تحلیل شعر

آواز خاک منوچهر آتشی و نقد و نظرهایی بر آن

آواز خاک منوچهر آتشی و نقد و نظرهایی بر آن

آتشی، منوچهر/ آواز خاک. _تهران: نیل، 1346، 202 ص

آواز خاک، دومین مجموعۀ اشعار منوچهر آتشی بود. کتابِ نخست او _آهنگ دیگر_ به دلایلی که در بررسی آن مجموعه برشمردیم، با استقبال خوبی مواجه شده بود، تا جائی که فروغ می‌گفت که من به این موفقیت سعادتمندانۀ آتشی غبطه می‌خورم؛ و این موفقیت جدای از زبان تصویری محکم چند شعر کتاب، به پاس فضای ویژۀ جنوبی اشعار بود که تا آن‌روز_ بعد از نیما که وصف شمال می‌کرد_ در شعر نو ایران سابقه‌ئی نداشت. 

اگرچه آتشی این فضا و زبان را در کتاب دوم خود نیز حفظ کرد؛ چندان که بعدها نحله‌یی در شعر نو پدید آمد که به «شعر جنوب» شهرت یافت: شعری اقلیمی، سرشار ریگ و نور و نمک، و دشتبانان و اسب‌ها و قنات و رمه… ولی چنان که در یادداشت م.ع. سپانلو بر حجم سبز سپهری آمده، «آواز خاک، در بی‌اعتنایی سیاه فرو رفت.»

اشعاری از این مجموعه، و سپس بخش‌هائی از نقد و نظر چند منتقد دهۀ چهل را بر آواز خاک می‌خوانیم.

ترانه‌هایی در مایۀ «دشتی»

1

به پرنده‌های جنگل گیلان

پیغام دادم

که در نماز سحرگاهی

و در ملال تنبلیِ آبسالیِ جاوید

گنجشک‌های تشنۀ دشتستان را

در یاد داشته باشند.

 

2

باور کنید! دنیا رهوار خسته‌یی نیست

که بی‌سوار سوی آخورش روانه کنند،

دنیا پرنده‌یی نیست

_ از قله‌های برهنۀ وحشیِ جنوب

که جفت مهربانش را

از آشیانش

از روی گنج پرتپش بیضه‌ها_

بر سفرۀ شغالان بگذارند.

 

3

در گرگ و میش مبهم پائیز

از آب‌های پر گرهِ صبحدم بپرس

که صخره‌های درۀ «دیزاشکن»

یادآورانِ لالِ چه خشم و خروش‌های عبوسی از کلا نمدی‌هایی بودند

که نان ارزان را

تنها برای خویش نمی‌خواستند.

 

3

دهقان دشت‌های تشنه!

دهقان تشنگی‌ها!

دهقان خشکسالی‌های جاویدان

و آبسالی‌های دَهسالی یکبار!

در نیمروز دیروز

بیلِ بلند تو

خورشید را به قافیۀ پیروزی

در شعر من نشاند

و دست پینه بستۀ تو امروز

با بافه‌های فربۀ گندم

منظومۀ بلند برکت خواند.

نقد و نظر

در کمتر مقالات سال‌های نیمۀ دوم دهۀ چهل بود که در ردیفِ نام شاعران طراز اول، نام منوچهر آتشی برده نشود؛ (اخوان، شاملو، آتشی، آزاد، رؤیایی، فروغ و سپانلو). با این وصف طبیعی بود که انتشار مجموعه‌ئی از این شاعران با استقبال خوبی (دست کم در میان خوانندگان مجلات هنری) مواجه شود.

آواز خاک که منشر شد، دکتر رضا براهنی نوشت:

«آهنگ دیگر، کلید مضامین گسترش یافته آواز خاک است، و تردیدی نیست که آتشی گرچه مضامین تازه‌ئی بر مضامین قبلی نیفزوده است و کارش ادامۀ همان محتوای آهنگ دیگر است ولی بدون شک در بعضی شعرهای آواز خاک به فرم منسجم ذهنی و عینی دست یافته، از پراکنده‌گویی‌های آهنگ دیگر تا جائی که جهان‌بینیِ محدود ادبی‌اش اجازه می‌داد، احتراز جسته […] و در حدود مقدورات خود کوشیده است که به سوی زبان مشخص شعری حرکت کند و این زبان مشخص را در بعضی از شعرها به دست آورده است، گرچه این زبان مشخص تا آن حد غنی و قوی نیست که بگوئیم آتشی مکتب و یا حتی سبک مشخصی را بنیان گذاشته است. […]

هر قدر که از شعرهای ده الی بیست و بیست و پنج سطری در شعر آتشی دور می‌شویم همانقدر به بی‌شکلی ذهنی نزدیک‌تر می‌شویم. شعر بلند شعری نیست که در آن آسمان به ریسمان پیوند زده شود. […] در شعرِ […نقش‌هائی بر سفال] آتشی هیچگونه تشکل ذهنی وجود ندارد و اصلاً معلوم نیست به چه دلیل این شعر را چاپ کرده است […]

سه چیز در کتاب آواز خاک ناراحت‌کننده است: یکی، فقدان یکپارچگی و تشکل ذهنی؛ دوم، وجود سطرها و بندهائی که گاهی عجیب و مبتذل هستند؛ سوم، تأثیری که آتشی هنوز از شاعران دیگر […شاملو، رؤیائی، آزاد، براهنی] و شیوۀ گفتارشان می‌پذیرد.

محمدعلی سپانلو طی مقاله‌ئی تحت نام «شعر اقلیمی در آواز خاک» نوشت:

«[…] شعر نوشتن در مضمونی که خود جریانی خارج از شعر و اغلب متضاد با ضمیر شاعرانه دارد دشوار است. شماره‌گذاری‌ پاراگراف‌ها یا ایجاد فاصله‌ها نمی‌تواند، واقعیات پراکنده را مدون کند و شاعر به اندک اهمالی تا حد بایگان ساده‌ای نزول می‌کند.

اما در «نقش‌هایی بر سفال» [برخلاف نظر براهنی] آتشی با برش‌هایی که به سینما نزدیک است، منطق روایت را به سود شعر تغییر داده. […] منوچهر آتشی به این ترتیب شعری را به ادبیات معاصر تقدیم می‌کند که در آن با حفظ خصوصیات بومی و تاریخی مضمون، تخیل و مهارت او با اقتباس عناصر سینمایی قالب یک شعر درامی را می‌سازد که خط فاجعه مثل خون در رگ کلامش جاری است. توفیقی است شایان که چشم‌های علیل نخواهد دید.

اما آواز خاک فقط شعر «نقش‌هایی بر سفال» نیست. در این کتاب آتشی دستخوش یک تمایل متقابل شده، محورهای اصلی شعر سابق او از بین رفته است. مثلاً اسب که سمبول نوعی بدویت و معصومیت بود، در مقابل معانی و بیان شاعر تمامیت خود را از دست داده است: اسب خاطره_ اسب غفلت_ اسب گریه_ مادیان رؤیا_ یابوی اخته بیداری و فرآورده‌اش، پهنِ خوشبختی. اینها استفادۀ محض‌اند و چیزی از مدل خود ندارند و آوردن‌شان نشانۀ اصراری است که حتماً در مقابل مجیز دیگران در شاعر مانده است. به هرحال در آواز خاک محورهای قدیمی مستحیل می‌شود و شعر آتشی به معرفی اقلیم می‌پردازد. یعنی در واقع تسلیم چند عنصر به یک طیف کلی؛ تمایل کفه به کفه ترازوی شعر آتشی را می‌نمایاند. حالا او از اسب به زمین، از زمین به درخت، از درخت به آسمان، از آسمان به زمین، از درخت به زمین، از زمین به ستاره، از ستاره به پرواز، از آسمان به فصل‌ها، از فصل‌ها به آبسالی‌ها، از جبال به طاعون، از طاعون به زمین و از زمین به طبیعتش می‌نگرد که ناموس بیابانی دارد.

در این اقلیم است که آتشی فرم‌های کامل خود را نیز باز می‌یابد. درام «عبدوی جط» نمونه‌ای است از بیان مضمون به کمک عناصر اقلیمی. روح عبدوی جط که نگران است و برای انتقام تدارک می‌بیند و از تفنگ دولول انتقامجوی او، در شعر آتشی اینطور تعبیر می‌شود:

«ماری دو سر به چله نشسته است.» فصلی بزرگ و ارواحی بزرگ بر اقلیم شعر آتشی حاکم‌اند. در برابر، او در تغزل مهارت چندانی ندارد، و حتی روستایی‌گری سابق خود را در تغزل از دست داده. البته آتشی صاحب یک رمانتیسم مردانه است و حتی می‌توان گاهی او را با هوگوی بزرگ در «عقوبات» قیاس کرد. اما او دربارۀ طبیعت و زمان ذوقی رمانتیک دارد، و در مسائلی چون عشق تن ذوقی ندارد. شعرهایی با مطالع زیر:

امروز فرسوده بازگشتم از کار (یا)

تو چرا پنجره را بستی (یا)

با تو بودن خوب است

در ردیف آتشی نیست. زبان و شعور شاعرانه به مرتبۀ زمزمه یا گلایۀ ارزان قیمتی سقوط کرده. آتشیِ آواز خاک، مراقب و هوشیار است. به خاطر لیاقت دقیق و حساسیت منطقی‌اش در شعر، به خاطر پیوند عوامل بومی با روح فرهنگ ملی، به خاطر لیاقت و استعدادش در فرماسیون و مخصوصاً وصالی مضامین، شاعری است خدمتگزار و پاسدار فرهنگ و وجدان ملی.»

سیروس طاهباز، سردبیر آرش و دفترهای زمانه، نوشت:

[…] دورنمای تمامی شعرهای این کتاب را می‌توان اندوهی بر نجابت و عصمت بر باد رونده و شکوه از زمانه‌یی دانست که بر باد شدن را به فراموشی می‌سپارد:

بر طبل واژگون عزا می‌کوبند

و شیون مداومی از خاک

در نیمروز تعزیه

به آسمان سوخته تبخیر می‌شود.

آواز خاک گل سیاه بزرگی که در آفتاب شکفته است، با شعرهای درخشانی چون «مثل شبی دراز» و «ترانۀ دیدار»، در حدیث نفس، و «آوای وحش» و «ظهور»، در روایت و ستیز، یکی از بهترین مجموعه‌های شعری است که در این سال‌ها به چاپ رسیده است.»

و اسماعیل نوری علاء، پس از بررسیِ مفصل کتاب قبلی آتشی_آهنگ دیگر_ به آواز خاک رسیده و می‌نویسد:

«[…] اگر آهنگ دیگر وجود نداشت و آواز خاک اولین_ و حتی تنها_ کتاب آتشی محسوب می‌شد، انتشار آن حادثه‌ای در شعر فارسی بود، لکن خصوصیات ویژۀ آواز خاک در آن دیگری «لو» رفته است و اشعار کتاب دوم آتشی، به خاطر تکراری بودن محتوی، نمی‌تواند آزمون‌ها و تجربه‌های شگرف شاعر را به عنوان یک هنرمند صد درصد عرضه بدارند.

اینک آتشی برای آنکه هنرمندانه شعر بسراید «بهانه» کم دارد، پس به سوی همان بهانۀ قدیمی رو می‌کند و همان مناظر را با چشمی گشوده‌تر و مجرب‌تر می‌بیند و عرضه می‌دارد. پس اگر در آواز خاک چیزی برای روبه رو شدن و بررسی وجود داشته باشد همین «بینش» تازه است که «روش» جدیدتری را به استخدام خویش درآورده است.

آتشی از «سیر منطقی»، از «تحلیل منطقی» و از «تقلیل منطقی» دست می‌کشد. پرندۀ فکر را به جولانی آزادانه‌تر وامی‌دارد و محتوی قدیم را که آن‌زمان بی‌واسطه ارائه می‌شد، به بندبازی‌های شاعرانه می‌کشد برای خلق اثری هنری.

در این کتاب آتشی صمیمیت و صفای همیشگی‌اش را حفظ کرده است، زبان او هنوز نرم_حتی نرم‌تر_ است و بیان شکل طبیعی و راحت دارد. اکنون آتشی در ماجراجوئی برای شکل به راه یدالله رؤیائی پای گذارده است و این نکته‌ای درخور توجه می‌باشد. آتشی در کتاب اخیر خود اشتهای کاملی برای به کار گرفتن شیوه‌های دیگران از خود نشان داده است. اما استفادۀ خاص خود اوست و مهر او را بر خود دارد.

کتاب آتشی خوانندۀ تشنۀ شعر خوب را سیراب می‌کند. کتابی‌ست پر و عمیق که در آن شاعری سازنده و هنرمند، با زبان خادم فرهنگ فارسی _و از این لحاظ وظیفه‌مند و اجتماعی_ در راه‌های تازۀ شعر قدم زده است و آنچه از این گردش باز آورده است قانع‌کننده و کافی است.»

منبع

تاریخ تحلیلی شعر نو

شمس لنگرودی

جلد سوم

نشر مرکز

چاپ ششم

خلاصه‌ای از صص 441-449

آواز خاک منوچهر آتشی و نقد و نظرهایی بر آن

مطالب بیشتر

  1. اشعاری از منوچهر آتشی و سیاوش کسرایی
  2. با عنایت سمیعی دربارۀ منوچهر آتشی
  3. نظر فروغ فرخزاد دربارۀ منوچهر آتشی
  4. نقد منوچهر آتشی بر بصیرت سایه‌ها سروده رضا صفریان
  5. نقد علی میرفطروس بر رهگذار باد حمید مصدق
  6. نقد مجموعۀ رنگ آب‌ها سرودۀ بیژن جلالی
  7. نگاهی به اشعار بیژن الهی با سروده‌هایی از او
  8. سروده‌هایی از نادر نادرپور
  9. اشعاری از هوشنگ ایرانی

 

 

 

مدیریت

فریادی شو تا باران وگرنه مُرداران... احمد شاملو

Recent Posts

من فکر می‌کنم هرگز نبوده قلب من این‌گونه گرم و سرخ…

من فکر می‌کنم هرگز نبوده قلب من این‌گونه گرم و سرخ...

23 ساعت ago

نگاهی به کتاب «خطابه‌های برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی

نگاهی به کتاب «خطابه‌های برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی آیدا گلنسایی: بزرگ‌ترین شاعران…

4 روز ago

شبیه به مجتبی مینوی!

شبیه به مجتبی مینوی! مرتضی هاشمی‌پور محمد دهقانی، نویسنده و منتقد ادبی را از پویندگان…

5 روز ago

نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور»

نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور» «جیمز سیدنی ادوارد»‌ که با نام «جیمز انسور»‌…

1 هفته ago

جمله‌هایی به یادماندنی از نغمه ثمینی

جمله‌هایی به یادماندنی از نغمه ثمینی «لباس جایی است که فرهنگ‌ها برای حضور فیزیکی بدن‌ها…

1 هفته ago

«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایتِ شیرجه به آب‌هایِ اعماق

«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایت شیرجه به آب‌هایِ اعماق آیدا گلنسایی: در کتاب…

2 هفته ago