چند سروده از منصور اوجی
1)
نه در خیال خزانم
نه در هوای بهار
کنار این آتش
نشستهام که شبی را به روز آرم و بس
چنان که کندهی مرده
چنان که هیزم محض.
2)
خوشا گلی که بروید مدام
و تا به پس مرگ
که مرگ، خط زدن جسم ماست از دنیا
و نام پارهای از ما.
ولی نه نام تو، شاعر،
ولی نه نام شما،
خوشا گلی که ببوید مدام.
3)
در برگریز پاییز
گفتی که بایدش کند
گفتی که بایدش سوخت
ناموس خاک و باران
این را نخواست اما
آن هیمههای گیلاس
غرق شکوفه امروز.
4)
بعد از این خستگی و عمر دراز
خواب سبزیست در اندیشۀ من
خواب سبزی که پر از عطر و بهار
خواب در سینۀ خاک
کاش این خاک به شیراز عزیز
نیز سر بر زدنم
5)
کجاست بام بلندی
و نردبان بلندی؟
که بر شود و بماند بلند بر سر دنیا
و بر شوی، و بمانی بر آن و نعره برآری:
” هوای باغ نکردیم و دور باغ گذشت “
6)
جیرجیرک توی تاریکی
او به یاد کیست
کاین گونه بلند یک نفس میخواند؟
او به یاد کیست، کاین گونه مدام؟
جیرجیرک توی تاریکی ، آه!
7)
تردیدها، وقتی که میآیند
خانه خرابت میکنند ای مرد،
این موریانهها، بیدها
در خانهی جانت.
تردیدها
وقتی که میآیند.
8)
یک بوسه از لبان
تو پاداش شعر من
امشب فراز جادهی ابریشم است ماه
امشب کنار شاخ کنار است عطر سبز
امشب …
9)
مثل یک پنجره در تاریکی
که به یک پنجره میاندیشد
به تو می اندیشم.
پشت آن پنجره در تاریکی
به چه میاندیشی؟
منبع poempersian
چند سروده از منصور اوجی
مطالب بیشتر
چگونه از «دادگاه بیستوچهار ساعتی ذهن» و «محکومیتهای مداوم» رها بشویم؟
من فکر میکنم هرگز نبوده قلب من اینگونه گرم و سرخ...
نگاهی به کتاب «خطابههای برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی آیدا گلنسایی: بزرگترین شاعران…
شبیه به مجتبی مینوی! مرتضی هاشمیپور محمد دهقانی، نویسنده و منتقد ادبی را از پویندگان…
نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور» «جیمز سیدنی ادوارد» که با نام «جیمز انسور»…
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی «لباس جایی است که فرهنگها برای حضور فیزیکی بدنها…