با ما همراه باشید

تحلیل شعر

رشید یاسمی: شعر، تجدّد و اخلاق

رشيد ياسمي: شعر، تجدّد و اخلاق

رشید یاسمی: شعر، تجدّد و اخلاق

  1. زندگی و آثار

الف) خانواده/ خاندان غلامرضا رشید‌یاسمی از ایل گوران کرمانشاه بودند. او در حدود سال‌های 1275ـ1273 در بخش گهواره، مرکز این ایل، چشم به جهان گشود. دوره‌های کودکی و نوجوانی‌اش را در منطقۀ یادشده گذراند. سپس، در حدود دهۀ 1290 برای ادامۀ تحصیل در مدرسۀ فرانسوی زبان س‍َن‌لویی رهسپار پایتخت شد. پس از آن، مدّتی به تدریس و کار اداری، و همزمان، علاوه بر سرودن شعر، به تألیف و ترجمۀ مقاله و کتاب در زمینه‌های مورد علاقۀ خویش، ادب و تاریخ و فلسفه، پرداخت. علاوه بر زبان فرانسوی، زبان انگلیسی را هم آموخت. البتّه، با زبان‌های عربی و پهلوی هم آشنایی داشت. فضل و کهن‌پژوهی او در حدّی بود که با تأسیس دانشگاه تهران در اوایل دهۀ 1310 به استادی رشتۀ تاریخ در این دانشگاه رسید. همچنین، به احتمال زیاد به سبب آدابدانی، و آشنایی با زبان‌های خارجی، عضو هیئتی قرار گرفت که از طرف رضاشاه برای خواستگاری از فوزیه فؤاد، خواهر امیر مصر، برای فرزند شاه ایران، روانۀ قاهره شد (غلامرضا رشید یاسمی، ص 394).

ب) او، که در آغاز، نوشته‌ها، ترجمه‌ها و سروده‌هایش را «رشید کرمانشاهی» امضا می‌کرد، بسیار زود، به یاد نیای بزرگ خود، ملک یاسم‌خان، نام خانوادگی و ادبی خود را رشید یاسمی برگزید. آثار برجای مانده از او اندک نیست. جز تصحیح و تشریح دیوان‌ها یا منتخب دیوان شاعران و شرح‌ حال آنان (مانند مسعود سعد سلمان، سلمان ساوجی، ابن یمین، و نیز دیوان محمّدباقر خسروی، پدربزرگ مادری‌اش، و نویسندۀ رمان تاریخی شمس ‌و ‌طُغرا)، سه ترجمه و تألیف شناخته شده در حوزۀ تاریخ هم از او در دست است: آیین نگارش تاریخ (1316)، ایران در زمان ساسانیان (آرتور کریستین‌سن، 1317) و کُرد و پیوستگی نژادی و تاریخی او (1318). علاوه بر ادب کهن، و نیز ترجمه و تألیف آثار مرتبط با تاریخ و باستان‌شناسی، وی به حوزۀ نقد ادبی و ادب معاصر دلبستگی خاصّی داشت. این حوزه همراه با شعرهایش موضوع تحلیل حاضر است.

پ) یکی از دوستانش، حبیب یغمایی، او را «مردی مُبادی آداب، خوش‌صحبت، لطیفه‌گوی و نکته‌سنج» می‌دانست (شرح حالی از، صص 487 ـ 486). یکی دیگر از دوستانش، علی دشتی، بر این عقیده بود که رشید یاسمی «در جان خویش، تشنگی خاموش نشدنی به کسب معرفت و کمال داشت، و از همه برتر، به مکارم روحی آراسته بود» (از نیما تا روزگارما، ص 140). حاصل ازدواج وی با بانویی از خویشاوندانش، هفت فرزند (مینا، یاسمن، هوشنگ، شاپور، بیژن، سیاوش، و سیامک) بود. هوشنگ متخصّص پزشکی قانونی و صاحب تألیف‌هایی در این زمینه شد. سه تن از فرزندان رشید یاسمی، شاپور، سیاوش و پُراهمّیّت‌تر از این دو، سیامک، پس از تحصیل در چند رشته در فرانسه، در دهه‌های 1350 ـ 1330 در زمینۀ کارگردانی، تهیّه‌کنندگی، و دیگر امور مربوط به سینمای ایران، به تکاپو‌هایی چشمگیر دست زدند.

ت) رشید یاسمی در اسفند 1327، در هنگام سخنرانی در تالار دانشکدۀ ادبیّات دانشگاه تهران، ناگهان دچار عارضۀ مغزی شد. او را برای درمان به فرانسه بُردند. امّا سرانجام، قبل از رسیدن به شصت‌سالگی، در بهار سال 1330 در تهران درگذشت، پیکرش را در آرامگاه ظهیرالدّولۀ تجریش به خاک سپردند. مهدی حمیدی شیرازی، دوست و دوست‌دار جوان‌تر او، با نگاهی به یک شعر مسعود سعد، قصیده‌ای مُنسجم و تأثیرگذار در رثای این شاعر، ادیب و پژوهشگر سرود. چنان که می‌دانیم، در بهار آن سال، ابتدا صادق هدایت (19فروردین)، سپس ملک‌الشّعرای بهار (2اردیبهشت) و اندکی بعد، رشید یاسمی (18اردیبهشت) زندگی را بدرود گفتند. قصیدۀ حمیدی شیرازی با اشاره به این نکته آغاز می‌شود. 17 بیت از شعر 31 بیتی او را در پایان این بخش می‌آورم:

 

«باغ، امسال، برگ‌و‌بار نداشت

هیچ سالی چنین بهار نداشت

گل بخندید و نوبهار نبود

باغ بشکفت و غیر خار نداشت

باد، یک چند، گل زِ بستان بُرد

بوستان دید، صد هزار نداشت

شیر گردون شکار خوبی کرد

سال‌ها این‌چنین شکار نداشت

نظم، جان داد و غیر جان دادن

چاره‌ای در غم ”بهار“‎ نداشت

نثر، خود کشت و بی ”هدایت“ هم

راهی الّای انتحار نداشت

رفت دنبال نثر و نظم، ”رشید“

که جز این در جهان شعار نداشت

در دل خاک‌ها غبار گرفت

آن دلی کز حسد غبار نداشت

ای رشید عزیز من که هنوز

روی تو رنگی از مزار نداشت

زود کردی سفر که شهر سخن

چون تو بسیار شهریار نداشت

[…]

برتو گریم از آن که مُلک سخن

چون تو بس مرد نامدار نداشت

بر هنر گریه‌ها کنم که هنر

چون تو فرزندی بی شمار نداشت

[…]

ورنه گریه به مرگ تو نه سزاست

زان که کس عمر پایدار نداشت

گریه بر این دیار باید کرد

که تنی فکر این دیار نداشت

کس در این باغ، شاخ نو ننشاند

کس در این کشت، روی کار نداشت

لاجرم هر بزرگی از وی رفت

جانشین بزرگوار نداشت

وای بر جنگلی که هر کهنش

شاخه‌ای تازه در کنار نداشت»

(دیوان، صص پانزده – شانزده)

رشید یاسمی: شعر، تجدّد و اخلاق

  1. تحلیلی از شعرها

ث) هم تکاپوهای ادبی و هم تکاپوهای شعری او حدود نیمۀ دهۀ 1290 با تشکیل انجمنی ادبی از جوانان تجدّد‌خواه این دوره به نام «جرگۀ دانشور» آغاز شد. به روایت خود او، «اعضای این انجمن، همه، جوانان بی‌تجربه‌ای بودند. از این رو برای این‌که انجمن قوام و دوامی داشته باشد، به سرپرستی مردان مُسّن و باتجربه‌ای نیازمند بود. در این هنگام، ملک‌الشعرای ‌بهار، که شاعر بنامی بود، در محفل ما وارد شد و طبیعتاً سمت سرپرستی و رهبری را به عهده گرفت. نام انجمن نیز به ”دانشکده“ تغییر یافت» (مقاله‌ها و رساله‌ها، ص 320). البتّه، بهار در دهۀ 1290 شاعر پُرشهرتی بود. امّا به خلاف آن چه رشید یاسمی پنداشته، او در این دوره، در حدود سی سالگی‌اش به سر می‌بُرد. به احتمال زیاد، چون اغلب اعضا، مانند رشید یاسمی، حدود بیست‌سال بیش‌تر نداشتند، سنّ بهار را بیش‌تر از آن‌چه بود، می‌دیدند. به هر روی، مجلّۀ دانشکده (1297) سروده‌ها، ترجمه‌ها، و مقاله‌های این گروه از شاعران و ادیبان جوان را منتشر می‌کرد (مخالفت گروهی کوچک امّا جسورتر از نظر ادبی در تبریز، با آرای محفل ”دانشکده“، در پژوهش‌های ادبی، به حدّ کافی شهرت دارد: از صبا تا نیما، ج 2، صص 466، 433. از این رو، از اشاره به آن در می‌گذرم). یکی از نخستین سروده‌های رشید یاسمی در این مجلّه (دانشکده، س 1، ش 8، جدی [= دی] 1297، ص 4) با این بیت آغاز می‌شود:

«بر تن تازه‌نهالی کنده شد

یادگاری از سر یک تیغ تیز»

(دیوان، صص 128ـ127)

ج) بدین ترتیب، شعر او در چهارچوب گرایشی از نوسنّت‌گرایی آغاز می‌شود. به لحاظ محتوا، آن‌چه در این مجموعه، گاه جلب نظر می‌کند، طبیعت‌گرایی رومانتیک است. راوی از «صدای لطمۀ امواج آرام / که به ساحل رسد از صبح تا شام» (دیوان، ص 2) خوشنود است. از «آن ساعتی که طلعت ماه / بدرخشد ز حجله ـ خانۀ کوه» (همان، ص 5) با لذّت یاد می‌کند. با «بر افراشتهْ نارون»، درختی که کودکی وی در کنار آن گذشته، به گفت‌و‌گویی طولانی می‌پردازد (همان، صص 74 ـ 73). با این همه، علاقه‌مندی به تجدّد را نه فقط در خیال، که در دنیای واقع هم جست‌و‌جو  می‌کند. آن چه در وصف فّن‌آوری‌های جدید سروده، از این دست است: به وصف هواپیما علاقه نشان می‌دهد («ای طایر تند ـ سیرِ زیبا» همان، صص 35 ـ 34؛ «نگه کن بر آن مرغ پولاد ـ چنگ» همان، صص 66 ـ 65). از ستایش برق و توماس ادیسون غافل نیست (همان، صص 87 ـ 84). از سفر به هندوستان با «کشتی اقیانوس‌پیما» که از بمبئی به ایران آمده، و گروهی از جمله او را به آن دیار بُرده است، سفرنامه دریایی منظومی به یادگار می‌نهد. البتّه، چنین سفرنامه‌های منظومی در ادب کهن فارسی کمیاب به نظر می‌رسد.

چ) رشید یاسمی گویندۀ میدان سیاست نیست. امّا به طبع، از علایق میهنی در سروده‌هایش نشانه‌هایی دیده می‌شود (در مثل ر. ک: دیوان، صص 64 ـ 63). با این همه، در این زمینه، گرایش فرهنگی در او نیرومندتر است. در مثل، در سفر به هندوستان، به پیوندهای نزدیک، و در واقع، خویشاوندی دو فرهنگ باستانی ایران و هند توجّه نشان می‌دهد (همان، صص 76 ـ 75، 56 ـ 55). البتّه، در حوزۀ مباحث اجتماعی، دست کم در دو شعر، به موضوع حقوق زنان در کشورش پرداخته است. شاعر علاقه‌مند است تا در حدّی، به نقد باورهای سنّتی دربارۀ نیمی از جامعه بپردازد (همان، ص 44). او در سال 1299 در قصیده‌ای از این موضوع سخن گفته است:

«دل من هیچ نیاساید از رنج و حَزَن

تا بیاندیشم از خواری و ناکامی زن»

(همان، صص 73 ـ 71)

 

ح) این گوینده در پایان یکی از غزل‌هایش می‌گوید:

«خوب کاری‌ست کار عشق، رشید

لیک ترسم به آخرش نَبَری»

(دیوان، ص 115)

بدین ترتیب به نظر می‌رسد که گذشته از ادب و تاریخ، یکی از پُراهمّیّت‌ترین زمینه‌های مورد علاقۀ وی، نه عشق یا شور زیستن، که بیش‌تر نگاه خودورزانه به زندگی است. رشید یاسمی، به ویژه به فلسفه، اخلاق و تعلیم و تربیت بسیار راغب است. علاوه بر برگردان آثار اندیشه‌مندان مغرب‌زمین، نمونه‌هایی از علاقه او به رشته‌های اخیر در قلمرو ایران و اسلام در دست است (ر.ک: مقاله‌ها و رساله‌ها، صص 407 ـ 341). گویا به طور خصوصی، از آگاهی‌های میرزاطاهر تنکابنی، از استادان شناخته شدۀ فلسفه در دوره‌های اواخر قاجار و رضا شاهی، و یکی‌ـ دو استاد دیگر بهره می‌بُرد (رشید یاسمی، اصلاحگر ادبی، ص 36). جلال‌الدین همایی نیز در مقالۀ خود دربارۀ او چنین تأکید می‌کرد: «فلسفه و عرفان شرقی را به اندازه‌ای که برای ادیبان فاضل دربایست است، نزد فضلای قدیم تحصیل کرده» بود (دیوان، ص یازده).

خ) یکی از جلوه‌های نکتۀ مورد اشاره را می‌توان در سروده‌هایی از وی یافت که در آن‌ها با خوشنودی از زندگی و زیستن یاد می‌کند. از خانواده، همسر و فرزندانش، با مهر در شعرهایش یاد کرده است (البتّه، نفوذ سنّت‌های اجتماعی و فرهنگی سبب شده که نام همسرش را در شعر نیاورد: دیوان، صص 135، 43، 37ـ 35، 5). با احتیاط از «جام عشق» دم می‌زند. امّا به خلاف شماری از شاعران، از «شراب و افیون» اِعراض می‌کند. چرا که:

«مستی آرد شراب و افیون، خواب

آن بَرَد عقل و این رُباید تاب»

(همان، ص 46)

از دیدن خورشید عالمتاب شاد است (همان، ص 50). به صلح و آرامش و دانایی می‌اندیشد (همان، صص 84 ـ 83). اعتدال اخلاقی را به عنوان سرلوحۀ زندگی به یاد می‌آورد (همان، صص 127ـ122). شعری که به احتمال زیاد، در اواخر عمر سروده و بر سنگ گورش نقش بسته، تأییدی‌ است بر تحلیل‌های اخیر:

«نسیم‌آسا از این صحرا گذشتیم

سبک رفتار و بی‌پروا گذشتیم»

(همان، ص 109)

د) با این همه، در آن‌چه به تجدّد مرتبط است، فلسفه، اخلاق و تعلیم‌و‌تربیت در بخشی از سروده‌های او تأثیر یافته از ادب فرهنگی است. رشید یاسمی به سبب مطالعه به زبان فرانسوی، شماری از حکایت‌های مورد علاقه خود را، اغلب با قید مأخذ، به نظم فارس برگردانده است. از میان مآخذ وی می‌توان به آثاری از ژان دو لافونتن، ژان ژاک روسو و ایوان آندره‌یویچ کریلف اشاره کرد (دیوان، صص 171-170، 165، 136، 128-124، 121، 119). به نظر می‌رسد توجّه شاعر به منظوم کردن این حکایت‌ها، همچون دیگر شاعران عصر، سه سبب اصلی داشته باشد: نخست، علاقۀ فردی شاعران نوسنّت‌گرا؛ دوم، آسان/ سرراست‌ترین این راه در برخورد با تجدّد؛ سوم، هدایت شدن خودآگاهانه یا ناخود‌اگاهانۀ شاعران به حوزه‌ای مانند اخلاق  و تعلیم‌و‌تربیت در دورۀ رضاشاهی (در این دوره، استبداد، امنیّت و انضباط مُلازم همدیگر انگاشته می‌شد). در مجموع، اخلاق اگر عمده‌ترین دغدغۀ ذهنی رشید یاسمی نباشد، بی‌تردید یکی از عمده‌ترین دغدغه‌های اوست. شاید بتوان تجدّد و اخلاق را، علاوه بر سرک کشیدنِ نمود‌های سنّتی و کهن‌پژوهانه، دو عنصر درهم تنیده در سروده‌های وی دانست. با این همه، توجّه به ادب فرنگی، در مواردی بسیار محدود، به واگویی رومانتی‌سیسم در شعر او انجامیده است. برگردانِ «گلدان شکسته» از سولی پرودوم  (نخستین برندۀ جایزۀ ادبی نوبل) در قالب مثنوی نمونه‌ای از این واگویی است (صاحب این قلم، جز برگردان رشید یاسمی، دست کم چهار ترجمۀ منظوم دیگر از این سروده به خاطر می‌آورد). ترجمۀ ادیب کرمانشاهی با این بیت آغاز می‌شود:

«به مینایی بلورین، نوگلی شاد

نهادم تا زِ بستان آرَدَم یاد»

(همان، صص 169ـ168)

ذ) رشید یاسمی از لزوم تجدّد ادبی سخت آگاه است. امّا به نظر می‌آید هرآینه بیمناک است که از سنّت دور شود. بنا بر این، می‌کوشد تا بخشی از محتوای تجدّدخواهانۀ مورد نظر خود را، که اغلب در حوزۀ اخلاق یا تعلیم‌و‌تربیت جای می‌گیرد، در قالب‌های اصلی (مثنوی و قطعه) یا حاشیه‌ای سنّتی (مانند مستزاد: دیوان، صص 150، 98) شکل و نظم بخشد. با این همه، دست کم، در یک مورد، تا حدّی، به شعر کودک و نوجوان نیز نزدیک می‌شود. این شعر، که در سال 1305 برای پسرش، بیژن، گفته شده، به لحاظ توزیع قافیه نیز، بسیار خاصّ و فرنگی‌وار جلوه می‌کند:

«ای ماه که همچو گوی زرّین

بر صفحۀ آسمان نیلی

در فاصلۀ دو ابر فیلی

امشب شده‌ای چنین خرامان

نزدیک تو قوس و جَدْی و پروین

بی نور چو شمع صبحگاهان،

گر چهرۀ بیژنم ببینی

از شرم به ابر در نشینی»

(همان، صص 37ـ35)

امّا نو‌آوری مورد علاقۀ وی، به تعبیر خودش «مُنقَطِعات» است. مقصود از این اصطلاح چیست؟ لطفعلی صورتگر، دوست او، آن را چنین توضیح می‌دهد: رشید یاسمی «هفت یا هشت بیت را با قافیه‌ای می‌سازد و همین که آن قافیه، کلمات خوب و مستعد را تمام کرد، با همان بحر به قافیۀ دیگری می‌پردازد» (به نقل از چهل گفتار، صص 543ـ542). محمّد‌امین ریاحی، از دوست‌داران رشید یاسمی، نمونه‌هایی اندک و پراکنده از این نوع شعر را در آثار برخی قدما (مانند قطران تبریزی، مسعود سعد سلمان و قوامی رازی) یافته و شناسانده است (همان). ممکن است شعر «دفتر خاطر» از وی را، که با بیت زیر آغاز می‌شود، بتوان در مقام موقعیت ادبی او در برخورد با تجدّد نیز در نظر آورد:

«آزاد نیستم که قفس واژگون کنم

وین مشت پر ز دام طبایع برون کنم»

(دیوان، صص 39ـ37)

رشید یاسمی: شعر، تجدّد و اخلاق

ر) حمیدی شیرازی در منتخب پُرشهرت خود از شعر فارسی نیمۀ نخست سدۀ بیستم میلادی، با علاقه چهارده شعر از رشید یاسمی برگزیده است (دریای گوهر، ج3، صص 229ـ219). به احتمال زیاد، معیار عمدۀ انتخاب کننده، فصاحت زبان در شعرهای رشید یاسمی بوده است. ریاحی با وجود تحسین شخصّیت ادبی این شاعر، از این نکته غافل نیست که «فضل و دانش شاعر و اندیشه و تأمّل او بیش از لطف و ذوقش در آفرینش این آثار مؤثّر بوده است» (چهل گفتار، ص540). ریاحی نکتۀ ظریف دیگری را هم در سروده‌های رشید یاسمی درخور توجّه یافته است: «کشمکش در انتخاب سبک» با توجّه به «آشنایی با ادبیّات خارجی» و «تتبّع در متون قدیم فارسی» (همان، ص 537). اَلِساندرو باوزانی، ایران‌شناس ایتالیایی، او را در «تلفیق سبک شخصی خود با سبک کهن و احیای آن بدون هیچ نوع خدشه موفّق» شمرده است. باوزانی، به عنوان نمونه، شعرِ «صبحانۀ شاعر» را مثال آورده که «در شعر کلاسیک ایران سابقه ندارد» (ادبیّات نوین ایران، صص116ـ 115). غلامعلی رعدی آذرخشی، محمّدعلی سلطانی و عبدالحسین آذرنگ، هر یک به نوعی، از بی‌توجّهی به آثار و سروده‌های رشید یاسمی گله کرده‌اند (گفتارهای ادبی و اجتماعی، صص 445ـ444؛ سایه خورشید یاسمی، ص 37؛ رشید یاسمی؛ اصلاحگر ادبی، صص 42، 34ـ33). یحیی آرین‌پور با وجود انتخاب سه شعر از رشید یاسمی و تأکید بر دانش و کوشش ادبی و تاریخ او، به همان نتیجه‌ای رسیده که محمّدضیاء هشترودی، ادیبی جوان از همنسلان رشید یاسمی در حدود سال 1302 بدان رسیده است (از نیما تا روزگار ما، صص 145ـ137) منتخب و نقد ادبی هشترودی، برادر بزرگتر محسن هشترودی، در این سال منتشر شد و غوغایی در محافل ادبی تهران برپا کرد. هشترودی در کتاب خود از نیما یوشیج و پروین اعتصامی تمجید، و از ملک‌الشعرای بهار و چند تن دیگر تنقید کرده بود. بهار در شعری به هجو هشترودی پرداخت. بیت پایانی شعر او چنین بود: «برای خاطر پروین اعتصام‌الملک / من و رشید و دگر خلق را نباید کُشت» (برای متن نقد هشترودی از رشید یاسمی و در بارۀ آن ر.ک: بخش سوم مقالۀ حاظر؛ برای آشنایی با محتوا و قالب شعر فارسی در اواخر دورۀ قاجار و دورۀ رضاشاهی، بررسی و تحقیق محمّد اسحاق که در سال 1943 در کلکته به زبان انگلیسی منتشر شد، بسیار سودمند است. ترجمۀ فارسی آن به قلم سیروس شمیسا: شعر جدید فارسی).

ز) به نظر می‌رسد موقعیت شعرگویی این گوینده، که از حدود نیمۀ دهۀ 1290 آغاز شد، در دهۀ 1300 بیش از پیش نیرومند، و شناخته شد. امّا در دهۀ بعد، توجّه و تمرکز وی در شعرگویی، تا حدّی، کاستی گرفت. شیب این کاستی در دهۀ 1320، یعنی واپسین دهۀ زندگی‌اش، بسیار زیاد است. امّا نباید از این نکته شگفت‌زده شد. رشید یاسمی در دهه‌های 1320ـ1310 در مقام استاد دانشگاه، پژوهشگر و مترجم آثار ادبی و تاریخی و فکری، از شهرت و اعتبار درخور توجّهی بهره‌مندی یافت. از این رو، در این دوره، هم او از شعرگویی دور شد و هم شعرگویی از او. با رواج نوگرایی‌های ادبی گسترده‌تر، سروده‌های او از حدود نیمۀ سدۀ بیستم میلادی به بعد، بیش‌تر از منظر تاریخ ادبی مورد یاد‌آوری قرار می‌گرفت تا از نگاه ادبی صِرف. با این همه، در نیمۀ دوم این سده، در متن‌های درسی یا نیمه‌درسی مرتبط با زبان و ادب فارسی، گه‌گاه از سروده‌های او می‌توان نشانه‌هایی یافت. اعتبار عمده‌ای که بسیاری از شعرخوانان برای او قائل می‌شوند، اغلب، منحصر  به حکایت‌سرایی و ادب تعلیمی است. البتّه، وی نیز مانند پرویز ناتل خانلری، بسیار زود در صف ادیبان و محقّقان قرار گرفت. از این رو، توجّه به حکایت‌سرایی ایرانی و فرنگی، در مجموعۀ تکاپوهای ادبی‌اش، از جنبۀ حرفه‌ای شاعرانه به سوی تفنّن ادیبانه تمایل داشته است (در مقابل، پروین اعتصامی در حکایت‌سرایی و ادب تعلیمی، جنبۀ حرفه‌ای شاعرانه را به کمال رساند). در پایان بخش حاضر، منتخبی از سروده‌های او را به دست می‌دهم. چنان که پیداست، دست کم در چهار نمونه، محتوای اخلاقی و آموزشی با زبانی آرام و پالوده همراه شده است:

«بامدادان که سوی باغ کنم پنجره، باز

بید مجنون بَرَدم همچو یکی بنده نماز»

(دیوان، ص 4)

«هر روز که آفتاب سر از کوه بر زَند

اوّل شعاع خویش بر این چشمِ تَر زند»

(همان، ص 53)

«خانه‌ای می‌ساخت سُقراط حکیم

گِرد وی از خلق، غوغایی بخاست»

(همان، ص 119)

«ای کان خرد، ای کتابخانه

جز در تو نی‌ام هیچ شادمانه»

(همان، ص 134)

«خادمی داریم بی عقل و تمیز

کار او تکرار و گفتارش ستیز»

(همان، ص 144)

«خری با بلبلی گفت‌ ای هوس‌باز

مرا امروز مهمان کن به آواز»

(همان، ص 170)

رشید یاسمی: شعر، تجدّد و اخلاق

  1. رشید یاسمی و نقد ادبی

ژ) رشید یاسمی به خلاف بسیاری از ادیبان سنّت‌گرا و دانشگاهی همدوره‌اش. از توجّه به ادب عصر خود غافل نبود. کتاب مختصری که وی در سال 1316 با عنوان ادبیّات معاصر، و در مقام ذیلی بر ترجمه جلد چهارم تاریخ ادبی ایران (تألیف ادوارد براون) منتشر کرد، با توجّه به سال نشر و محتوای آن، پیشگامی وی را در این زمینه نشان می‌دهد. در این مجموعه، تکیه بر شاعران و نمونه‌هایی از سروده‌های آنان است (ادبیّات معاصر، صص 99‌ـ 10). در مقدّمه، از منتخب‌های شعری دورۀ رضاشاهی نام برده شده است (همان، ص 9). امّا بدبختانه، شاید به سبب اختلاف ادبی، از نام و شعر نیما یوشیج و محمّد‌حسین شهریار در این مجموعه خبری نیست (البتّه، شاعران همنسل و حتّی جوان‌تر از این دو در کتاب شناسانده شده‌اند). این نکته با «بی‌غرضی تام و بی‌طرفی محض» (همان، ص 1) مورد تأکید مؤلف همخوانی ندارد.

س) در کتاب ادبیّات معاصر، رشید یاسمی به زندگی و تکاپو‌های ادبی، فرهنگی، اجتماعی و حتّی سیاسی شاعران علاقۀ بیش‌تری نشان داده تا به سبک و نوع شعرشان. با این همه، نمونه‌هایی از دقّت نظر او در موضوع اخیر هم در کتاب دیده می‌شود. البتّه، حُسن تألیف وی، شاید این باشد که در شناخت ادب معاصر، فقط به شعر اکتفا نکرده است. رشید یاسمی، علاوه بر شرح سرود و تصنیف‌پردازی (ادبیّات معاصر، صص 106ـ100) و نمایش (همان، صص 130ـ 121) در آن دوره، فهرست‌های سودمندی از رمان‌ها، مترجمان ادبی، آثار پژوهشی حوزه‌های تاریخ و ادب، آثار «حکمت و تربیت»، روزنامه‌ها، مجلّه‌ها و نمایش‌نامه‌های اواخر قاجار و دورۀ رضاشاهی را به دست داده است (همان، صص 132ـ131، 121ـ110). به نظر می‌رسد که مؤلّف کتاب در حوزۀ شعر به سنّت‌گرایان تمایل بیش‌تری دارد. امّا در حوزه‌های ادبی و هنری دیگر از توجّه به تجّدد بیمناک نیست (ملک‌الشعرای بهار در نقدی بر جلد چهارم تاریخ ادبی ایران و ادبیات معاصر، این دو تألیف را به صورتی مشروط و به عنوان کارهای آغازین پذیرفته است: بهار و ادب فارسی، ج 1، صص 242ـ240).

ش) عبدالحسین زریّن‌کوب، ادیب و تاریخ‌نگار تجدّدخواه و برجسته، در اشاره به گرایش رشید یاسمی در نقد ادبی، از «علاقه و اشتیاق» او به «نقد عینی» یاد کرده است. در همان حال و تأکید می‌کند که کتاب ادبیّات معاصر او، با وجود «مشحون» بودن از «فواید انتقادی» از «آن نقد عینی که رشید در اوایل حال در جست‌و‌جوی آن بوده است»، دور به نظر می‌آید (نقد ادبی، ج 2 ـ 1، صص 661ـ660). به احتمال زیاد، اشارۀ زرّین‌کوب، علاوه بر مقالۀ تفصیلی رشید یاسمی در مجلّه‌های فرهنگی و ادبی دهۀ 1310، به یادداشت‌ها و مقاله‌های کوتاهی باشد که وی در آغاز دهۀ 1300 در روزنامه/ نشریۀ شفق سرخ، در ذیل «انتقادات ادبی»، «تجدّد ادبی» و غیره در حوزۀ نقد ادبی و زمینه‌های مرتبط با آن می‌نوشت. بدبختانه، این نوشته‌های اغلب کوتاه و پُرشمار، مدّتی پس از انتشار، به ویژه پس از شهریور 1320 چندان محلّ دقّت نظر و توجّه محقّقان و منتقدان ادبی ایران قرار نگرفته است.

ص) رشید یاسمی در شفق سرخ می‌کوشد تا میان بحث الفاظ و تحلیل محتوا در نقد ادبی ترکیبی به وجود آورد. او در این دوره در حال گذشتن از بیست‌و‌پنج ‌سالگی است. از این رو، از ورود به برخی جدال‌های ادبی و نقد آرای شماری از هم‌عصران و هم‌نسلان اِبا ندارد. تحلیل و بررسی ادبی او در این نشریه/ روزنامه صریح و روشن است و تا حدّی، از سنّت‌گرایی‌های گستردۀ وی در دو دهۀ بعد، دور! اکنون در پایان مقاله می‌کوشم تا منتخبی از تحلیل‌ها و نقدهای ادبی وی در دهه‌های 1320ـ1300 را با تکیه بر تجدّد ادبی و آثار عصر به دست دهم. این نمونه‌ها، و نمونه‌هایی دیگر از این دست در نوشته‌هایش، حقّ پیش‌آهنگی او را در تاریخ نقد ادبی ایران در عصر تجدّد ـ البتّه با گرایش نو سنّتی به ما گوش‌زد می‌کند:

○ بحث‌هایی درباره «نقطه‌گذاری» (شفق سرخ، ش 9، 9 فروردین 1301؛ ش 10؛ 16 فروردین 1301؛ از جمله نخستین بحث‌ها در این زمینه است).

○ نقدی تند بر قطعۀ ادبی «به یاد آن روح عزیز» (محمّدضیاء هشترودی، همان، ش 11، 19فروردین 1301) به قلم رشید یاسمی (همان، ش 13، 24فروردین 1301). نصرالله فلسفی (همان، ش 14، 3اردیبهشت 1301) به دفاع از هشترودی برخاسته و نقدهای رشید یاسمی را صحیح ندانسته است. امّا هشترودی (همان، ش 22، 17اردیبهشت 1301) از شعر «انقلاب بهاری» رشید یاسمی تمجید کرده است (مدح شبیه به ذمّ؟). هشترودی در حدود سال بعد (منتخبات  اشعار، ص 141) با نقل چند شعر از آثار رشید یاسمی، چنین به شناخت، تحلیل و نقد این آثار بر می‌آید: او «از پیروان دبستان قدیم (Classigue) است. اگر چه به ادبیّات اروپایی آشناست، ولی این اطّلاع در عقیده‌اش، که تقلید از سبک قدماست، تغییری نبخشیده، یاسمی در افسانه‌سازی (Fabse) مهارتی به هم رسانیده. شیوه چکامه‌سراییش به سبک شعرای دربار محمودی شبیه است. ابتدای شهرت ادبی او از جهت «انتقادات ادبی» است که در روزنامه شفق سرخ منتشر می‌ساخت. رویه نقد ادبی‌اش از محوطۀ محدود قوانین ادبیه (صرف و نحو و قواضی و غیره) تجاوز نمی‌نماید. خودش کاملاً رعایت نظریه خود را می‌کند. امروزه عقیده مشارٌالیه نزد متجدّدین معتبر نیست. چنان‌که شعرای مسلّم زمان تا اندازه‌ای حدود قوانین قوافی را در هم شکسته‌اند. یاسمی اگر چه الهۀ شعر خود را به سرودن انواع مختلفه شعر وادار نموده، ولی در ادبیّات فارسی از جهت افسانه‌سازی شایان اهمیّت است. افسانه‌هایش از منابع اروپایی (افسانه‌سازان اروپا) مأخوذ است. رشید آن‌ها را به استعانت صنعت و قریحه خود آراسته و به درجه آثار مستقلّه اعتلا می‌دهد. نثر رشید از تزیینیات مجازی عاری است».

○ «زبان ایران آن نیست که در زمان‌های مختلف در این سرزمین رایج بوده است. زیرا که در هر زمانی و در هر نقطه از ایران، زبان طور دیگر بوده است و اگر بخواهیم لغت یک ولایت را بر دیگری ترجیح دهیم، کلیّت نخواهد داشت. زبان ایران آن ترکیبی است که ادبای ایران از لغات قدیم و جدید، شرق و غرب، اجنبی و بومی فراهم آورده و در نوشتجات خود عمومیت داده‌اند. این زبان ماست و باید آن را حفظ کنیم، نه آن‌چه به طور کلّی از قدیم مانده است» (شفق سرخ، ش 16، 3 اردیبهشت 1301، ص 4).

○ «هرچه ما می‌گوییم و می‌نویسم، برجسته نیست و اگر هست، ما خود باید در آن تردید کنیم» (همان، ش 24، 21اردیبهشت 1301، ص4). «بدبخت کسی که به غرور ژنی [= نابغه] بودن و بی‌نیاز شدن، وقت گران‌بهای خود را صرف تقلید و دزدی فکر می‌کند و عمر خود را، که دقیقه یا ساعتی از حیات این ملّت عقب‌مانده است، بر باد می‌دهد» (همان، ش 26 ، 26اردیبهشت 1301، ص 4). «شکسپیر اطّلاع عمیقی در کار خود داشت. بر او ایراد کرده‌اند که از قواعد کلاسیک خارج شده است. لیکن یک ژنی حقیقی حقّ دارد که گاهی تصرّفی در مخلوقات خود بکند. شکل و سبک ساده درام قدیم برای پرورش افکار او گنجایش نداشت. آثار شکسپیر فقط دارای یک اصل بزرگ است و آن وحدت می‌باشد» (همان، ش 27، 2خرداد 1301، ص 4).

○ دعوت میرزاده عشقی به صلح و آرامش در پی انتشار مقاله «عید خون» (همان، ش 31، 14خرداد 1301؛ ش 32، 16خرداد 1301) از عشقی.

○ نقدی بر مقاله ولی‌الله نصر در حوزه عرفان در روزنامه ایران (همان، ش35، 33 خرداد 1301؛ ش36، 25 خرداد 1301؛ ش 37، 27 خرداد 1301). نیز پاسخ به مقاله برهان المتکلّمین که در دفاع از نصر نوشته شده است (همان، ش40، 4تیر 1301).

○ «من می‌خواهم از راه معرفت الرّوح [= روان‌شناسی] فحش را به شما بشناسانم: فحش یکی از وسایل موفقیّت، یکی از نردبان‌های زندگی [اجتماعی، فرهنگ و ادبی] است» (همان، ش 42، 8تیر 1301، ص 4).

○ «تجدّد ادبی یکی از فروع تجدّد اجتماعی است و به اندازه‌ای که یک فرع از نصیب و سرنوشت یک درخت بهره می‌برد، همان قدر هم تجدّد ادبی از مؤثّراتی که متوجّه تجدّد اجتماعی است، تأثیر خواهند یافت» (همان، ش 55، 7 مرداد 1301، ص 4).

○ «ما معتقدیم که در ادبیّات اخیر زبان فارسی نواقص بسیار است و با هر تجدّدی که امکان‌پذیر باشد، موافقت داریم و لیک مشروط به این که پیشنهاد تجدّدهای آینده مطابق احتیاجات ملّی و زبانی ما باشد نه از روی هوس و تعصّب اشخاص. یکی در فرانسه تحصیل کرده، ادبیّات فرانسه را بهتر می‌داند و یکی در انگلستان و یکی در آلمان و قس علی‌هذا. نظریات آن اشخاص ممکن است از روی کمال خلوص باشد و غرضی از برتری دادن لسان خارجیان نداشته باشند ولی فراموش نفرمایید که عادت مؤثّرترین عاملی است که در اذهان آن‌ها اِعمال اثر کرده و آن‌ها را به این عقیده آشنا ساخته است. اگر همان عادت را در ادبیّات کهن ایران گرفته بودند، همگی بالاتّفاق، آن را بهترین و مناسب‌ترین ادبیّات‌های دنیا برای این قوم می‌دیدند و به مزایای آن اعتراف می‌کردند» (همان، ش 57، 15اسفند 1301، ص 4).

○ «باحث در این مسئله باید ادبیّات مملکت خود را خوب بداند. تغییرات و تبدّلات ادبی و اجتماعی آن را با دیدۀ روشن دیده و با سلیقۀ مستقیمی سنجیده باشد و از این گذشته، اطّلاعات جدیده‌اش به قدری باشد که بفهمد متجدّدین، یعنی آنان که اظهار می‌دارند باید ادبیّات به طرز اروپایی شود، چه مقصود دارند و این منوط است به دانستن ادبیّات یکی از ملل مترقّیۀ اروپا و تشخیص دادن لطایف ادبی آن ملّت و شناختن علل و وسایل ترّقی ادبی آن» (همان، ش 57، 16مرداد 1301، ص 4).

○ «به شهادت تاریخ، هیچ عاملی بیش‌تر از لقاح و پیوند افکار ملل مختلف موجب تجدید بنیان ادب نخواهد بود» (ادبیّات معاصر، ص 4).

○ «هر وقت شاعر چیزها دید که سلف ندیده بودند و چیزها شنید که نیاکان استماع نکرده بودند و لطایفی ادراک کرد که پیشینیان از آن غفلت داشته‌اند، آن زمان است که امید شعر تازه و سبک جدید و نهضت ادبی می‌توان داشت» (همان، ص 5).

○ «اگرچه ایرج [میرزا] در اشعار اخیر خود هزل را به منتهای شدّت رسانیده است، محفل معاشرتش قرین حیا و ادب بود. گویی ایراد الفاظ مستهجن را در پاره‌ای اشعار خود برای «مدّ» و قبول عامّه ضروری می‌دانست» (همان، ص25).

○ به سبب تبحّر در تصنیف‌سازی و خواندن آن، اهل ذوق «تلخی محضر» عارف قزوینی را «چون شکر می‌چشیدند. گاه اتّفاق می‌افتاد که شبی تا با مداد با او بودند و جز عبارت‌ِ ای داد بیداد از او شنیده نمی‌شد و وقتی پیش می‌آمد که مجلس را از شور تصانیف خود چون محفل سماع عارفان به وجد و طرب می‌افکند» (همان، ص 69).

○ میرزادۀ عشقی «معلومات کافی در ادبیّات نداشت و خود نیز عمداً از ممارست آثار فصحای قدیم خودداری می‌کرد، ولی در گفتار او مضامین نو بسیار است» (همان، ص 72).

○ چرا تئاتر در ایران به وجود نیامده است؟ «تئاتر وقتی ترقّی می‌کند که بتواند عیوب افراد را بیان کند تا این که رفته‌رفته، بعضی مردم برای عبرت گرفتن و رفع عیوب خویش، و بعضی برای خندیدن بر عیب دیگران و جماعتی محض استفاده از دقّت نظر نویسنده و آشنایی با احوال نفسانی بشر و معایب عادات و اخلاق قوم به نمایشگاه [به معنی محّل نمایش/ تآتر] روی می‌آورند» (همان، ص 122ـ121).

○ «در نوشته‌های ترک‌زبانان پارسی‌گو یک سبک و طعم مخصوصی احساس می‌شود که شیرین و متین است، ولی از فارسی رایج عراق و خراسان امتیاز دارد و جای تعجّب است که طالبوف با ترکی بودن زبان مادری خود و با صرف عمر در خاک روسیه توانسته است قلم خود را به این طلاقت [= زبان‌آوری] جولان دهد و به این سهولت پارسی بنویسد، چنان که امروز هم سلاست الفاظ او مشق نثرنویسان تواند بود» (مقاله‌ها و رساله‌ها، ص 325)

کامیار عابدی

تهران، مرداد 1395

رشید یاسمی: شعر، تجدّد و اخلاق

* اشاره: مقالۀ حاضر در جشن‌نامۀ تفصیلی دکتر میرجلال‌الدین کزّازی (ادیب و پژوهشگر فرهیخته و میهن‌دوست) که به کوشش ناصر گلستان‌فر، شاعر و روزنامه‌نگار در کرمانشاه، گردآوری و تنظیم شده، بازنشر خواهد شد.

رشید یاسمی: شعر، تجدّد و اخلاق

فهرست منابع و مآخذ

* آثار رشید یاسمی (شعر و نقد ادبی):

1.یادداشت‌ها و مقاله‌ها (ذیل «انتقادات ادبی» و «تجدّد ادبی»، شفق‌سرخ، 1301).

اشاره: به یادداشت‌ها و مقاله‌های مورد استناد با قید شماره و تاریخ در متن مقاله ارجاع داده شده است.

  1. 2. ادبیّات معاصر (ابن‌سینا، چ 2، 1352، 132ص؛ چ 1، 1316).
  2. دیوان (با مقدّمه جلال‌همایی، امیرکبیر، چ 2، 1362، 177ص؛ 1336).

اشاره: چاپ نخست با مقدّمۀ محمّد‌امین ریاحی نیز همراه است و چاپ دوم، نه.

  1. مقاله‌ها و رساله‌ها (به کوشش ایرج افشار، با همکاری محمّدرسول دریاگشت، موقوفات افشار، 1373، 628ص).

رشید یاسمی: شعر، تجدّد و اخلاق

* آثار دیگران:

  1. از صبا تا نیما (یحی آرین‌پور، ج 2، جیبی + فرانکلین، 1350).
  2. از نیما تا روزگار ما (آرین‌پور، زوّار، چ 2، 1376).
  3. ادبیّات نوین ایران (از انقلاب مشروطیت تا انقلاب اسلامی، گرد‌آوری و ترجمه یعقوب آژند، امیر‌کبیر، 1463).
  4. بهار و ادب فارسی (محمّد‌تقی بهار، ج 1، به کوشش محمّد گلبن، با مقدّمه غلام‌حسین یوسفی، جیبی + فرانکلین، چ 2، 1355).
  5. چهل گفتار (در ادب و تاریخ و فرهنگ ایران، محمّد امین ریاحی، سخن، 1379).
  6. دریای گوهر (منتخب شعر، به کوشش مهدی حمیدی شیرازی، ج 3، امیرکبیر، چ 4، 1357).
  7. رشید یاسمی؛ اصلاحگر ادبی از یاد رفته (عبدالحسین آذرنگ، هستی، د 2، س 2، ش 10، تابستان 1381).
  8. سایه خورشیدسواران: رشید یاسمی (محمّدعلی سلطانی، رشد آموزش ادب فارسی، س 7، ش 28، بهار 1371).
  9. شعر جدید فارسی (محمّد اسحاق، ترجمه سیروس شمیسا، فردوس، 1379).
  10. شرح حالی از رشید یاسمی (حبیب یغمایی، یغما، س 26، ش 8، آبان 1352).
  11. غلامرضا رشید یاسمی (بی مؤلف، وحید، س 10، ش 4، تیر 1351).
  12. گفتار‌های ادبی و اجتماعی (غلام‌علی رعدی آذرخشی، موقوفات افشار، 1370).
  13. منتخبات آثار (از نویسندگان و شعرای معاصرین، محمّدضیاء هشترودی، کتابخانه و مطبعه بروخیم، 1342 ق/ حدود 1302ش)
  14. نقد ادبی (عبدالحسین زرّین‌کوب، ج 2ـ1، امیر کبیر، چ 6، 1378).

رشید یاسمی: شعر، تجدّد و اخلاق

مطالب بیشتر

  1. میمنت میرصادقی: شاعر و پژوهشگر ادبی
  2. مهستی بحرینی و رودخانۀ زمان
  3. حسین منزوی: خوشا عشق، خوشا شعر
  4. موقعیت و ساختار شعر احمدرضا احمدی
  5. چند نکته در شناخت شعر و نثر خسرو گلسرخی

رشید یاسمی: شعر، تجدّد و اخلاق

رشید یاسمی: شعر، تجدّد و اخلاق

 

برای افزودن دیدگاه کلیک کنید

یک پاسخ بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برترین‌ها