دیوار شعر و صدای حسین منزوی
(به مناسبت سالمرگِ حسین منزوی)
از زمزمه دلتنگیم، از همهمه بیزاریم
نه طاقت خاموشی، نه تاب سخن داریم
آوار ِ پریشانی ست، رو سوی چه بگریزم؟
هنگامهی حیرانی ست، خود را به که بسپاریم؟
تشویش ِ هزار «آیا»، وسواس ِ هزار «امّا»
کوریم و نمیبینیم، ورنه همه بیماریم
دوران شکوه باغ، از خاطرمان رفته است
امروز که صف در صف، خشکیده و بیباریم
دردا که هدر دادیم، آن ذات ِ گرامی را
تیغیم و نمی بّریم، ابریم و نمی باریم
ما خویش ندانستیم، بیداریمان از خواب
گفتند که بیدارید، گفتیم که بیداریم!
من راه تو را بسته، تو راه مرا بسته
امیّد ِ رهایی نیست، وقتی همه دیواریم
حسین منزوی
دیوار شعر و صدای حسین منزوی
مطالب بیشتر
ویلیام فاکنر: هنرمند هيچ اخلاقی نمیشناسد مصاحبهکنندهای از فاکنر میپرسد: نويسنده چگونه رُماننويس جدی میشود؟…
بریدهای از کتاب آسایش نوشتۀ مت هیگ به دلیل انعطافپذیری عصبی، مغز ما براساس چیزهایی…
چرا «گلابی» مهم است؟ گلابی از زمان ماقبل تاریخ با ما بوده است، حتی برشهای…