپسندانه گردانیدن رویدادها و پدیدههای رازوارانه باشد که نمونههایی از آن را، جای جای، در این نامۀ نامور میتوانیم دید. چنان مینماید که این روند پدید آوردۀ فردوسی نیست و پیش از وی، در آبشخورها و سرچشمههای شاهنامه، آغاز گرفته بوده است. استاد نیز آن را به همانسان که بوده است، بیفزود و کاست، ستانده است و به شعر در آورده است؛ زیرا وی، آنچنانکه خود آشکارا باز گفته است، با خردهسنجی و پروایی آیینی، میکوشیده است که در سرودن حماسۀ ملی هیچ نکتهای را، هرچند خرد، فرونگذارد و ناسروده از آن درنگذرد.
منبع
نامۀ باستان
میر جلالالدین کزازی
جلد اول
نشر سمت
چاپ پنجم
توضیحات میرجلالالدین کزازی دربارۀ نام کیومرث در شاهنامه
مطالب بیشتر
من فکر میکنم هرگز نبوده قلب من اینگونه گرم و سرخ...
نگاهی به کتاب «خطابههای برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی آیدا گلنسایی: بزرگترین شاعران…
شبیه به مجتبی مینوی! مرتضی هاشمیپور محمد دهقانی، نویسنده و منتقد ادبی را از پویندگان…
نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور» «جیمز سیدنی ادوارد» که با نام «جیمز انسور»…
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی «لباس جایی است که فرهنگها برای حضور فیزیکی بدنها…
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایت شیرجه به آبهایِ اعماق آیدا گلنسایی: در کتاب…